بازگشتن آرامم نمیکند
حتی به شعر!!!
راه رفتن آرامم نمی کند
که نخواست همگامم باشد آن دیگری!
اما چه بگویم!؟!
وقتی زخم ها در شعرم متولد می شوند!!
و اندامم در کلمات آرامش می یابند...
تار است کلماتی که به آن دلبسته ام
سر است روزهایی که درآن زندگی می کنیم
و خبری نیست از مقصدی که پیش رو داریم...