تو نوري در شبستان سياهم
تو رودي در كويرستان آهم
دل من تنگ و تاريك است بي تو
شبيه كوچه هاي زادگاهم!
Printable View
تو نوري در شبستان سياهم
تو رودي در كويرستان آهم
دل من تنگ و تاريك است بي تو
شبيه كوچه هاي زادگاهم!
!مستم، ولی از روی او، غرقم، ولی در جوی او
از قنـــــــــــد و از گلزار او چون گلشکر پرورده ام
.................................................
تکراری
من , با یه دنیا خاطره تو
تو به من گفتی برو , من
چجوری جدا شم از تو
من , میخوام از دنیا برم , تو
میگی تنهایی برو , من
میمیرم جدا شم از تو
وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدا
فغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست
تو که نیستی تا ببینی , گریه های هر شب من
بی حضوره عاشق تو , چه عجیبه گریه کردن
تو که نیستی تا ببینی , دل آسمون شکسته
جاده تا صبح قیامت , من و این پاهای خسته ...
هر آنكه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
دلم گرفت از این روزا
از این روزای بی نشون
از این همه در به دری
از چرخشه چرخ زمون
دلم گرفت از آدما
از آدمای مهربون
از این مترسکای پست
از همدلای همزبون
نيست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار يار شود رختم از اين جا ببرد
...............................................
غلط
دار و ندارم ماله تو
هر چی که دارم ماله تو
صدای سازم ماله تو
هرچی میسازم ماله تو
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد
در اين دنياي بي حاصل چرا مغرور ميگردي ؟
سليمان گر شوي آخر خوراك مور ميگردي
یه روزی , یکی , یه جایی
یه دلی , دادم بهش برد
رفت و گفت پشت سر من
خیلی ساده بود کلک خورد
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
دل دیوونه عاشق , دیگه طاقتی نداره
نگو تا آخره قصه , قسمته من انتظاره
بی تو و بدون یادت , لحظه ها پر از سکوته
بیا بشکن این سکوتو , که این عاشق رو به روته
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
یه روزمیای میگم نمی خوام ونمیشه
خیال نکن همیشه دلم برات می میره
یه روزی برمیگردی که دیگه خیلی دیره
یه روزمیای سراغم که خیلی وقت رفتم
هزارهزار بهونه ازاون نگاهت گرفتم
این روزهارو یادت باشه یه وقت نگی نگفتی
اون روزها دورنیست که به یاد من نیفتی
یه وقتی برمیگردی که فردایی نداره
هرچی سرم اوردی دنیا سرت میارم
یه روز یه باغبونی , یه رد آسمونی
نهالی کاشت میونه بغچه مهربونی
میگفت سفر که رفتم , یه روز و روزگاری
این بوته یاسه من , میمونه یادگاری
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب باتو حلال است و آب بی تو حرام
میخوام با تو باشم , تا همیشه
بدونه تو بودن , مگه میشه
دوری نکن از من , دیگه بسه
چرا دلت واسه من , تنگ نمیشه
هوا هواي بهار است و باده باده ناب
به خنده خنده بنوشيم جرعه جرعه شراب
در اين پياله چه ريختي پيداست
كه خوش به جان هم افتده اند آتش و آب
به دلم موند یه بار , یه روز , یه جایی , بگی میخوامت
بگی فقط واسه من عزیزی و بس , چشام به نامت
تا کی ز چراغ مسجد و دود کنشت
تا کی ز زيان دوزخ و سود بهشت ؟
تو روزنهء نوری درخانهء ظلمت پوش
ديباچهء آوازی برمتن شبِ خاموش
چيزی به من از باران چيزی به من از پرواز
چيزی به من از گريه چيزی به من از آواز
می بخشی و می خوابی بر بستری ازاعجاز
می مانم و می رويم درسنگرِ يک آغوش
بر متن شب خاموش.
شب آشیان شب زده چکاوک شکسته پر.
رسیده ام به ناکجا، مرا به خانه ام ببر.
کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن.
از آن تبار خود شکن، تو مانده ای و بغض من
نیستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم ، بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
تو كيستي كه من اين گونه بي تو بي تابم
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
مرز
چنبره ي رويامي فشاردم
رهايم مي كند
پاره، پاره مي شوم
تا پرواز...
ميان ديدن و ناديدن حيرانم
در جلگه ي سبز ماه.
در بند جادويم
يا پري زده...
سرم بر بالش باد
خسته خسته مي پيچد
و روحم
در روشناي پريانه ي سبزه زاران ماه...
هر كه چون من از ديار و يار خود ماند جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از يارم جدا
اگر خوب نی یم خوب پرستم باری
گر باده نی یم زیاد مستم باری
گر نیستم از اهل مناجات رواست
از اهل خرابات تو هستم باری
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه
همه ذرات جسم خاکی من
از تو ای شعر گرم در سوزند
اسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز باده روزند
در دو چشمش گناه مي خنديد
بر رخش نور ماه مي خنديد
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله يي بي پناه مي خنديد
شرمناك و پر از نيازي گنگ
با نگاهي كه رنگ مستي داشت
در دو چشمش نگاه كردم و گفت
بايد از عشق حاصلي برداشت
سايه يي روي سايه يي خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسي روي گونه يي لغزيد
بوسه يي شعله زد ميان دو لب
با يك دل غمگين به جهان شادي نيست
تا يك ده ويران بـــــــــــــود آبادي نيست
تا در همه جهـــــــان يكي زندان هست
در هيچ كجاي عالـــــــــم آزادي نيست
تا گرفتم خلوتي تاريك روشن تر شدم
قطره اي بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هيچ گل چون من در اين گلزار بيطاقت نبود
خواب ديدم چون نسيم صبح را، پرپر شدم
خشكسالي ديده اي در اين چمن چون من نبود
ابر را ديدم چون در آهنگ باران، تر شدم
مي ترسم
قبل از سلام
سال تحويلِ حَوِل حالِ توست
خوابي را در مچاله يِ يك بوسه دزديدم…
- مواظب اين سطر باش
فكرهاي ناجوري به سرش زده
رويايِ كوچه را آهسته قدم بر مي دارم
خواب هايِ موازيِ ما
آخر اين كوچه
بهم دست مي كشند.
نقطه پرگار وجــــــــــودند عاقلان ولی
عشق داند که دراین دایره سرگردانند
پ.ن. : به علت اينكه شعر قبلي با نقطه تمام شده است، بنا بر ضرورت شعري جاي "عاقلان" و "نقطه" عوض گرديده شده است.
:27:
"د" لطفا
:31:
درسـماع ِعـاشـقـی غـرق تـلاوت بـانـگاهـت
باتـو پـیـونـد عـمـیق رشـتـه ی جان مینویسم
لحظه ی کوتـاه دستـت را به دستم می گـذارم
ازخطوط دسـت هـایـت شـعـرایمان مینویسم
نیست پـروایـم بـه دل از طعنه بـیجـای مردم
آنچه دردیـدار بینم پـیـش یـاران می نـویسم
عـطرآغـوشـت نبویم چـاره وصلت نـجـویـم
لـیک چـشـمـان ِتـورا تـاسـطـرپایان مینویسم
سلام
چه سرزنده :دی
مرا یک شب دل از خوبان جدا نیست
ولی صد حیف در خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن کار سهل است
زخوبان دل گرفتن کار ما نیست