من اگر روزه بگيرم رطب آيد سر بازار
تا دهن بستهام از نوش لبان مي برم آزار
تا بهار است دري از قفس من نگشايد
وقتي اين در بگشايد که گلي نيست به گلزار
شهریار
Printable View
من اگر روزه بگيرم رطب آيد سر بازار
تا دهن بستهام از نوش لبان مي برم آزار
تا بهار است دري از قفس من نگشايد
وقتي اين در بگشايد که گلي نيست به گلزار
شهریار
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهی زآبش سیر شد
هر که بی روزیست روزش دیر شد
مولانا
دل دیوانه ام دیوانه تر شی
خرابه خانه ام ویرانه تر شی
قدم دایم ز بار غصه خم بی
چو مو خونین دلی در دهر کم بی
بابا طاهر
یکی گربه در خانه زال بود
که برگشته ایام و بدحال بود
دوان شد به مهمانسرای امیر
غلامان سلطان زدندش به تیر
سعدی
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود
نمی دونم!
دردا که بود خاصيت اين چشم ترم را
کز گريه ز روي تو ببندد نظرم را
دل بستگيم تازه به دام تو شد اکنون
کز سنگ جفا ريختهاي بال و پرم را
هاتف
ای من همه بد کرده و دیده ز تو نیک
بد گفته همه عمر و شنیده ز تو نیک
حد بدی و غایت نیکی این است
کز من به تو بد به من رسیده ز تو نیک
سیف
کس از دور فلک دستي نبرد از بدبياران پرس
قمار عاشقان بردي ندارد از نداران پرس
جوانيها رجزخواني و پيريها پشيماني است
شب بدمستي و صبح خمار از ميگساران پرس
شهریار
ساقی سیمین برم جام شراب آورده است
آب گلگون چهره ی آتش نقاب آورده است
چشم خونبارم مدام از شوق یاقوت لبش
همچو ساغر در نظر لعل مذاب آورده است
نسیمی
تا کي چو باد سربدواني به واديم
اي کعبهي مراد ببين نامراديم
دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار
گويي چراغ کوکبه بامداديم
شهریار