من که گفتم اين بهار افسردني است
من که گفتم اين پرستو مردني است
من که گفتم اي دل بي بند و بار
عشق يعني رنج ، يعني انتظار
آه عجب کاري به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل///
---------- Post added at 06:40 PM ---------- Previous post was at 06:39 PM ----------
ساقي بده پيمانه اي ز آن مي كه بي خويشم كند
بر حسن شور انگيز تو عاشق تر از پيشم كند
زان مي كه در شبهاي غم بارد فروغ صبحدم
غافل كند از بيش و كم فارغ ز تشويشم كند
نور سحرگاهي دهد فيضي كه مي خواهي دهد
با مسكنت شاهي دهد سلطان درويشم كند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بيگانه از خويشم كند
بستاند اي سرو سهي سوداي هستي از رهي
يغما كند انديشه را دور از بد انديشم كند
رهی معیری