ما ساده تر از اینهمه حرفیم ,نازنین
با این غزل چو ایینه تفسیرمان نکن
بعد دو سال یاد غزل کرده ایم باز
در انتخاب قافیه درگیرمان نکن
بگذار نگاه بماند به یادگار
اری دچار خرقه وتزویرمان نکن
Printable View
ما ساده تر از اینهمه حرفیم ,نازنین
با این غزل چو ایینه تفسیرمان نکن
بعد دو سال یاد غزل کرده ایم باز
در انتخاب قافیه درگیرمان نکن
بگذار نگاه بماند به یادگار
اری دچار خرقه وتزویرمان نکن
نی قصۀ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
توخيلي ساده بودی
که واسه اون مي مردی
نامردي کرد ورفتش
آخر يه دستي خوردی
پيش خودت نگفتی
شايد حرفاش دروغه
آخه تو اين زمونه
کي اونجور پر فروغه
يادت مياد چه شبها
دلواپسش نشستی
اون رفت ديگه نيومد
هم پاي شب شکستی
حالا ديگه گذشته
گريه فايده نداره
نذار دل صبورت
بشکنه باز دوباره
هر روز دلم به زیر باری دگرست
در دیدۀ من ز هجر خاری دگرست
من جهد همی کنم قضا می گوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگرست
تو مگه قسم نخوردی دلمو تنها نذاری
روبروم نشستی اما از غریبه کم نداری
روبروی من نشستی توی چشم تو ستاره
از صدای تو شنیدم که دلت دوسم نداره
دل تو تو آسمونا من به دنبال دل تو
تو به دنبال ستاره من به یاد قسم تو
وقت سحراست خیز ای مایۀ ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانها که بجایند نپایند بسی
وانها که شدند کس نمی آید باز
زاهدان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
در کارگه کوزه گری کردم رای
در پایۀ چرخ دیدم استاد به پای
می کرد دلیر کوزه را دسته وسر
از کلّۀ پادشاه و از دست گذای
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن آب روان ما را بس......
سپيدي چشمهايم از سپيدي موهايم عقب ماند
و من هر روز در همان ميعادگاه تو را انتظار ميكشم
زانوانم شوق رفتن سوي تو دارد
و دلم صداي درد رفتنت
و من هنوز به انتظارم
اگر روزي آمدي و من نبودم
در همان ميعادگاه صدايم كن
تا از خاك جوابم بشنوي
.........