[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بهترین دست همیشه برنده نیست
در عشـــق آس هایتان را همان اول بازی کنید، کمی که بگذرد کسی دیگر با یک ورق دو لوی حکم بر این رابطه پادشاهی میکند...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بهترین دست همیشه برنده نیست
در عشـــق آس هایتان را همان اول بازی کنید، کمی که بگذرد کسی دیگر با یک ورق دو لوی حکم بر این رابطه پادشاهی میکند...
رازي با من نيست …
قلبم كتابي گشوده است !
خواندنش براي تو مشكل نيست، عشق من !
زندگيام
از روزي آغاز شد
كه دل به تو دادم!
اگه به من بد میکنی،دست خودت نیست
اگه احساسمو رد میکنی ،دست خودت نیست
اگه کمی محبت میکنی ، دست خودت نیست
به غریبه عادت میکنی،دست خودت نیست
اگه ازت ساده میگذرم،دست خودم نیست
اگه دیگه دوستت ندارم ،دست خودم نیست...
دلـَــــــــــ ـــــ ــم هوای کلامــی دارد شفافـــــــــــ ــــــ ـــ ؛
مـــــی خواهـــم پشتِ حرفـــــــها را ببینـــــــم..
ما بيغمانِ مسـتِ دل از دست داده ايم
هم رازِ عشق و هم نفسِ جامِ باده ايم
...
آدم به خدا خیانت کرد!
خدا درد آفرید!
غم آفرید!
تنهایی آفرید!
بغض آفرید!
اما راضی نشد!
کمی فکر کرد!
و آنگاه عشق آفرید!
نفس راحتی کشید!
انتقامش را گرفته بود از آدم …!
مثل يه نور كوچولو اومدي ستاره شديو ...
مثل شب بي خورشيد رفتي و ظلمت ماند !!
مثل يه قطره بارون اومديو سيل شديو ...
مثل كوير قحطي زده و بي بارون تركم كردي !!
مثل ستاره بي تو شبام خيلي سياهه !!
اما اگه با نوري به وسعت خورشيد هم برگردي !!
ديگه نمي خوامت !! چون اين من ... تبديل شده به مرد تنها و شادمان شب !!
نگاه کن
آن کلاغ سیاه
که هر روز بر کنج ناودان دلت
قار قار میکند...
همان جادوگر بخت برگشته است...
محکوم به یاد آوری عشق جاوید من
به چشمهای حسرت بار تو....
حسرت وصل ناممکن را نخور...
منبع: :38:
کد:http://www.shereno.com/search.php?op=form
همه بغض من تقدیم غرور نازنینت باد . . .
غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد . . .
خوشا به حال ملتي که
به يک عکس
در اين دنياي مجازي
دل بسته اند...
فرهاد بيچاره نيستي
که عاشقان امروزي را ببيني
باور کن
به جاي بيستونت
همه فيسبوک را
از جا کنده اند!!!!
از بس که با من رفت و آمد کرد ، دنيا
آخر مرا مثل خودش بد کرد دنيا
رقصان تر از هر موج در جریان سیلاب
بودم ، ولی راه مرا سد کرد دنيا
حالا به چشمان تو هم ایمان ندارم
یعنی مرا در عشق مرتد کرد دنيا
بيزارمان کرد از تمام آرزوها
از بس که هی باید نباید کرد دنيا
دارم سفارش می کنم دنيا نیایید
من آمدم اما مرا رد کرد دنيا
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
شاعر در کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
بال که بگیری...
هزاران دام ِ به انتظارت
تو را به صلیب ِ اسارت خواهند کشید
پرنده ی بی آرزو!
قفس بی حصارم را محکم بچسب...!
نمی دانم چه میخواهم بگویم
زبانم با دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
فوق العاده است ...نقل قول:
[COLOR="rgb(105, 105, 105)"] بي تو من موندم و رويا
خسته از تموم دنيا
يه دل تنگ شكسته
دو تا چشم خيس خسته
روزا تب دار شبا بيدار
يه تن خسته بيمار
مثه يه مرده سر دار
از خودم از همه بيزار
له له لحظه ديدار
بينمون ديوارو ديوار[/COLOR]
دنیای وارونه
اینو خوب میدونه
منه دیوونه تو رو دوس دارم
اون همه بدیات
دوباره با صدات
گم میشه میره زود از یادم...
چهار نقطه
و شش حرف
کلمه ی کوتاهی بود
"انتظار"
صبر نگاهت
بیشتر از
چک چک باران است
تا دوردست
پناه قلبم.
با اسب سفید رهایی بیا!...:40:
گوشه نــدارد ...
کــِ يـکـــ گوشـــه اش بنشينمـ ..
و نفسے تــازه کنمـــ ...
گــرد گــرد استـــ !
اين زمين ...
ايــنــ روزگــــار ...
دلم می خواهــد هیاهوی مــردم را از پشـت پنجـره در کوچـه و خــیابان ببــینم ...
ببـینــم و داد بـزنـم : ایــن همــه شلـوغـی آن قــدر هـا هـم بــد نیـست !
ولی حـیـف ...
اتاق من یـک پنجره بیشـتر نـدارد ...
پنجــره ای رو بـه دریا ...
تصمیم گرفتم که شعر هاو جملات ادبیم رو خودم بگم و اینجا بذارم ؛ امیدوارم مورد توجه قرار بگیره . این هم اولیش بود !
هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست به تنگ چشمی نامردم زوال پرست.........:27:
من دارم تو آدمك ها ميميرم ... هه !! تو برام از انبيا :40: قصه ميگي ...
من توي خونه ي وحشت مي پوسم ... هه !! برام از خنده چرا قصه ميگي !!
پ.ن: قسمت هايي تغيير كرده نسبت به شعر اصلي
جالبست...
در زندگي کساني مارو ناراحت ميکنند
که هميشه همیشه حواسمون بوده آنها را ناراحت نکنيم!
حالا که روزگار دل ما رو شکست / با این سرکش مست دیگه چه میشه کرد
تا وقتی سرنوشت رو پیشونی نوشت / با تقدیری که هست دیگه چه میشه کرد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برو کار کن مگو چیست کار - ز دانش دل پیر برنا بود ...
( تو فاز چرت و پرت بودم ! )
دور از تو در این شهر مرا همنفسی نیست
فریاد کنم از دل و فریاد رسی نیست
دل شاد به مهرِ دگری کِی شود ای دوست؟
گلشن که اقامتگه هر خار و خَسی نیست
ما را نفس از هجر به لب آمد و مَردُم،
گویند که این عشقِ تو هم جُز نفسی نیست
ای آه بسوزان زِ شرر سینه ی ما را!
کاین سینه برای دلِ ما جُز قفسی نیست
گفتم به دل از همهمه در سینه چه غوغاست؟
گفتا که در این خانه بجز دوست کسی نیست
من غرقِ تمنّا و تو در ساحلِ غفلت
افسوس... دگر بر تو مرا دسترسی نیست!
بیا کـه هق هق مرا ستاره ها شنیده اند
که قطره قطره اشکها به دامنم چکیده اند
هنوز هــم نشسته ام در انتظــار دیدنت
که چشمهای عاشقم تو را به خواب دیده اند
.
روبرويم . . . " دو فنجان قهوه "
سرنوشت مرا
پيش بينی تلخی است . . .
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
جز یک نفـ ـ ـــس به سوی مرگـ ـ ــم نمانده است
دیگر میان من و آن چشمهای تو
بگذار تا نفسم را فرو برم
با چشمهای توام ای جان فدای تو ...
من امتحان کرده ام...
آدم پیر می شود...
وقتی مادرش را صدا می زند و...
جوابی نمی شنود!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آن چه سعيست، من اندر طلبت بنمايم
اين قدر هست كه تغييرِ قضــا نتوان كرد
...
پریشانت نمی خواهم
اگر رسوای عالم شم
هراسانت نمی خواهم
اگر از قصه من مردم
من آسانت نمی خواهم
هواي عشق داری و
دلم دلتنگ باران است
هواي گريه دارم من
چرا باران نمی بارد
چرا باران نمی بارد ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این منم خســته در این کلـبه ی تنــگــ
جســم درمانـــده ام از روح جداســت !
مـــن ، اگر سـایـه ی خویــشم ، یا ربــ
روح آواره ی مــن کیـست ؛ کجـاسـت؟
در شهر مدینه هم چشمی به تو دل بسته
عجل به تو دلتنگ است آن مادر دلخسته
در علقمه جانها دستان حق افتاده
بردار ز خاک غم آن بیرق افتاده
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستارهها تسکینم!
چرا صدایم کردی؟!
چرا ؟؟؟...
!
زنده یاد حسین پناهی...
روحش شاد...
غربت را نبايد در شهری غريب . . .
يا در گمشدن لحظه های آشنا جستجو کرد . . .
هر وقت عزيزت نگاهش را به ديگری تعارف کرد تو غريبی . . .
بازم مي خوام بگم ... از ته دلم !! ... بگم كه تو رفتي دلم اسير مونده !
اي كاش بودي پيشم ... توي آغوشم ... تو رفتي بي من و شدم من ديوونه !
بذار همه بگن كه عشقم تويي ... چشم حسود كور شه ... تويي همه ي جونم !
هنوز موندم به يادت ... شريكت موندم ... اشكام شده جاري و هيچكي نميدونه !
پ.ن: عشق مرده كه حسودي نداره !