بین ما نه دشت های پونه بود
نه آبشار و نه تصنیف
می دانم...
در باور تو اما،
سنگ خاطراتی بود
که دیوار می ساخت و دیوار
و من دلواپس قناری های قندیل بسته بودم
خفاش نمایانی
در غار سال هایی که می گذشت بی آواز...
خودم را نه
حرفم را نه
عشقم را نه
من از اثبات می ترسم!
اما دوستی من و انتظار
چه دیرین... چه صبور
برای چشم هایت که بخندد
نه برای من
نه به روی من
که به روی آفتاب...
شال آبی
"پریسا محمودپور"