توهنوز همان اوج پروازی
وبرایم لبخند می فرستی
اگر می شد به اسمان می گفتم
كمی اشك برایت بریزد
تا تورا غرق باران مهربانی كند...
Printable View
توهنوز همان اوج پروازی
وبرایم لبخند می فرستی
اگر می شد به اسمان می گفتم
كمی اشك برایت بریزد
تا تورا غرق باران مهربانی كند...
مهر تو به مهر خاتم ندهم ،وصلت به دم مسیح مریم ندهم،عشقت به هزار باغ خرما ندهم،یکدم غم تو به هر دو عالم ندهم
سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم
دوباره گرماخواهد رسید
و روی پیشخوان دکانها، انبوه میوه ها
عبور تابستان را
به عابران خوب آلود
پیام خواهد داد.
دوباره، شب، روز
هفته، ماه
بهار، تابستان
دوباره بادو باران
برگریز، یخبندان.
باور کن ! ای دیر آشنای ناشناسم!
در قلب شب گر -غیر شب- چیز دگر هست...
در قلب من -جز قلب من - چیز دگر نیست...
باور کن...
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است
نه هر آن چشم که بیند که سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
من خود از عشق لبت فهم سخن می نکنم
هرچه از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است
می روم
نگو چه زود
می روم
نگو احساس نداشت
می روم
نگو حیف, جایش خالیست...
پر می كند دیگری جایم را
می روم در شبی كه صبحش را
جای دیگر خواهم دید
می روم
نگو دوست داشتن بلد نبود
نگو احساسش را گم كرد
بگو در احساس ها گم شد
می روم
حتی بغض نكن
می روم
اشك هایت را برای دیدار بگذار
می روم
تو اخرین دیدار را به یاد دار............
وبدان در قلبم جاودانی!
امشب تو را ز مستی تشبیه به ماه کردم
تو خوبتر ز ماهی من اشتباه کردم
دوشینه پیش رویت آیینه را نهادم
روز سپید خود را آخر سیاه کردم
هر صبح یاد رویت تا شامگه نمودم
هر شام فکر مویت تا صبحگاه کردم
تو آنچه دوش کردی از نوک غمزه کردی
من هر چه کردم امشب، از تیر آه کردم
صد گوشمال دیدم تا یک سخن شنیدم
صد ره به خون تپیدم تا یک نگاه کردم
چون خواجه روز محشر جرم مرا ببخشد؟
کز وعده عطایش عمری گناه کردم
صدایم همه آه است صدای تو ترانه
دلم افسانه عشق است نگاه تو بهانه