آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
Printable View
آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
دل ديوانه از آن شد كه نصيحت شود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجير كنم
ماییم و آستانه ی عشق و سر نیاز
تا خواب خوش کرا برداند کنار دوست
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه ی مراد رسید ای محب خموش
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح تن دهد که چه گفت و چها شنید