لابلای دستهايت گم شدهام
دلتنگ نباش،
آنقدر گمم،
سر در گمم،
که هیچ کس نمیيابدم،
در نمیيابدم،
جز دستهايِ خودت!
" نسترن وثوقی"
Printable View
لابلای دستهايت گم شدهام
دلتنگ نباش،
آنقدر گمم،
سر در گمم،
که هیچ کس نمیيابدم،
در نمیيابدم،
جز دستهايِ خودت!
" نسترن وثوقی"
دعا کنید که من ناپدیدتر بشوم
که فتنه های جهان را بعید تر بشوم
دعا کنید همین طور بی کفن باشم
که در حضور خدا رو سفید تر بشوم
بریده های من آن سوی عشق گم شده اند
ولی هنوز ازین هم شهید تر بشوم
که ذره های مرا باد با خودش ببرد
که بی نهایت باشم، مدیدتر بشوم
به جست و جوی من پاره های من نروید
برای گمشده تن، پی کفن نروید
به مادرم بنویسید حال من خوب است
که بی نشانه شدن در همین وطن خوب است
در این حدود، من پاره پاره خوشبختم
در آستان خدا بی کفن شدن خوب است
همیشه مهدی موعود در کنار من است
و دست های «ابوالفضل، سایه سار من است
منم و خار بیابان که سنگ قبر من است
دعای حضرت زهرا مزید صبر من است
به جست و جوی من و پاره های من نروید
برای گمشده تن، پی کفن نروید
میان غربی تابوت ها نخواهیدم
به زیر سنگ مزار، خدا نخواهیدم
خدا که خواست ز دنیا بعیدتر بشوم،
که زیر بارش سرب و اسید، تر بشوم،
خودش به فکر من و تکه های من هم هست
دعا کنید از این هم شهید تر بشو...
........
سالهاست
دور تنهایی خود تو کشیدی یک حصار
آمدم من تا خودم را در خلوت تو جا کنم
تا برایت عشق را معنا کنم
تا به دنبال شقایق بدویم
تا بخندیم و محل به غم و غصه ندهیم
تا ابد، تا تماشای محبت برویم
و نگوییم هرگز
که چرا آنچه که خواستیم ، نشد
و بگوییم خدا در دل ما تنها شد
"خودم"
ریخته سرخ غروب
جابجا بر سر سنگ.
کوه خاموش است.
می خروشد رود.
مانده در دامن دشت
خرمنی رنگ کبود.
سایه آمیخته با سایه.
سنگ با سنگ گرفته پیوند.
روز فرسوده به ره می گذرد.
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پی یک لبخند.
جغد بر کنگره ها می خواند.
لاشخورها، سنگین،
از هوا، تک تک ، آیند فرود:
لاشه ای مانده به دشت
کنده منقار ز جا چشمانش،
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود.
تیرگی می آید.
دشت می گیرد آرام.
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام.
شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود می نالد.
جغد می خواند.
غم بیاویخته با رنگ غروب.
می تراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب.
روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن
از در نشد از پنجره، زوری خودت رو جا نکن
آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن
وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می ذارن
تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه
شیطونک مغزای ما دلداده دورنگیه
دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی
عشقاشونم خلاصه شد، تو یک نگاه دزدکی
آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن
دل ستاره ی منو، از زندگی خون میکنن
ستاره ها لحظه ها رو، با تنهایی رنگ میزنن
به بخت هر ستاره ای، آدمکا چنگ میزنن
عمری به عشق پر زدن قفس رو آسون میکنن
پشت سکوت پنجره چه بغضی بارون میکنن!
مردم سر تا پا کلک، رفیق جیب هم میشن
دروغه که تا آخرش، همدل و هم قسم میشن
رو دنده حسادتا زندگی رو میگذرونن
عادت دارن به بد دلی نمی تونن خوب بمونن
قصه روزگار اینه، به هیچ کسی وفا نکن
روی دلای آدما، هرگز حسابی وا نکن
اين روزها كه نيستي نه من گريه ميكنم
نه اين آسمان پاييزي
وقتي بوي مرگ ميدهم
از دوستت دارمهايي كه نگفتي
انتظار بيهوده اي است!
ميداني؟
مرده ها هيچ وقت گريه نميكند
...........
به بهانه محرم
.
.
.
نوای سازم دیگر شنیده نمی شود،
صدای آهم دیگر شنیده نمی شود
سراسر تن و روحم آکنده گشته به بغضی سنگین
اشک هایم دائم چون آبشاری جاریست
سکوتی به بهانه مرگ حرف های عمق دلم می کنم
هوای آسمان دلم،همیشه بارانیست
چه کشید حسین،با آن عشق طوفانی...
شهید راه محبت شد حسین وعاقبت به سوی معشوق راهی...
.
.
.
اینک که خواب نیستم ، و به عشق تو نفس میکشم ، تو بخواب ،
تا من برایت لالایی بگویم ، تو گوش کن تا شعری که به عشق تو سرودم را بخوانم.
حالا تو به رویاها برو ، ببین آنجا تو زیباترین رویای منی.
تو عاشقانه ترين نام
و جاودانه ترين یادی
تو از تبار بهاری تو باز می گردی
تو آن یگانه ترين رازی ای یگانه ترين
تو جاودانه ترينی
برای آنکه نمی داند
برای آنکه نمی خواهد
برای آنکه نمی داند و نمی خواهد
تو بی نشانه ترين باش
ای یگانه ترين ...
عشق زیباست به زیبایی نیلوفری در
مردابـــــــ
فاصله عشق ونفرت به ضخامتــــــ
برگ نیلوفریستـــــــ