من و تو با همه ی شهر تفاوت داریم
دیگران را نگذاریم به جای خودمان
دیگران هر چه که گفتند بگویند ، بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان
من و تو با همه ی شهر تفاوت داریم
دیگران را نگذاریم به جای خودمان
دیگران هر چه که گفتند بگویند ، بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان
چیزی بلد نیستم بگم
تا تو رو دلداری بدم
خدا به موقع میرسه
فقط به این معتقدم
...
آهاي مردم دنيا
آهاي مردم دنيا
گله دارم گله دارم
من از عالم و آدم گله دارم
آهاي مردم دنيا
آهاي مردم دنيا
گله دارم گله دارم
من از دست خدا هم گله دارم گله دارم
شما که حرمت عشق رو شکستين
کمر به کشتن عاطفه بستين
شما که روي دل قيمت گذاشتين
که حرمت عشق رو نگه نداشتين
آهاي مردم دنيا
آهاي مردم دنيا
گله دارم گله دارم
من از دست خدا هم گله دارم گله دارم
فرياد من شکايت يه روح بي قراره
روحي که خسته از همه زخمي روزگاره
گلايه من از شما حکايت خودم نيست
براي من که از شما سوختن و گم شدن نيست
اگه عشقي نباشه آدمي نيست
اگه آدم نباشه زندگي نيست
نپرس از من چه آمد بر سر عشق
جواب من به جز شرمندگي نيست
آهاي مردم دنيا
آهاي مردم دنيا
گله دارم گله دارم
من از عالم و آدم گله دارم
آهاي مردم دنيا
آهاي مردم دنيا
گله دارم گله دارم
من از دست خدا هم گله دارم گله دارم............[PHP][/PHP]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلت را خانه ی ما کن، مُصفّا کردنش با من
به ما درد خود افشا کن، مداوا کردنش با من
بیاور قطره ی اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ی اخلاص، دریا کردنش با من
به ما گو حاجت خود را، اجابت می کنم آنی
طلب کن هر چه میخواهی، مهیّا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را جمع، مِنها کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل، کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو توبه نامه را بنویس امضا کردنش با من
هر وقت کم می آورم می گويم اصلا مهــــــم نيستــــــــ
اما تــــــو که می داني نبودنتــــــ چقدر مهــــــم است....!ا
دلم مثل تک ستاره ی آسمان ابری گرفته
به یاد روزهای خوش ندیده . . . !
مِی زدم و لولمـــ...
مستم و شنگولمـــ...
حال خوشی دارم ... حال خوشی دارمـــ...:31:
ای ستاره ما سلام مان بهانه است
عشقمان دروغ جاودانه است
در زمین زبان حق بریده اند
حق زبان تازیانه است
وان که با تو صادقانه درد و دل کند
های های گریه شبانه است
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت:
باران احمق
این است معنی مادر...
پشت میزی تو نوشتی چیزی
من نوشتم چیزی
قصه ای پایان یافت
قصه ای می خوابید
ماه از پنجره ای
همچنان می تابید
عمران صلاحی
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
فقط یک پلک با من باش
نمی خوام از کسی کم شی
ازت تصویر میگیرم
که رویای یه قرنم شی
فقط یک پلک با من باش
بگم سر تا سرش بودی
به قلبم حمله کن یک بار
بگم تا آخرش بودی
........
من
پری گوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
ای چتـــر فروش، چتر هایتــــــــ مال خودتـــــــــ !
امشبــــــــ میخواهمـــــــ خیس شومــــــ
امشبــــــــ میخواهمـــــــ پاکـــــــ شومــــــــ
امشبــــــــ می خواهمــــــــ محـ ــ ــو شومــــــــــ ــ ـ ...
واسه شكستن يه دل فقط يه لحظه وقت مي خواد.اما واسه اينكه از دلش در بياريشايد هيچ وقت فرصت نداشته باشي... ميشه مثل يه قطره اشك بعضي ها رو از چشمت بندازي ، ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشك وبگيري كه با رفتن بعضي ها از چشمت جاري ميشه
میروم این بار دیگر٫ بودنی در کار نیستخسته ام دیگر توان گفتن و تکرار نیستگفته بودم میروم٬اما نکردی باورم....دیگر اکنون که زمان خواهش و اصرار نیستگر چه میدانم که دل بر باز گشتم بسته اییخوش خیالی های تو مختص این یک بار نیستدل به یار دیگری بستن اگر چه مشکل است....میزنم دل را به دریا٬ دل سپردن عار نیستتا به کی باید غم عشق تباهی را کشید؟داغ عشق کهنه بر خاطر زدن اجبار نیستگرچه خوشبختم که از دست تو راحت می شومهیچکس مانند من از بخت خود بیزار نیستدیر شد باید که بگریزم٬کجایش با خداحیف ! تنها میروم درشب کسی بیدار نیست
زندگی را با ترنم های رنگین نگاهت بسته می بینم
با من آن رامشگران را آشتی فرمای
ای طلایی رنگ
ای تو را چشمان من دلتنگ
من تو را بانوی شهر عشق خواهم ساخت
تمام دلم را فروختم جز آن صندلی که جای تو بود
شاید آن روز که برمیگردی خسته باشی
---------- Post added at 12:44 PM ---------- Previous post was at 12:42 PM ----------
گرچه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است
مشکل از ماست نه از فاصله ها
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل خونین به عزیزان چه نویسم
یادی از خاطرات دوران دبستان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خاطرات كودكي زيباترند
يادگاران كهن مانا ترند
درسهاي سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مكارو دزد دشت وباغ
روز مهماني كوكب خانم است
سفره پر از بوي نان گندم است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كاكلي گنجشككي با هوش بود
فيل ناداني برايش موش بود
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با وجود سوز وسرماي شديد
ريز علي پيراهن از تن ميدريد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا درون نيمكت جا ميشديم
ما پرازتصميم كبري ميشديم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پاك كن هايي زپاكي داشتيم
يك تراش سرخ لاكي داشتيم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هايش درد داشت
گرمي دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ كاه بود
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مانده در گوشم صدايي چون تگرگ
خش خش جاروي با پا روي برگ
همكلاسيهاي من يادم كنيد
بازهم در كوچه فريادم كنيد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همكلاسيهاي درد و رنج و كار
بچههاي جامههاي وصلهدار
بچههاي دكه خوراك سرد
كودكان كوچه اما مرد مرد
كاش هرگز زنگ تفريحي نبود
جمع بودن بود و تفريقي نبود
كاش ميشد باز كوچك ميشديم
لا اقل يك روز كودك ميشديم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ياد آن آموزگار ساده پوش
ياد آن گچها كه بودش روي دوش
اي معلم ياد و هم نامت بخير
ياد درس آب و بابايت بخير
اي دبستانيترين احساس من
بازگرد اين مشقها را خط بزن
دلم دل نیست
دریا نیست
مرداب است
که موجی هم سراغش را نمی گیرد
نه میل زیستن دارد
نه می میرد..............
در صدا کردنِ نام ِ تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش میبودی»!
یک «کاش باشی»!
یک «کاش نمیرفتی»!
من نام ِ تو را
حذف به قرینهی ِ این همه دلتنگی و پرسش
صدا میزنم
...
خیاط خوبی ست خــ ــــــــــــ ـــدا
اما
دل مــــ ـــرا، به عمد یا سهو،نمی دانم!!...
شاید بی هوا
تنــــگ به سینه ام کوک زد
گفتی نفرين ميکنی . . . ؟
. . . گفتم نه . . .
فقط از خدا می خوام که هيچ کس اندازه من تو رو دوست نداشته باشه . . .
تـــــرآنـــِ هـــایمـ ...
نآبــــود مے شـــودـ ! ..
اگــــر چشـــمـ هآیتــــ ، واژــه نبــاشدـ !! ...
کسی چه می داند . . .
شايد . . . این قدر همديگر را دوست نمی داشتيم اگر . . .
از دور به تماشای روح هم نمی نشستيم . . .
کسی چه می داند اگر آسمان ما را جدا نمی کرد . . .
شايد . . . اين قدر به هم نزديک نبوديم . . .
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم...
ياران من ...
دوستان ما كجا رفتند ؟!... ياران را چه شد ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از سکوت تو دلم می گیرد
....و گوش هایم نمی شنود!
این چیز عجیبی نیست...
چرا که من عمری با صدای تو زنده بودم
و حالا
تو مرا از شنیدن صدای خود محرومم کرده ای...
چیزی بگو... با من حرف بزن...
نگذار، دیوانه شوم....
مطمئن هستم
روزی پشیمان خواهم شد
و حسرت تک تک روزهای بی تو بودن مرا افسرده خواهد کرد
ولی
حماقت با انسان زاده شده
و من سهم بیشتری از آن برده ام....
نوشته ای به من حــال خویش را بنویس،
نوشتنی نبود حال من بیــا و ببیــــــــــــن....
" تـــو "
دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهی
کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..
جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و
ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*
...
از این واهــ ـ ــمه!
از این اضطــ ـ ــرابــــ!
که مرا تا انحلال ذره ذره قــ ـ ـ ـلـ ـ ـ ــ ـبم
در میان خونابه های دلم فرو میبرد............
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.
.
.
به خدا منتظرم...ای امید آخرم....
صبح هر آدینه ای... با اشک چشم ترم.....
میخونم.....
کی میشه یه تکسوار توی دستش ذوالفقار...
دنیا رو پر نور کنه...تو غروب انتظار......
چرا بـ ــ ـاران نمی باری؟
هوا تاریک و غمگین است چرا باران نمی باری؟
ببین بغضم چه سنگین است . چرا باران نمی باری ؟
چرا باران نمی باری ؟ غبارم را نمی شویی
مگر قهری تو بامن که سخن با من نمی گویی
ببار ای ابر بارانی بگیر از من حیاتم را
وسیلی باش و جاری شو ببراین خاطراتم را
که بی تو خاطرات من کویر است و بیابان است
برایم بی تو ای باران زمین مانند زندان است
وحالا در بیابان من فقط مانند یک خارمـــــــ
نباریدی و خشکیدم ببین حالا که بی بارمـــــــ
ودر این مرگ تدریجی که یک عمری اسیرم من
ببار ای سیل و کاری کن که راحتتر بمیرم من
بکن بنیادم عمرم را که ذره ذره می میرمـــــــ
مرا تو این چنین کردی من از دست تو دلگیرمـــــــ...
کاش میدانستی
لحظه هایم
بی تو تنهاست ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
...
از رنجی خسته ام که از آنِ من نیست
بر خاکی نشسته ام که از آنِ من نیست
با نامی زیسته ام که از آنِ من نیست
از دردی گریسته ام که از آنِ من نیست
از لذتی جان گرفته ام که از آنِ من نیست
به مرگی جان می سپارم که از آنِ من نیست
...
احمد شاملو، فقر
اشک من هویدا شد
دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من
سایه تو پیـــــدا شد
موج آتشی از غم
زان میانه برپــــا شد
اشک من هویدا شد
دیده ام چو دریا شد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو برفتی وفا نکرده
نگهی سوی ما نکرده
نکند ای امید جـــانم
که نیایی خدا نکرده
به یاری شکستگان چرا نیایی؟
چه بی وفا چه بی وفا چه بی وفایی
اشک من هویدا شد
دیده ام چو دریا شد
تو که گفتی اگر به آتشم کشی
وگر ز غصه ام کشی،
تو را رها نمی کنم من
نه کشته ام تو را به غم
نه آتشت به جان زدم
که می کشی ز من تو دامن
اشک من هویدا شد
دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من
سایه تو پیـــــدا شد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
صدایم می کند
مرامی خواند
پله پله
قدم می گذارم
تاپ تاپ
تند می زند قلبم
تند تند
نفس نفس میزنم
دگر پاهایم با من نمی آید
دگرصدای قلبم نمی آید
دگر نفس نماند تاشاید کندزند
آه...
دگر جان در جسم ندارم
نزدیکی به خداچه لذتی دارد ...:40: