شرم بر من
اگر حریم توِ
پیش چشمانِ من
شکسته شود.
...
Printable View
شرم بر من
اگر حریم توِ
پیش چشمانِ من
شکسته شود.
...
پنجره را می بندم
خانه در موسیقی لبخند تو گم می شود
و آفتابگردان نگاه تو
در آسمان هشتم
ناتمام ادامه دارد
و من
به یاد آن پرنده ای می افتم
که صبح
در متن بلوغ و آفتاب
ناپیدا گم شد
ناپیدا گم شد...
آدم به خدا خیــــــــــــانت کرد ! ...
خـــــــــــدا درد آفرید
غم آفرید .. تنهــــــــــــایی آفرید !
بغض آفــــــــرید
اما راضــــــــــی نشد
کمی فکر کرد و آنگــــــــــاه عشق آفرید !
نفس راحتـــــــــی کشید
انتقــــــــامش را گرفته بود از دل آدم ... !!!!
از روزی که نامت ملکه ی ذهنم شد،
احساس می کنم
جمجمه ام با شکوه ترین امپراتوری دنیاست...
همه تفاوت ما اين است
تو بخاطر نمي آوري...
من از خاطر نميبرم...
نمی دانم
شابد به نسیمی که صبح گاه
در سایه روشن حسرت و لبخند
از کنار دستهایت عبور کرد
می اندیشی
و من به آن بادبادکی فکر می کنم
که در سپیده دم ستاره و اسپند
در نگاه زلال تو تخم گذاشت
و تو نم نم
در تنهایی و ماه
ناپدید شدی
و تنها رد پایت
در امتداد مسیرهای خیس بی پایان
جا ماند
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را
تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!
وقتی نا امیدانه در پی ات می دویدم...
چه نا جوان مردانه رد پایت را محو می کردی،
چه آسان برایم دست تکان می دادی و می رفتی...
و من چه گریان و حیران بودم...
و....
هنگامي كه روح عاشقم منتظرت بود....
هرگز پا نگذاشتي به روياهاي من
.....................و حتي روياهاي من
..........................................كه با حقيقت بيگانه بودند نيز بي تو گذشتند
...............................................................تنهاي تنها
..........................................ديگر دستانت را فراموش خواهم كرد.........
نمی دانم کدام پرنده
در نبض مدادهایت جاری بود
که هیچ کاغذی
در وسعت حجم آن نگنجید
راستی نگفتی کدام باد
بادبادکهایت را با خود برد
از دست فراقت بر کی داد برم
فریاد رس از تو به که فریاد برم
طوفان غمت رشته ی، هستی بگسیخت
یاد تو شود، یاد خود از یاد برم