مگه شما دیالوگ هایی رو که انتخاب میکنید رو نمیخونید؟؟؟؟نقل قول:
1) Arl of redcliffe
تا اونجایی پیش رفتم که با جک و جونورها جنگیدم تو اون سالنی که درهاش موقع جنگیدن با جونورها با یه هاله آبی رنگ بسته شده بود. بعد رفتم پیش اون زنه که پیش چند نفر دیگه بود و خم شده بود روی زمین و فکر می کنم داشت گریه می کرد و اگه اشتباه نکنم دنبال پسرش می گشت.باهاش حرف زدم بعدش فکر کنم پسرش رو هم یه جایی پیدا کردم اما بعدش دیگه نمی دونم باید چکار کنم. چون با زنه مجددا صحبت کردم بلند شد و رفت وایستاد پیش دو نفر دیگه و همین. دیگه باهاش هم نمی تونم حرف بزنم.
بذارین از اول داستانش رو بگم. فکر کنم طولانی ترین پستم برای راهنمایی توی p30 این بشه :دی
آرل ایمون پادشاه یا همون آرل ردکلیف هست. بعد از اینکه پادشاه توی جنگ به خاطر خیانت اون یارو که اسمش یادم رفته و پدر شوهر پادشاه بود کشته میشه آرل ایمون هم مریض میشه و یه عده هم میگفتن که همون پدر زن پادشاه اون رو مسموم کنه. آرل ایمون مرد خوبیه و شما بهش احتیاج دارید که کمکتون کنه و یه سپاه برای کمکتون تشکیل بده.
خلاصه شما به رد کلیف میرید میفهمید که اونجا جنگه. نمیدونید چه خبره و خلاصه شهر کنار قصر آرل ایمون رو نجات میدید و اونجا با برادر آرل ایمون آشنا میشید ولی قصر تصرف شده و شما تصمیم میگیرد که به اونجا هم حمله کنید و قلعه و آرل رو نجات بدید. یه دفعه زن آرل ایمون از قصر به اون دهکده میاد و از برادر آرل ایمون میخواد که تنها باهاش بره به قصر ونمیگفته چرا و . . . فقط میگفته باید باهام بیای. خلاصه برادر آرل به شما 1 راه مخفی رو نشون میده که به قصر منتهی میشه و خودش همراه زن آرل ایمون میره به قصر. شما هم از راه مخفی به قصر میرید. و بعد از 1 مدت جلو رفتن به 1 جادوگر میرسید که توی 1 سلول زندانی شده و به شما میگه کمکش کنید و براتو ماجرایی رو میگه. تعریف میکنه که پسر آرل جادوگر بوده. یعنی قدرت جادگری رو داشته ولی چون Circle of mage همه جادوگر ها رو میبره پیش خودش تا تربیت کنه و . . . مادرش به کسی نمیگه که پسرش جادوگره و این جادوگر که توی سلول بود رو میاره تا به بچش آموزش جادوگری بده یعد یه دفعه پسر آرل 1 کاری میکنه و موجودات شیطانی میریزن توی قصر و . . . . زن آرل هم فکر میکنه اینا کار همون جادوگر معلم هست( که الان زندانیه) و اون رو به زندان میندازه. خلاصه من که آزادش کردم گفتم شاید بعدا لازم بشه که همینطور هم شد.به راه خودتون ادامه میدید به زن آرل ایمون میرسید و برادر آرل ایمون که داره دلقک بازی در میاره و پسر کوچیک آرل ایمون که قیافش شیطانی شده.حمله میکنید و پسر آرل فرار میکنه. 1 مقدار حرف میزنید و میفهمید که چه اتفاقی افتاده.
یه دیمون از پسر آرل سوء استفاده میکنه به این صورت که آرل داشته میمرده و پسرش ناراحت بوده بعد یه دیمون میاد به پسرش میگه من پدرت رو زنده نگه میدارم ولی در عوض به جسم تو نفوض میکنم و . . . .خلاصه پسر آرل هم خام شده بود و دیمون به بدنش رفته بود و اون رو کنترل میکرد و اون موجودات شیطانی رو احضار کرده بود.خلاصه چند تا راه پیش روی شما میمونه برای نجات پسر آرل. یکی اینکه همون جادوگر زندانی بیاد و با استفاده از یه جادو 1 نفر رو قربانی کنه تا موریگان بره به تفکرات پسر آرل و دیمون رو بکشه و پسر آرل نجات پیدا کنه. یا اینکه شما برید به Circle mage و به کمک جادوگران بدون اینکه کسی بخواد کشته بشه این مسئله رو حل کنید و دیمون رو بکشید.من راه اول رو انتخاب کردم و زن آرل خودش رو فدا میکنه تا بچش نجات پیدا کنه و موریگان پسر آرل رو نجات میده.
الان شما احتمالا راه دوم رو انتخاب کردید. باید به Circle mage برید و با صاحبای اونجا حرف بزنید. البته توی Circle mage هم الان جنگه و . . .
داستان الف ها رو هم میگم.نقل قول:
2) Nature of the beast
تا اونجا رفتم که با Lady of the Forest (همون که پیش گرگ نماهاست)حرف زدم و اون غیب شد و یعدش هم با جونور ها حرف زدم و با چند تا هم جنگیدم و دیگه نمی دونم چکار کنم.
توی فارست شما به یه کمپ الف میرسید که عدع ای از اونا به شدت ضخمی شدن. بعد از حرف زدن با سردسته اونا میفهمید که گرگنما ها به اونها حمله کردن و عده ای مجروح شدن. حالا الف ها با کمک جادو به اونها کمک کردن تا به گرگنما تبدیل نشن ولی درمان اصلی رو ندارن. از کنار ساید کوئست ها میگذرم که دیگه خیلی طولانی میشه.
خلاصه سردسته الف ها به شما میگه که راه نجات دادن این الف ها اگه درست یادم باشه اینه که قلب گرگنمای اصلی یعنی اولین گرگنمای به وجود اومده رو بیارید براش تا معجون رو درست کنه. خلاصه شما میرید داخل جنگل و با چند تا گرگنما میجگید تا اینگه به یه گرگنمای قوی میرسید که فکر میکنم اسمش سوئیفت رانر بود.اون به شما هشدار میده که جلوتر نیاید و میکشیمتون و . . . بعد هم باهاش میجنگید و اونم فرار میکنه. همینطور ادامه میدید تا اینکه یه 1 قصر میرسید و لیدی آو فارست رو میبینید ( طریقه رسیدن به قصر فاکتور گرفته شد چون خودمم درست یادم نیست :دی) .دوباره میجنگید میرید جلو تا اون گرگنمای اصلی رو پیدا کنید و دوباره به لیدی آو فارست میرسید و باهاش حرف میزنید و اون براتون 1 ماجرا میگه.اینکه چی شد این گرگنما ها و خودش به وجود اومدن.والا داستانش درست یادم نیست ولی تا اونجا که یادمه زن و بچه همون سر دسته الف ها رو آدم های میکشن(فکر میکنم تجاوز هم کرده بودند بعد کشته بودن!! درست یادم نیست) خلاصه این الف هم از یه جادوی خیلی قوی استفاده میکنه واین لیدی آو فارست رو به وجود میاره و در حقیقت این لیدی آو فارست همون گرگنمای اولیه بوده که به اختیار خودش میتونسته به شکا گرگنما در بیاد و اون رو میفرسته وسط آدم ها تا اونا رو نابود کنه و آدم ها هم به شکل گرگنما در میان.با این جادویی که استفاده کرده بود دیگه تا وقتی که لیدی آو فارست زنده بوده این سردسته الف ها هم نمیمرده.لیدی آو فارست به شما میگه برین سر دسته الف ها رو بیارین.فقط اون میتونه لیدی آو فارست رو نابود کنه تا بقیه الف ها خوب بشن و گرگنما ها هم دوباره به انسان تبدیل بشن. خلاصه شما بر میگردید پیش همون سر دسته الف ها و براش میگید که همه چیز رو میدونید و اون هم باهاتون به پیش لیدی آو فارست میاد و اونجا هم 1 کم بحث و جنگ و دعوا کاری کردم که سر دسته الف ها اون لیدی آو فارست رو نابود کنه و خودش هم همون موقع میمیره و گرگنما ها هم انسان میشن. و خلاصه بر میگردید به کمپ الف ها و اونا هم به شما قول میدن که توی جنگ در مقابل بلایت به شما کمک کنن.
خوب پس شما تا در قصر رفتید فکر میکنم. درسته؟؟
بعد از اینکه غیب میشه شما باید همینجور راهتون رو ادامه میدادید که طولانی هم بود تا بالاخره دوباره ببینیدش. شما کجا گیر میکنید؟؟ یعنی از 1 جا نمیتونید جلو تر برید یا مشکل جای دیگست؟
اینو هم والا منم یادم نیست. اگه توضیحات مربوط یه این کوئست رو بنویسید میتونم راهنماییتون کنم. فکر میکنم به Urn of sacred ashes ربط داشت اگه درست یادم باشه.نقل قول:
3) Paragon of her Kind
این کوئست رو هم کلا نمی دونم چکار کنم.
اوووووووفففففففففف :دی
دیگه اگه جاییش رو یادم رفته یا اشتباه کردم ببخشید.
موفق باشید.