یک جرعه می ز ملک کاووس به است ....... از تخت قباد و ملکت طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند ........... از طاعت زاهدان سالوس به است
عمر خيام
Printable View
یک جرعه می ز ملک کاووس به است ....... از تخت قباد و ملکت طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند ........... از طاعت زاهدان سالوس به است
عمر خيام
تو خود گفتی که مو ملاح مانم
به آب دیدکان کشتی برانم
همی ترسم که کشتی غرق وابو
درین دریای بی پایان بمانم
باباطاهر
مو آن آزردهٔ بی خانمانم
مو آن محنت نصیب سخت جانم
مو آن سرگشته خارم در بیابون
که هر بادی وزد پیشش دوانم
من که خصمم هم منم اندر گريز
تا ابد کار من آمد خيز خيز
مثنوی معنوی
زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
عجبا نقطه خال تو به بالای لب است
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
در گلستان اندر آيد اخشمى
کی شود مغزش ز ريحان خرمى
مثنوی معنوی
یک حرف صوفیانه بگویم ، اجازت است
ای نور دیده ، صلح به از جنگ و داوری