-
هرگز نخواستم که فقط نان بیاورم
من می روم برای تو باران بیاورم
تا بشکفد گل از گل تو ، سبزتر شوی
قدری بهار بعد زمستان بیاورم
تا ریشه ...ریشه... ریشه کنی استوارتر،
از قلب خود برای تو گلدان بیاورم
گلدان من به وسعت باغی ست بی حصار
باور نکن برای تو زندان بیاورم
باور نکن که نقطه شوم : بی خیال و شوم !
بر جمله شروع تو پایان بیاورم
با من بیا که رسم جهان را عوض کنیم
تا من از این حقیقت عریان بیاورم –
- تعریف تازه ای که غزل را غزل کند
سوگند می خورم که به قرآن! بیاورم
این عاشقانه است که هی ظالمانه بر
ابر لطیف روح تو سوهان بیاورم ؟!
چکش بیاورم من و سندان بیاوری ،
چکش بیاوری تو و سندان بیاورم ؟!
...
آیینه شو که شکل غزل را عوض کنم
جانی به این طبیعت بی جان بیاورم !
...
گیسوی توست عطر بهارانه های چای
یک استکان بریز که قندان بیاورم :
قندان ِ واژه های ِفراموش ِبی غزل !
بر لب سرود بوسه و عصیان بیاورم !
باور کن استواری هر عشق بوسه است !
دست مرا بگیر که برهان بیاورم !
حالا که چلستون غزل بیستون شده ،
ویرانه را دوباره به سامان بیاورم !
آه ای دلیل ! آتش ِلب را شکوفه کن !
تا باز هم به معجزه ایمان بیاورم !
سیامک بهرام پرور
-
وقتی خدا بهشت معطر درست کرد
از برگ گل برای تو پیکر درست کرد
می شد که مهربان و پر از عشق و با وفا
اما تو را به شیوه ی دیگر درست کرد
یعنی برای عشوه ی خونریزت ای عزیز
او قصد خیر داشت که زیبایت آفرید
اما قشنگ بودن تو شر درست کرد
بالا بلند من تو کجایی و من کجا
ما را مگر نه اینکه برابر درست کرد
دانست تا ابد به تو هرگز نمی رسم
روز ازل دو چشم مرا تر درست کرد
با چند استخوانقفس سینه ی مرا
زندان بی دریچه و بی در درست کرد
تا خویش را همیشه بکوبد به سینه ام
قلب مرا شبیه کبوتر درست کرد
این شعر هم که مملو از اشک و آه شد
باید دوباره خط زد و از سر درست کرد
مهدی مردانی
-
پای این ثانیه ها رودی جاریست
که تو را خواهد برد
تا غریبانه رویای خوش یک ماهی
خواهد افتاد به راه
و تو را خواهد برد
(علی خانی )
-
خداحافظی که می کنی
دو دقیقه نمی گذرد از رفتنت
که دلم تنگ می شود!
و فکر می کنم به فاصله هایی که کش می آیند
دورتر می شوند
و دلم می گیرد!
امروز که می روم
یادم نرفته بجای خداحافظی بگویم:
زود برمی گردم
و این "زود"
شاید برای روزها
ماهها
و سالها
طول بکشد اما
دیگر دو دقیقه گذشته از رفتنم
نه دلت تنگ می شود
نه فکر می کنی به فاصله هایی که کش می آیند و دورتر می شوند
و دلت از این محاسبه غریب
نخواهد گرفت!
-
تو گمان میکنی که عشق و ایمان منی
من به ایمان ، به عشق و به گمان میخندم
بعد از این عشق به هر عشق جهـــــــــان میخندم
هر که آرد سخن عشق به میان میخندم
به هوس بازی این بی خبران میخندم
من از آن روزی که دلدارم رفت
به غم و شادیه عشق دگران میخندم
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته به آن میخندم
-
وقتی كه چشم حادثه بیدار می شود
هفت آسمان به دوش تو آوار می شود
خواب زنانه ایست به تعبیر گل مكوش
گل در زمین تشنه ی ما خار می شود
برخیز تا به چشم ببینی چه دردناك
آئینه پیش روی تو دیوار می شود
دیگر به انتظار كدامین رسالتی
وقتی عصای معجزه ها مار می شود
وحشت نشسته باز به هر برگ هر كتاب
تاریخ را ببین كه چه تكرار می شود
-
باید بود
باید زیست
باید از رود به دریا زد و رفت
باید از موج گذشت
موج آشفته در این بحر طویل
باید رفت
باید رفت تا ساحل عشق
ساحلی انباشته از مهر و صفا
پاک تر از نور سفید
که در آن ساحل گرم
بتوان آسوده نشست
باید ماند
باید ماند در ساحل عشق
باید زیست در آن ساحل گرم
باید آن وقط که بر آشفت زمین
گرمی عشق سپر کرد ،بر آن حکم یقین
-
کاش میشد هیچ کس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی...
رفتی و گفتی و اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود.
-
دلم گرفته و هر سوی خانهام ابریست
دلم گرفته و گریه دوای دردم نیست
حریف نی لبك و سوز دل نمیگردم
ولی درون دلم بذر صبر پروردم
خداست شاهد این حرف و عشق میداند
كه روز جمعه نگاهم به جاده میماند
به آتشی كه دلم را همیشه سوزانده است
دوای درد عدالت كنار در ماندهست
دری است فاصله من و یك سبد رویا
دری است فاصله من و یوسف زهرا
دلم گرفته، دقایق هنوز در راهند
و عاشقان شقایق هنوز در راهند
دلم گرفته، كسی نیست، جاده بیرنگ است
دلم گرفته و این قلب ساده بیرنگ است
همیشه ماندهام اینجا، همیشه میمانم
عبور میكند آیا كسی؟ نمیدانم!
_______________
-
کاش که میون تو وعشق این همه نقطه چین نبود
کاش عاشقت نمی شدم...
میشه عاشق نشد و از تو گذشت
مشه دشمن خدا شد و ستاره ها رو دید نزد
کاش که نمی شناختمت
میشه رو آسمون چنگ زدو خورشید رو خط خطی کرد
کاش عاشقت نمی شدم...
میشه عاشق نشد و از تو گذشت
میشه واسه پرنده ها دونه نریخت
میشه عشق و کشت و از تو نگفت
کاش که نمی شناختمت
کاش که میون تو وعشق این همه نقطه چین نبود
واسه این دل خسته
یه عشق نیمه کار نبود...