منظورم انگليسي نبود متن فارسي از شعراي خارجي تازه تبريك ميگم به شما و رويا خانوم مسابقه گذاشتين با هم؟
Printable View
منظورم انگليسي نبود متن فارسي از شعراي خارجي تازه تبريك ميگم به شما و رويا خانوم مسابقه گذاشتين با هم؟
خوب اونم يه شعر خارجي بود كه متن فارسيش هم كنارش بودنقل قول:
نوشته شده توسط nintendo_ds
البته بازم براتون ميزارم
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
تو كه دريائي و من مث حـبابم مگه نه
تـو شـــرابي و منــم تنگ شرابم مگـه نه
تو همون زمزمه چك چك بارون بهار
من همون تشنه چوخاك اون ربابم مگه نه
تو همون شادي غمهاي شبابي مگه نه
بي تو من زندونيه اون غم نــابم مگــه نه
عجـي نيست ندارم پـرو بالي ز گـريز
من اسيـر پنجـه سخت عقـــابم مگـه نه
توكه درياي سرچشمه اون آب حيات
من همون ناظر مبهـوت ســرابم مگـه نه
تو همون شبنم روي غنچه هائي مگه نه
من همون غنچه گلي كه مست خوابم مگه نه
هستي من ز تو و آمدنم ســـوي تو بود
تو كـه ابري ومنم قطـره آبـم مگــــه نه
تو همون شعري كه عاشق به لبش زمزمه بود
من همــون شـــاعر بي نام و نشانم مگه نه
تو كه دنياي اميدي توي اين ملك جـهان
منكه درويش هميـن ملك جهانم مگــه نه
تو همون اذان صبحي كه دهد مژده نماز
من مــؤذن كه توئــي ورد زبـانم مگـه نه
من همون آب روان درره توگشته سكون
من همـون گـم ره طــاق آسمونم مگـه نه
تو همون چشمك افسون ستاره تو هــوا
من همـون گـم ره طــاق آسمونـم مگه نه
بوسه ئي گر ز سر شـوق زدم بر لب تـو
گـر خطـائي شــره داني كه جوانم مگه نه
....
سلام
از شعرای قشنگی که میذارید خیلی ممنونم
مرسی.....
هیچ کس اب بر زمین نریخت
هیچ کس برای ما دعا نکرد
در تمام راه یک پرنده از وسیع اسمان رد نشد
غنچه ای در مسیرمان نبود
یا اگر بود
لب به خنده وا نکرد
در کناره ی کویر
زیر اسمان صاف و پر ستاره ی کویر
هیچ کس منو تو را صدا نکرد
هیچ کس دلش برای ما نسوخت
در تمام راه یک مسافر از کنارمان گذر نکرد
هیچ کس این چنین غریب منو تو را رها نکرد
...
دیشب خدا پنجره ی اتاق مرا شکست
و آسمان ریخت بر بوم نقاشی
جهان تصاویر
پرواز
خلا بوم های خالی را
با چشم هایم پر کن
من زندان آزادگی خویشم
وپیشانی ام را می کشم
آیینه ها دلقک بازی ام را بخندند
بغض بازیچه ی غرور من است
به اعتبار کدام دریچه
باید گریست؟!
تا در اين دهر ديده كردم باز
گل غم در دلم شكفت به ناز
بر لبم تا كه خنده پيدا شد
گل او هم به خنده اي وا شد
هر چه بر من زمانه مي افزود
گل غم را از
آن نصيبي بود
همچو جان در ميان سينه نشست
رشته عمر ما به هم پيوست
چون بهار جوانيم پژمرد
گفتم اين گل ز غصه خواهد مرد
يا دلم را چو روزگار شكستي هست
مي كنم چون درون سينه نگاه
آه از اين بخت بد چه بينم آه
گل غم مست جلوه خويش است
هر نفس تازه رو تر از پيش است
زندگي تنگناي ماتم بود
گل گلزار او همين غم بود
او گلي را به سينه من كاشت
كه بهارش خزان نخواهد داشت
این برای مشاعره:
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
_____________________________
اینم برای دل گرفته ی خودم:
این جا شگون زمین و شیدایی دل ها را
تاب آورده ام از هیچ
دقیقه ها سراشیبی را تند می روند
و
ثانیه ها سقوط را به رخم می کشند
آب ریخته را جمع می کنم
لیوانی پر از سنگ ریزه های مرطوب
بفرما!
ــ نوش :sad:
لب چو آب حیات تو هست قوت جاننقل قول:
نوشته شده توسط کویر
وجود خاکی ما را ازوست ذکر رواح
بداد لعل لبت بوسه ای به صد زاری
گرفت کام دلم زو به صد هزار الحاح
دعای جان تو ورد زبان مشتاقان
همیشه تا که بود متصل مسا و صباح
حل كن اين جدول مجهول معمّايي را
هان!در اين قحطي لبخند و صميميّت و گل
با كه تقسيم كنم ،اينهمه تنهايي را ؟؟؟........
سلام
اگه کوچه ی صدام, یه کوچه ی باریکه
اگه خونم بی چراغه,چشم تو تاریکه
میدونم اخر قصه میرسی به داد من
لحظه ی یکی شدن تو اینه ها نزدیکه
نزدیکه........
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه احوال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد