برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم،
دست نوازش بر سرش میکشم، میگویم: «غصه نخور، میگذرد …»
برای دلم، گاهی پدر میشوم،
خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»
گاهی هم دوستی میشوم مهربان، دستش را میگیرم، میبرمش به باغ رویا …
….
خودم از دست من خسته ست..
Printable View
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم،
دست نوازش بر سرش میکشم، میگویم: «غصه نخور، میگذرد …»
برای دلم، گاهی پدر میشوم،
خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»
گاهی هم دوستی میشوم مهربان، دستش را میگیرم، میبرمش به باغ رویا …
….
خودم از دست من خسته ست..
دنياي غريبي ست ...
به يكي كه دست مي دهي
ميداني كه دير يا زود،
از دستش مي دهي ...
فاصله
یا
تو
چه فرقی می کند ؟
هر دو مرا یاد یک چیز می اندازند
تنهایی .........
م . محمدی مهر
می خواهم وارونه زندگی کنم
می خواهم حرف مردم
باد ِ هوا
شود ...../.
حال زمین بد است
وقتی که ابر هم
همدست پلک توست....
من با چشمانی نمور
زندگی را
به سلیقه چشمانت چیده ام
تواما هنوز
بوی دلتنگی میدهی...
از جدایی
نمیترسم
ازاین میترسم
که کسی در کاسه گدایی من
عشقی بیاندازد...
چون مه برتمام من نشستی
فرورفتی بر ثانیه های نبضم
هروقت گریه می کنی
مرا باران می گیرد.
گـل یا پــوچ؟
دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن
بگذار فقط تصــــــور کنم ..
که در دستانتــــ
برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..
ای یار
آسوده بخوابــــــ ..
دیگر بند گهـــواره ی شبانهــــ ام را
از نفســت باز کــرده ام
سهـــم من از تو
همــان نباید هاسـت ..