-
تو، تويی که تسلی میدهی، تويی که چون نيستی میتوانی تسلیدهی،
و يا تو، الههی يونانی که چون تندیسی زنده خیال میشوی
يا تو، بانوی اشرافزاده رومی، شریف و شوم که باورنکردنیاست،
يا تو، شاهزاده بانوی آوازخوانهای ِدوره گرد قدیمی
يا تو، مارکيز ِقرن هیجدههمی، دِکلولتهِ پوش و منزوی
يا تو، عشوه گر ِنسلِ ِپدران ِما،
يا چیزی مدرن که دقیق نمیدانم چیست-
همهی اینها، هرچه هستید،اگرالهام میتوانید
الهام دهید
قلبم خالی است چون سطلی واژگون
________________
شعرت قشنگ بود
فقط لطفا فارسی بنویس
-
نخست اندیشــــه کن آنگاه گفتار
که نامحکم بود بــــــی اصل دیوار
چو بد کردی مشو ایمن ز بد گوی
که بد را کس نخواهد گفت نیکوی
-
يه روز سياه..يه روز سپيد يه روز زرد
يه روز غروب غم گرفته سرد.
يه روز برای تو که شاعرانه است
يه روز برای من که بی ترانه است.
يه روز تويی که روزی که شب نميشه.
يه روز منم ابری تر از هميشه.
يه روز منم اسير خاک تبعيد.
يه روز تويی اونور خواب خورشيد.
تو چشم من تويی که آسموني.
تو خواب من تويی که مهربوني.
-
یار خود را خواب دیدم ای بـــــــــــرادر دوش من
برکنار چشمه خفته در میان نســـــــــــــــــترن
حلقه کرده، دست بســـــــته، حوریان بر گرد او
از یکی سو لاله زار و از یـــــــــکی سو یاسمن
باد می زد نرم نرمک بر کنار زلــــــــــــــــــف او
بوی مشک و بوی عنبر می رسید از هر شکن
مست شد باد و ربود آن زلف را از روی یــــــــار
چون چراغ روشنی کز وی تو برگیری لگــــــــن
ز اول این خواب گفتم من که هم آهسته باش
صبر کن تا با خود آیم یک زمان تو دم مــــــــزن
-
نه آغاز ُ نه انجام
مرگ من اتفاق ِ ساده اي ستْ
به مانند ِ عطسه ي اضطرابي در غروب ِ واپسين روز ِ زمستانْ
كه تبلور ِ سبز ِ بهار را خبر مي دهد!
تو جاودانگي ِ مني!
حرارت ِ دستانت،
بي نيازم مي كند از تمام هيمه هاي حَـلـَبْ نشين ِ كوچه هاي شهر!
به اشاره ات زمستان رنگي مي بازد
و رنگين كمان ِ بهاري
از پيراهنم سر مي زند!
آن سوي عشقي اين چنين،
مرگ
آغاز ِ بهار است
-
تنت به ناز طبيبان نياز مند مباد
وجود نازكت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت تست
بهيچ عارضه شخص تو دردمند مباد
-
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
-
هي مي گم كاشكه يه روز معجزه شه با همديگه
دو سه ساعتي بريم كنار دريا ، نمي شه
آسمون دلش گرفته ، مث اخماي تو ا...ـ
يه گره افتاده رو پيشونيشو ، وا نميشه
نامتم با هام لجه ، مي خوام بذارمش كنار
انقدر بد باهام ، هر چي كنم تا نمي شه
-
هزاران نقش و خط مانده در ياد صبا ، كلهر ، كمال الملك ، بهزاد
نكيسا ، باربد ، افسانه و چنگ سرود تيشه ي فرهاد در سنگ
-
گفتم : كبوتر ِ بوسه!
گفتي : پَر!
گفتم : گنجشك ِ آن همه آسودگي!
گفتي : پَر!
گفتم : پروانه پرسه هاي بي پايان!
گفتي : پَر!
گفتم : التماس ِ علاقه،
بيتابي ِ ترانه،
بيداري ِ بي حساب!
نگاهم كردي!
نه انگشتت از زمين ِ زندگي ام بلند شد،
نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر كشيد!
سكوت كردي كه چشمه ي شبنم،
از شنزار ِ انتظار من بجوشد!
عاشقم كردي! همبازي ِ ناماندگار ِ اين همه گريه!