با سلام
مستر جان منم همچین سوتیا دادم البته من نه پسد داییم
سر سفره بوذیم موقع نهار
همه مشغول بودن که یهو دیدم پسد داییم دراه بدجور سرفه میکنه منم بود رفتم بزنمش (پشتش) که حالش خوب شه بعد گفتم چت شد حرف می خواستی بزنی ؟
گفت نه گفت استخون گیر کرده گفتم آهان
یه نگاه سر سفره انداختم دیدم بابا ما ماهی نداریم
گفتم چی گیر کرده بود گفت استخون مرغ بعد گفتم اخه مگه تو کروی استخون به اون گندگی رو ندیدی گفت اخه خیلی خوشمزه بود گفتم همون بهتر که خفه میشدی اخه ادم اینقدر حریص استخونشم ول نمیکنی در همون حال غدای بنده رفت تو اون گلوم و خللاصه من هم د رحال خفه شدن بودم پسر داییم گفت اهان خوب شد من بدبخت نصمیم گرفتم تا اخر عمر کسی رو نفرین نکنم و گرنه نفرینه بر میگرده به خورم
اینم تصمیم کبری اوه مای گاد تصمیم سینا
خوب یه سوتی دارم از دختر همسایمون بعد میذارم