من فرق نمیکنه دختر باشه یا پسر - بچه باشه یا بزرگ ... دوست ندارم جلو کسی صدا بده ... ولی تو مطب میدونستم حالم خوبه و صدا نمیده ولی از ترس شروع کردم به عرق ریختن . قبل از این بیماری اصلا یادم نمیاد سر هیچ چیزی استرس داشته باشم و اگرم داشتم دیگه اصلا یادم نمیاد که عرق کرده باشم به خاطرش ولی از موقعی که دچار این مشکل شدم و احساس کنم کسی حواسش به من هست شروع میکنم به عرق کردن جوری که انگار از مسابقه دو اومدم ...
یه خاطره هم بگم دور هم باشیم ... یه بارتو دانشگاه یه درسی رو کنفرانس داشتم - اقا هنوز شروع نکرده بودم به حرف زدن که عرق ریختنم شروع شد دیگه اصلا یادم رفت کلاس چی هست , چیو دارم کنفرانس میدم ,استاد کیه , شاگرد کیه ... یه تیکه از اول مطلبم میگفتم یه تیکه از اخرش یه تیک از خاطراتم ... هیچی دیگه کنفرانس تموم شد رفتم نشستم دوستام همه مونده بودن چرا من انقدر عرق کردم . این قضیه فکر کنم مربوط به اوایل شروع به عرق کردنهام بود - حالا جالب اینجاست که من اصلا بدنم چربی نداره یا حداقل اونموقع نداشت ولی جوری عرق میکردم که انگار 100 کیلو اضافه وزن دارم .
این بود یکی از خاطرات من ...