من،من یه دلداده خسته
تو کتابهای نبسته
تو یی عکس یه عروسک
که تو آیینه نشسته
Printable View
من،من یه دلداده خسته
تو کتابهای نبسته
تو یی عکس یه عروسک
که تو آیینه نشسته
هر چه که بیند دیده
خدایش آفریده
خورشید و ماه تابان
ستاره درخشان
درخت و سبزه و گل
سوسن و سرو و سنبل
جنگل و دشت و دریا
پرندگان زیبا
این همه را به قدرت
خدا نموده خلقت
(یادش به خیر)
تو را صبا مرا آب دیده شد غماز
وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
ديده فرو بسته ام از خاکيان
تا نگرم جلوه ی افلاکيان
شايد از اين پرده ندايي دهند
يک نفسم راه به جايي دهند
اي که بر اين پرده ی خاطر فريب
دوخته اي ديده ي حسرت نصيب
آب بزن چشم هوسناک را
با نظر پاک ببين پاک را ...
آن شب در گرما گرم
گرمای تابستان
خفاشان شب پرست
عاشقان را در چادر سياه
دور از چشم نور
به قربانگاه مي بردند
سربهای داغ
در سينه های كبوتران عاشق
ميخك سرخ می آفريد
عجبا !
كه قاصدان مرگ
با بانگ آزادی
آزاد مردمان را درو ميكردند
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
زخاتمی که دمی گم شود چه غم دارد ؟
ديدنيها کم نيست،
من و تو کم ديديم،
بيسبب از پاييز
جاي ميلاد اقاقيها را پرسيديم.
چيدنيها کم نيست،
من و تو کم چيديم،
وقت گل دادن عشق روي دار قالي،
بيسبب حتا پرتاب گل سرخي را ترسيديم.
خواندنيها کم نيست،
من و تو کم خوانديم،
من و تو سادهترين شکل سرودن را در معبر باد
با دهاني بسته وا مانديم
من و تو کم بوديم،
من و تو اما در ميدانها
اينک اندازهي ما ميخوانيم!
من تو را همچون اهورا
من تو را همچون مسیحا
همچو عطر پاک گلها
دوست دارم
من آخرين پرنده گم کرده لانه ام
در آسمان خويش هوايم نمی کنی
امشب ميان کوچه تو را جار می زنم
اما تو باز رو به صدايم نمی کنی
یه بار سلامت می کنم
دلمو به نامت می کنم
با این همه خاطرخواهات
می گیرمو رامت می کنم
-------
ببخشید شرمنده
ی نداشتم