چه عجب یکی از دبی پیدا شد حتما همه هندیا داشتن نگات میکردننقل قول:
Printable View
چه عجب یکی از دبی پیدا شد حتما همه هندیا داشتن نگات میکردننقل قول:
رامين جان٬دقيقا همين طوره٬ اينجا كه غير از هندي كسي پيدا نمي شه
فكر كنم تا يكي دو سال اينده امارات ٬هندي صادر بكنه به كشورهايي كه كمبود دارند
يه ضايع بازي ديگه كه همين نيم ساعت پيش اتفاق افتاد.
سر كلينيك جراحي داخلي بوديم كه خواستيم كلاسو بپيچونيم ٬من عقل كل كه خيلي مثلا حلال مشكلاتم خير سرم٬به اون دو تا همكلاسيهام گفتم كه به دكتر بگيم ساعت 11:30 يه سمينار داريم و نمي تونيم بيشتر تو كلينيك بمونيم. بعد از دكتر عذر خواستم و با اعتماد به نفس هر چي بيشتر كه نمي دونم هم از كي به ارث بردم٬ گفتم دكتر ما ديگه رفع زحمت كنيم كه بريم سر سمينار٬اونم گفت مگه امروز سمينار دارين .گفتم اره همين الان داريم:cool:٬نگو اين دوكي جون ما هوس كرده بود از بخت بد من همين امروز بياد سر سمينار بچه ها٬خلاصه همينكه اجازه داد بريم ٬تلفن رو برداشت زنگ زد به منشي كه مسؤل برگزاري سمينارهاست و اونم بهش گفت اصلا همچين خبري نيست و امروز بايد دانشجوها تا ساعت 1 كلينيك بمونند. خلاصه كه جلو دكتر بد جور ضايع شدم .:41:
ایول حال کردم خوب سوتی میدی منم زیاد سوتی میدم ولی +18 نمیشه گفت
بحث سوتیهایی شد که بعدا عذاب وجدان میاره پس منم یک سوتی از طرف معلممون رو بگم:
سر کلاس بودیم و درس بینش داشتیم.جلسه ی دوم سال بود.
بحث درباره حلال و حروم شد و مال مردم خوردن.
معلممون گفت: وقتی آدم مال مردم رو بخوره و حرام خاری کنه، زمانیکه بچش به دنیا بیاد یه وقت میبینی پاش کجه،چشمش چپه، لنگ میزنه و از اینطور چیزها...
معلم ما نمیدونست که یکی از بچه های کلاس ما پاش مشکل داره و بد راه میره. یکی دیگه با عینک چشماش یکی بهتر شده بود و از قسمت زانو بی سمت چپ پاش خمیدگی داشت.
همه برگشتن به این دو نفر نگاه کردند و این دوتا فقط سرشون پایین بود.
معلم که تازه فهمید چی گفته خودش ناراحت شد و تا آخر جلسه حرف نزد.
داریوش اونجا پست داد؟نقل قول:
حالا چی نوشته بود ؟
یادش بخیر منم یه بار تو تاپیک خانوما پست دادم گفتم بابا پشت سر مردا غیبت نکنین
به خاطرش 2 هفته بن شدم
داریوش حقته :27:
دیشب خواب دیدم تو تاپیک خانوما یه پست بزنم که بابا اینقد تو تاپیکای دیگه اسپم ندید ولی وقتی داریوش بن شد دیگه کاملا بیخیال شدم .اصلا شاید خواب داریوش و دیده بودم میگم یه تاپیک بزنیم و بنویسیم هر چی دیشب خواب دیدین بنویسین اینجا تا بقیه مواظب خودشون باشن شاید اگه قبلا این تاپیک وجود داشت داریوش بن نمشد :41:.این تاپیک حقوقش واسه منه ها اگه موافقید خودم میزنم:21:
چرا کسی سوتی نمینویسیه؟؟؟ داریوش بن شده؟؟؟ فکر کنم خربزه خورد الان هم داره پای لرزش میشینه: دی (شوخی کردم ها)
ان شا الله و به یاری خدا و همکاری مدیران محترم سایت؛ این عزیز در بند آزاد میگردد.
_________________
شما سوتی هاتونو تعریف کنید:دی
_________________
این هم دو تا لینک عکس در مورد بن شدن داریوش و یکی دیگر از دوستان. البته حق با آقا بابک بوده:21::31:
[HTML]http://i32.tinypic.com/2e58hnq.jpg[/HTML]
[HTML]http://i29.tinypic.com/of9hzm.jpg[/HTML]
سلام
یه بار یه کافی نتی رفته بودم که اسم هر اتاقش رو با اسم گلها نام گذاری کرده مثل نسترن ،شقایق ،شب بو ….
بعد که کارم تموم شد و داشتم پولش رو حساب می کردم یه پسری اومد وگفتم یه سیستم می خوام بعد منشی مغازه هم که یه دختری بود با صدای اروم گفت شب بو پسره درست متوجه نشد گفت چی ؟ دختره دوباره گفت شب بو ولی پسره باز متوجه نشد و با تعجب گفت : شب بیام؟ که اینبار دختره با صدای بلند گفت شب بو بشینید . من که خیلی سعی کردم جلوی خنده ام رو بگیرم نتونستم و شروع کردم به خندیدن و پسره هم سرش رو انداخت پایین و رفت شب بیاد نه ببخشید رفت شب بو .
اگه جالب نبود دیگه ببخشید
يه سوتي ديگه از بچگيهام كه الان واسه همه خانواده خاطره شده:
فكر كنم همه درس باران كلاس اول دبستان رو يادتون باشه!! يه روز كه املاي درس باران داشتيم و من هم كه بچه زرنگ بودم و كلي هم خر مي زدم ٬ بچه خيلي باهوشي هم بودم جون عمم٬ خيلي تمرين كرده بودم واسه اون ديكته٬بعد كه معلم ديكته گفت و منم با دستان مباركم تمام كلمات رو درست و صحيح نوشته بودم خوشحال و خندون به اميد نمره بيست رفتم خونه. و اونموقع معلممون همش مهر صد افرين واسه نمره هاي بيست مي زد و ما هم كلي ذوق مي كرديم٬ به هر حال قرار بود فردا يه مهر صدافرين ديگه به دفتر ديكته ام اضافه شه!!!! اقا جان ما فرداي اون روز رفتيم كلاس و معلم داشت دفترهامونو مي داد كه منم خوشحال و خندون رفتم با افتخار دفترمو گرفتم ٬وقتي باز كردم كه مهرم رو توش ببينم كه چه رنگيه؟2ابيه يا قرمز با يه صفر كله گنده مواجه شدم كه تا هنوز كه 24 سالمه اون حس و شوك تو خاطرم مونده!!! حالا فكر مي كنيد من چرا صفر شده بودم در حالي كه همه كلمت رو درست نوشته بودم؟؟!!!!!!! فكر نكنم بتونيد حدس بزنيد٬اخه همچين حماقتي از بچه هفت ساله بر نمياد ولي من موفق شده بودم املاي فارسي رو از سمت چپ به راست دفتر بنويسم.:31::18:
تمام كلملت درست بودند اما من به صورت كاملا هنرمندانه از چپ شروع به نوشتن كرده بودم و معلممون هم روي صفحات بعد يه نقطه سمت راست گذاشته بود كه املاهاي بعدي رو ديگه نيام از چپ بنويسم.ولي بسيار جالب بود كه من همه كلمات رو وارونه ولي صحيح نوشته بودم :41::20:
من خودو سوتی هستم . کم پیش میاد سوتی ندم .
خیلی جالب بودنقل قول:
فکر کنم آی کیوی شما خیلی بالا باشه
من یه بار تو کافی نت بودم و نشسته بودم پای سیستم - این کافی نته سیستمهاش جدا نبود و همش تو یک مغازه کوچیک بود و خیلی هم ساکت بود ولی شلوغ.
منم پای سیستم بودم که یهو شکمم قار و قور کرد. یک صدای بلندی داد که همه برگشتن بهم نگاه کردندو در همین حین دوباره گفت قوووووووووووووووووووررررر ررررر که دیدم همه خندیدن. منم کلی خجالت کشیدم و تا آخر سرخ بودم.
:10:بیچاره هیچی ننوشتنقل قول:
اصلا چیز خاصی نبود.ولی تاپیک ماست دیگه :27:
خیلی جالب بود.نقل قول:
خیلی باحال بود .تو اند ای کیویی دیگهنقل قول:
وای منم اینجوری شدم ولی مال من وقتی بود که معلم داشت مساله میگفت همه ساکت بودن یه دفه شکمم گفت حالا که همه ساکتن منم اظهار وجودی بکنم .قوووووووور قوری جون گل کاشتی هر چی که خواستم داشتی:31:نقل قول:
دوستان سلام
یه روز سر کلاس نشسته بودیم که یه یک دفعه صدای گوشی یه نفر بلند شد
کل کلاس گفتند آقا خاموش کن خجالت بکش (واسه پاچه خواری)
که یه دفعه یکی از بچه ها که خیلی حرف میزنه و من بهش میگم وزیر فک زنی گفت
زشته زشته شما خجالت بکشید گوشیه استاده
استاد هم که اینو شنید و روش به تخته بود برگشت یه چیزی بهش بگه و یه جوری نگاش کرد(هنوز صدای زنگ میومد) پسره سرخ شده بود نمی دونست چی بگه یه دفعه گفت : آقا گوشی خودتون نیست
استاد یه مقدار خودش رو تکوند و تازه فهمیده بود که گوشی خودشه که زنگ میخوره
کل کلاس زدن زیره خنده
پسره از مرگ حتمی نجات یافت ولی استاد بیچاره سرخ سرخ نمی دونست چی کار بکنه
ببخشید یکم حجم زیاد شد ...کد:http://h1.ripway.com/SR72/pics/sootoestesna.JPG
این سوتی نیست ولی رازی بودم بمیرم ولی اینطوری نشه.
آقا با یک سری دوست رفته بودیم بیرون با ماشین. تو ماشین من آدامس داشتم میخورم که یهو خخخرررررچچچچ...
بـــله زبونمو گاز گرفتم.
یکم چشامو بستم و بهتر شد ولی مزه ی بدی تو دهنم بود. آب دهنمو قورت دادم ولی دوباره همونطوری شد. فکر میکنم یک سوراخ به قطر یک دندون آسیاب رو زبونم ایجاد شده بود که انقدر خون میومد.
خلاصه که نه میتونستم قورتش بدم چون بدم میومد و نه میشد بیرون ریخت چون تو ماشین بود.
بالاخره با اینکه تقریبا یک و نیم لیتر خون تو دهنم جمع شده بود قورت دادم و قــــــــــورررررت...
اهههههه حالم بد شد. تازه فکر میکنم یه سه یا چهار لیتری خون قورت دادم.
خلاصه که فجیع ترین کار عمرم بود...
نتیجه اخلاقی: تو ماشین وقتی جو سنگینه آدامس نخورید.
نتیجه اخلاقی 2: زبان سوراخ شده بوسیله ی دندان را با یک چیزی مثل انگشت شست، جلوی خون ریزی را بگیرید یا یه چیز سرد بخورید.
نتیجه اخلاقی 3: خوردن مقدار زیاد خون را تجربه نکنید. خروس جنگی که تا حالا دیدین؟؟
چه جالب دقیقا تو کلاس اول این برای من پیش اومد هر چی فکر کردم که باید از چپ بنویسم یا راست به نتیجه نرسیدم و همه را هم درست نوشته بودم ولی برخلاف شما من 18 گرفتم :5::20:نقل قول:
یه بار نشسته بودم سر کلاس درس معارف که استادش یه اخوند بود
بقل دستیم دستشو برد بالا گفت : ببخشید استاد میشه تشریف ببریم بیرون؟؟؟
استاد یه نگا بهش کرد و با خنده گفت : میخوای تشریف ببری بیرون؟
اونم با کمال حماقت گفت بله
بعد دوباره استاد بهش گفت خوب باشه تشریفتو ببر بیرون
میدونم بی مزه بود.
ولی سوتی بود دیگه
سلام!چه عجب این تاپیک باز شد!اقا حالا نوبت منه که سوتی رو که چند روز پیش در سفارت هند دادم براتون تعریف کنم!البته به نظر خودم این سوتی نیست بلکه حساسیت هندیها رو به مسائل انضباطی نشون میده ولی اعصابمو داغون کرد!بپردازیم به سوتی این جانب!:
ما روز چهارشنبه از خوزستان پریدیم به تهران تا برای اخذ ویزا بریم سفارت هند!!اقا توی این سفارت بماند این که چقدر معطل شدم و حدود 1 ساعت هم توی یک اتاق در بسته منتظر بودم بعد از اینکه نوبت من شد رفتم داخل! چشمتون روز بد نبینه!یا به عبارتی دعا میکنم چشمتون هیچ ادم هندی رو از نزدیک نبینه!ان شا الله همیشه اروپایی ببینید!همه ی هدیهایی که اونجا بودن مثل یک قلم کاملا خشک راه میرفتن و کراوات داشتن:13::13::18:!بدجوری ترسیده بودم از این ها!! ما رفتیم تا اخر این اتاقهای مجلل دیدیم یه جوان ایرانی اونجا نشسته و منتظره!به این جوون گفتم چیکار کنم ایشون گفت برید روی یکی از صندلیها منتظر بشینید تا نوبتتون بشه! ما هم از همه جا بی خبر رفتیم یکی از صندلیها رو که دور یک میز(شبیه میز ناهار خوری)بود کشیدیم بیرون و صندلی رو مقداری کج کردم تا زاویه ی بیشتر از پشت سرم رو ببینم:8::8::21:!من نشسته بودم که دیدم 2 تا هندی که داشتن حرف میزدن اومدن نزدیک میز و مدارک منو از روی میز برداشتن و نگاهش میکردن!یکی از این هندیها که فارسی بلد بود گفت کجا مخوای بره(دقیقا همینطوری گفت برای تلفظ این جمله باید زیر حرف ک و حرف م کسره بزارید!!!!کلمه ی بره هم درست هست پس همون بره خوانده بشه!!!زیر ب هم کسره بزارید!!!) ما هم جوابشو دادیم بعدش دیدم 2 تاشون دارن نگاه پاهای بنده میکنند و میخندن! جالب اینکه به خدا پاهام هر دوشون روی زمین بود و مثل همه ی انسانها دست به سینه نشسته بودم والبته خبر نداشتم که این اقایون همون اقایون مصاحبه گر هستند !!!!که دیدم اون یکی که فارسی بلد بود بلند و پر رو کرده جلوی دیگران به من گفت شما رو یاد ندادن که وقتی میرید توی اجتماع درست بشینید!!:18::18::18:یه لحظه جا خوردم که ببینم این چی میگه!بقیه ی ایرانیها هم که اونجا بودن نگاه میکردن و متعجب شده بودن اخه چیز عجیبی در اون لحظه در من دیده نمیشد!فقط کمی صندلی رو کج کرده بودم!(30 درجه کج کرده بودم!)خلاصه اینکه از اونجایی که میدونستم اگه بخوام جوابشو بدم ممکنه لج کنند و ویزا ندن من هم حرفی نزدم و قضیه رو پیچوندم و بهشون گفتم من به حالت انتظار نشسته بودم و منتظر شخص مصاحبه گر بودم و نمیدونستم که شما همون اقایون مصاحبه گر هستید!!هر چند میدونم مثل گاو حتی یک کلمه از چیزهایی رو که بهشون گفتم نفهمیدن ولی شانس اوردم!!!اگه ویزا نمیدادن یعنی زندگیم تعطیل میشد چون توی ایران توی هیچ دانشگاهی ثبت نام نکردم و تنها امیدم همین هند هست !!خلاصه این سوتی نبود بلکه حساسیت بالا و مسخره ی این سیکهای خنگ سیاه هندی رو میرسوند:2::2::2::19::13:!اگه سرتون رو درد اوردم به بزرگی خودتون ببخشید!
خدا رو شکر ... این تاپیک یه چند روز بن بود ...
قضیه چی بوده بچه ها ؟ که دوتا از پستای ما رو هم پاکیدن ؟
آخی این تاپیک دوباره باز شد
یوووووووووووهووووووووووو
این چی بود sr72
اقامن يه سوتي دادم خفن ، فقط بايد حس بگيرم واستون توضيح بدم :دي
سوتي اين كه :الان كه اينجا نشستم بابام ميگه چي بنويسم!!!!!!!!!!!!!!!!
بچه ها اصویر اومد ؟
====> استسناءی :-)
خیلی جالبه فکر کردم تاپیک بسته شده اومده بودم فاتحه بخونم کی پیام خصوصی داد خودش خودش رو لو بده تا من دست به کار نشدم
بابا هندی ها زیاد هم بد نیستن بعضی هاشون خیلی باحالن من میخواسم با یکی شون عروس شم حیف مامان نذاشت بدجور با این تعریف کردنت منو یاد اون روزا انداختی
نقل قول:
سوتي اين كه :الان كه اينجا نشستم بابام ميگه چي بنويسم
من این سوتی رو نفهمیدم
یه سوتی که واقعا ضایع بود واصلا هم خنده دار نیست فقط موندم چرا این حرف و زدم وسط مهمونی یکی از بستگان نسبتا دور که یه آقا پسر با کلاسه که هر حرفی رو نمیزنه اومد با بابام حرف بزنه آقا این پسر عجیب کلاس میاد و ما که حتی به زور سلام علیک با هم میکنیم و منم پشت سرش هی بهش بد و بیراه میگم ( آخه آدم انقدر کلاس الکی میذاره آخه آدم انقدر متشخص میشه؟؟؟) بریم سر اصلش
آقا از بابام پرسید شما الان میخواین برین خونه؟؟؟ بابام گفت بله ایشون پرسیدن با چی؟؟؟ منم که اصلا فکر نمیکردم صدام بلند باشه و فکر میکردم بازم دارم پشت سرش غر غر میزنم بلند گفتم چقدر خنگی با چی؟؟؟ با ماشین دیگه واااااااااااای خدای من دلم میخواست میمردم اما اون نگاه ها رو نمیدیدم دیگه داشت گریم میگرفت بد تر اینکه اصلا محل نذاشت انگار که من الان چه آدم بی شخصیتی ام خداییش هنوز تو بهت اون حرفمم آخه من چرا جواب دادم آخه چرا ااونطوری جواب دادم اونم به کی به آقا با کلاسه خداااااااااااا یعنی فامیل این ننگ رو فراموش میکنه؟؟؟؟
نقل قول:
نگران نباش ادما خیلی زود فراموش میکنن این مسائل رو!:46:
دیروز دختر خالم زنگ زده بود خونمون خودش تهرانی ولی شوهرش شمالی
اتفاقا خونه مادر شوهرشم شمال
زنگ زد بعدش من به مامانم گفتم فاطمست از خونه مادرشوهرش زنگ میزنه
بعد گوشی رو برداشتم بهش میگم خوبی؟ کجایی؟ شمالی؟
خوب امتحانات رو هم دادیم و اومدیم با سوتی های جدید سرجلسه...
سر امتحان امنیت شبکه که استاد سه فصل رو درس داده بود. منم طبق معمول درسهای حفظ کردنی تصمیم به نوشتن تقلب کردم. کل سه فصل رو نوشتم و برگه های هر فصل رو تو یه جیبم گذاشتم. سر جلسه یه دختر خوشگل مراقب ما بود ( مراقبهای ما همیشه دخترهای خوشگل و همسن خودمون هستن نمیدونم واسه چی ) من سوال اول رو جواب دادم اما سوال دوم گیر کردم. سوال مربوط به فصل یک بود....!!! ولی من هر چی زور زدم یادم نیومد که فصل یک تو کدوم جیب بود مجبور شدم از هر جیبم یه کاغذ در بیارم و همین باعث شد تابلو بشم و دختره اومد طرفم و منم تند برگه ها رو ریختم تو جیب پیرهنم غافل از اینکه لبه یکیشون قشنگ زده بیرون و معلومه. من ته کلاس گوشه نشسته بودم. دختره هم اومد کنار من وایساد و تکیه داد به دیوار و جلو رو نگاه میکرد. منم زیرچشمی نگاش کردم. یهو دیدم دستش داره میاد طرف من ... من خنگ هم دستمو بردم جلو و باهاش دست دادم اونم سریع دستشو کشید و یه دونه زد پشت دست من و سریع دستشو برد طرف جیب پیرهنم و دونه دونه کاغذها رو کشید بیرون از صدای پوزخند بغل دستیم همه کلاس برگشتن و صحنه رو دیدن منم شدیدا ضایع شده بودم . اما کاری نکرد فقط کاغذها رو ازم گرفت....
خودتون سوتی رو پیدا کنید ...
سه,چهار سال پیش تو هنرستان موقع امتحانات ترم اول داشتیم با بلوتوس تقلب میکردیم (از برگه هامون عکس میگرفتیم واسه همدیگه میفرستادیم) تقریبآ 80% سوالارو جواب داده بودیم. وقتی نتیجه ها اومد دیدیم هممون 10 شدیم بعدا کاشف به عمل اومد که معلم هم بلوتوسش روشن بوده!!! البته همون 10 رو هم که داد مردونگی کردش
syber !!!!!نقل قول:
خودتون سوتی رو پیدا کنید ...
ما که نگرفتیم ...نقل قول:
بابا کلمه Cyber رو به اشتباه Syber نوشتن.
این یکی رو نگاه کنید :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقل قول:ایول... ادامه بدین خیلی باحال بودند..نقل قول:
منم یه بار سر امتحان عربی معلمم اومد کتاب عربی باز که زیر میزم بود رو برداشت یه نگاه بهش انداخت. گذاشت سر جاش.
راستی یه چیزی. بهتر نیست این عکسها رو یه جای دیگه بزارین؟ توی یه تاپیک دیگه؟
آخه یه بار آقا بابک هم اومدن چند تا از پستها که عکس بود رو هم حذف کردن....
در کل دستون درد نکنه جالب بودن....
cyber درسته ...
واقعا جالب بود ایولنقل قول:
بابا شما ديگه چه جراتي داشتيد ما الان كه دبيرستانيم جرات نمي كنيم با زبون تقلبي كنيم چه برسه به موبايلللللللللللللللللللل لللللللل........................
جنگجوی فارس راست میگه والا
اصلا چه طوره یه تاپیک بزنم به اسم راه های تقلب