باران که می زنــد ، هــمه چیز تازه میشود !
حتّی داغ نبودن ِتــــو ...
Printable View
باران که می زنــد ، هــمه چیز تازه میشود !
حتّی داغ نبودن ِتــــو ...
تاریکــــــی که
دگرترسی ندارد
وقتی روز روشن
قلبت رابدزدند!
شب که می شـــــود
از تــو شـروع می کنــم
می شمــارم تـا خوابـم بگیــرد
امـــا بــه توی ِ اول نـرسیـده !
متـــکــا خیس می شــود
من می خنــدم
میان ِ یک عـالــمـه ، تـــو
خوبی اش به همین است
حـداقل
خواب هایـم بوی ِ تــو را می دهـد !
تـب کــــرده اَم
در سـرمـــایـﮯ
کـــﮧ فصـلـــَـش
نــَــبـودن ِ تــوســت ..
هنوز دستهايم در دستـهاي تو بود كه باران باريد
تو رفتي چتر بياوري
ومن هنوز كه هنوز است روي اين نيمكت منتظرم
كه يا باران بند بيايد يا تو با چتر يا بي چتر
فقط برگردي ...
میخواهم برایــت تنهــــایی را معنــی کنم !
در ساحل کنار دریــا ایستاده ای , هوای سرد, صدای مــوج
انتــــظار انتظار انتظـار....
به خودت می آیی
یادت می آید نه کســی است که از پشت بغلت کند
نه دستی که شانــــه هایت را بگیرد......!
نه صدای که قشنــگ تر از صدای دریــــا باشد....!
اسم این تنهــایی است .
انتخــابــ کـردیـمـ
بــا هـمـ
در یکــ زمــانــ
...مـن بــرای بــا تــو بـودنــ را
تــو بـی مـن بــودنــ را
عدالتــ ، همچنــانــ قــربــانـی میگیــرد
این روزها
جیر جیر لولای در نیز مرا یاد تو می اندازد !
حالا .. دمپایی های جامانده ات بماند ..!
که برای من .. حکم قالیچه ی پرنده را دارند ..!
در همین حیاط چند قدمی..!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از وقتی که در عشق تو بودمنقل قول:
من آزاد بودم
زمان به من آموخت
معنای عشق را
که اگر وی از دست رود
تو در خود خواهی شکست
و این معنای عشق است .....
از راه که می رسی ،خیس از بارانی .....گونه ات را می بوسمو پیش خودم فکر می کنماز کی تا به حالقطره های باران هم شور شده اند .....