من بودم و دوش آن بت بنده نواز - از من همه لابه بود و از او همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید - شب را چه گنه که قصه ما بود دراز
Printable View
من بودم و دوش آن بت بنده نواز - از من همه لابه بود و از او همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید - شب را چه گنه که قصه ما بود دراز
ز زهرچشم ازرق اين جنگليان ،زخم ها به تن دارم
به پچ پچ شان و وردهاي رنگارنگ ، به دوزخ بلا گرفتارم
به چشم گفته ام كه حق به دست شماست ، نميدهند و كشيده بر دارم
زبان كه مي گشايند نيششان پيداست به تن گرفته ، چونقش ديوارم
ماجرا کم کن و باز آ که مرا مرد چشم
خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت
تمام هستيم خــراب ميشـود
شراره اى مـرا به كام ميكـشد
مـرا به اوج ميبـرد
مـرا به دام ميكـشد
...
در اين زمانه رفيقي كه خالي از خلل است
صراحي مي ناب و سفينهي غزل است
----------
سایه جونم دلم یه ذره شده بودم برات [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا دل به مهرت داده ام در دام فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گوئی به محراب اندری
............
منم همینطور خانومی
خوبی عزیزم ؟
سایه خانوم سلام انگار کم میاید !
---
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد !
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم !
سلام
بله همینطوره
من و بیداری شب ها و شب تا روز یا رب ها
نبیند هیچ کس در خواب یا رب این چنین شب ها
...
الا ای دولتی طالع که قدر وقت می دانی
گوارا باد این عشرت که داری روزگاری خوش
هر ان کس را که بر خاطر ز عشق دلبری است
سپندی گو بر آتش نه که دارد کارو باری خوش !! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شهامت مصلوب
برادر نان
در این کویر بسیط
نیازمندی های عمومی
در ناگزیری پی گیر این نیاز
شب را به قامت هر بامداد
آویختم
بر این دهانه سیراب ناپذیر
این نیاز
باید که کور باد این نیاز هرزه درایی
برخیز و همراه ما بخوان
چاوشی
بر افتخار تمامت ترسویان
دراین شبان سکت غم بار
باید سپیده
سلاح
شهامت ما باشد
....