رفتی
درست زمانی که
دوست داشتنت را اعتراف کردم
و هنوز مانده ام چرا همه معشوقها
میروند
به راهی ...
به امید کسی ...
که شاید قرار نیست
اصلا باشد
:40:
Printable View
رفتی
درست زمانی که
دوست داشتنت را اعتراف کردم
و هنوز مانده ام چرا همه معشوقها
میروند
به راهی ...
به امید کسی ...
که شاید قرار نیست
اصلا باشد
:40:
سفید شد
موهایی که
برای برگشتنت آراسته بودم
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از عذاب رفتن تو می سوزم تو اوج غربت
واسه ی بودن با تو ندارم یه لحظه فرصت
اینجا اشکه تو چشام به کسی نشون ندادم
اگه بشکنه غرورم خم به ابروم نمیارم
وقتی نیستی هر چی غصه است تو صدامه
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم
کاشکی بودی و می دیدی که چی آوردی به روزم
حالا عکست تنها یادگاره از تو
خاطراتت تنها باقیمونده از تو
وقتی نیستی یاد تو هر نفس آتیش میزنه به این وجودم
کاش از اول نمی دونستی من عاشق تو بودم
جاده قدم های تو را دلتنگ است …
تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی
و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت
تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی
تو فرصتی نداشتی
برای برداشتن سیب سرخی از دستانم
فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم
جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند
که لحظه ای توان ایستادن نداری
تو فرزند سفر بودی
و من نواده سکوت خویشتن
دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست
برو مسافر
جاده قدم های تو را دلتنگ است …
باز خيال مي كنم تو از ديار ماه به من نگاه مي كنيشب سياه من به روشني نشسته استمن از مسافت زمين به تو نگاه مي كنمتو از درازي زمان مرا صدا مي كنينگاه كن چه آسمان شب است و روزدل من از تپش پُر استمن از صداي گام هاي تو، در انتظار نشسته امنه از زمان و از مسافت زمين، نه از تحرك دلممن از محيط بي حسمتو از ديار آشنا مرا صدا مي كني
پای پنجره نشستم کوچه خاکستری باز زیر بارون من چه دلتنگتم امروز
انگار از همون روزاست حال و هوام رنگ تو ا کوچه دلتنگ توا
دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راهه دورم خبرم از دل من که نداره
آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره
هوای شهر تو و بوی گلاب
پیچیده توی اتاقم مثل خواب
داره بدجوری غریبی می کنه
آخه جز تو دردمو کی می دونه
دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راهه دورم خبرم از دل من که نداره
تقدیم به دوستان عزیزم ...
تو را آرزو نخواهم کرد، هیچ وقت!
تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که
خودت بیایی، با دل خود، نه با آرزوی من
.
.
.
چشمان مهربانت، آتش زده به جانم
در این حریق سوزان، من تا ابد بمانم
تو سبزی بهاری، گلبرگ پاک یاسی
من برگ زرد پاییز، در غربت خزانم
زیبا و مهربانی، شیرین و خوش زبانی
ای لیلی زمانه! مجنون این زمانم
فرهاد و زخم تیشه، خونین تر از همیشه
روزی اگر نباشی، فرهاد این جهانم
آتش گرفته شعرم از شعله نگاهت
من در حریق شعرم، جز نام تو نخوانم
خاکستر امید است بر موی من نشسته
اما اگر بیایی، من کودکم، جوانم
هر شب به خواب و رویا می آیی و دریغا!
تا می رسم کنارت، گویی که ناتوانم
عشقت به دشت عمرم، زیبا دوانده ریشه
یاد تو در خیالم، نام تو بر زبانم
تو شاد و پر طراوت، زیبا و با نجابت
من در شب جدایی، اندوه بی کرانم
با من چه کرده ای تو ای عشق نو شکفته!؟
چشمم همیشه پر اشک، باران بی امانم
من مست غم عشقم با خنده خمارم کن ، صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن . . .[COLOR="Silver"]
حافظهام همه چیز و همه کـَــس را فراموش میکند
خسته شدم بس که سائیدمش
و تو هر بار نمایانتر شدی . . .