من هستم وتو نمي داني.........
من بودم وتوندانستي............
من خواهم بود تو نخواهي دانست ......
بدان تا هستم از تو خواهم گفت!
كلامم عطر تو رادارد .....
تا بگويم!
جملاتم همرنگ تو ميشود.....
تا بنويسم!
هزاران جمله آتشين از ياد تو مي جوشد ...
هزاران واژه از درياي تو شنيده مي شود ...
اما تو چقدر غافلي از ماجرا ، در صحرائي از ندانستن ............
اما آمدي و باور بودن را در من زنده كردي ،
ودر گرمي آتش نگاهت شكوفه جانم جان گرفت.
ــــــــــــــــ
ژس چشات زيادي شاكي خصوصي داره