مردم از اشتیاق در این پرده راه نیست
یل هست و پرده دار نشانم نمی دهد
Printable View
مردم از اشتیاق در این پرده راه نیست
یل هست و پرده دار نشانم نمی دهد
داشت می رفت
گفتم بمان،
... نماند!
با خود عهد بستم که اگر هم آمد
به او حرفی نزنم
او که رفت و نماند
من ماندم و خو گرفتم
به ماندن بی من.....
نقاش وجود این همه صورت که بپرداخت
تا نقش ببینی و مصور بپرســــــــــــتی
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
در جام فلک باده بی دردسری نیست تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم
در دامن ابن بحر فروزان گهری نیست چون مشک به امید که آغوش گشاییم
من گمان ميکردم
دوستی همچون فصلی سرسبز
چار فصلش همه آراستگی ست
من چه ميدانستم
هيبت باد زمستانی هست
من چه ميدانستم
سبزه ميپژمرد از بی آبی
سبزه يخ ميزند از سردی دی
من چه ميدانستم
دل هرکس دل نيست
قلب ها بی خبر از عاطفه اند
در کوچه ها باد میامد
این ابتدای ویرانیست آن روز هم که د ست های تو ویران شد
باد میآمد
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان ، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه
آورد ؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجاد ما قضاوت خواهد کرد .
دریای غم دوباره مرا در تلاطمی
در کوچه های درد بگو دل کجا گمی
ای زمزم زلال اهورایی من عشق
مُردم بیا بیا دگر از بی ترنمی
ای وای من که می کشم از قرنها جلو
بر شانه های زخمی خود جُرم گندمی
حاصل مرا ز خرمن این خوشه خوشه ها
دارایی من است زبان زخم مردمی
تا می رسم به ساحل این بحر بیکران
دریا کویر می شود و سبزه هیزمی
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود ایا که فلک زاین دو سه کاری بکند
dar rahe eshgh vaghte khata nist asheghe bi mashoogh ra hava nist - khodam dar 5 min soroodam bavaretoon mishe age khobe begin omidvar sham