چشم از تو بر نمی دارم تا تو اینجایی .
دل از تو برنمی کنم تا خدا با ماست
اشکم روان نمی شود اگر باشی
بنشین
قرار جداییمان فرداست
فردااگر ز پیش من رفتی
قلب شکسته ام را ببر با خود
آری بدان که موسم رفتن
یک هدیه ی شکسته ميبري با خود ...........!
چشم از تو بر نمی دارم تا تو اینجایی .
دل از تو برنمی کنم تا خدا با ماست
اشکم روان نمی شود اگر باشی
بنشین
قرار جداییمان فرداست
فردااگر ز پیش من رفتی
قلب شکسته ام را ببر با خود
آری بدان که موسم رفتن
یک هدیه ی شکسته ميبري با خود ...........!
نقــــاشــــ نیستمـ ــ ...
ولـــــی تمامـ لحطــه هـــای بی تو بودنــ را ،
درد میکشــــمـ ـــ ـ .
من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….
دستم را که می گیری
گم می شوم در آغوش دستانت
قلبم ضربانش را
برای یک لحظه فراموش می کند
دستانت
عشق را در قلبم می کارد
و در سرخی قلبم
گلی به نام تو
سبز می شود ..........:40:
غم راه ِ آمدنش را خوب بلد است!
باید راه آمدن با او را یاد بگیرم!!
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
بیا بنویسیم روی برگ،روی آّب،توی دفتر موج،رو دریا
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست
انجماد قلب ها را از خشک سالی چشم ها می توان فهمید . . .
چشمی که گریستن نمی داند ، زیستن نمی تواند . . .
ولی خوب یه واقعیته و باید اونو پذیرفت
بیرحمی ثانیه ها در این نیست که عمر آدمو کم میکنن
بی رحمی اینه که آدم تو ثانیه های زندگیش فراموش بشه
نه انکه تنها باشی !!!(فراموش بشی)
در منی و این همه زمن جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بیقرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر زمن
برکشی تو رخت خویش از این دیار
سایه توام به هر کجا روی
سرنهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر زخویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم زخویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
دیدمت به خواب و سرخوشم
وه.... مگر به خواب ها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و زشاخه ها بچینمت
شعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند....بلکه ره برم به شوق
در سراچه غم نهان تو
کفش های من
خسته شده اند
از ایستادن من
چندین هزار
روز و شب
ایستادن
کفش هایم خسته شده اند
از ماندن من در این شهر
چندین هزار
روز و شب
ایستاده ام
پاهایم خسته شده اند
باید بروم
وقت رفتن فرا رسیده
باید بروم ...
.
.
.
باد آورده را باد می برد
امــــا...
تو که با پــای خودت آمده بودی...
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خطاب من به کسی است که همیشه پشت پا زدن من گناهکار رو به الطافش میبینه ولی باز هم منو با آغوش باز قبول میکنه
ندانستی
وقتی "بغض" درونم نطفه بست٬
تو هم نباشی
تنها بزرگش می کنم...
دنیای من پر از دسـتـهایی ســت که خسـته نمیـشـوند از نـگه داشـتـن نـقـاب ها ....
بگو که از کدوم طرف
میشه به آرامش رسید ...
وقتی تو چشم هر کسی
برق فریبُ میشه دید ...
راه ضیافتُ به من
دستای کی نشون میده؟
وقتی که حتی گل سرخ
این روزا بوی خون میده ...
وقتی زندگی
با چاقو قسمت میشه ...
وقتی رفاقتا
خیانـــت میشه ...
محکمه تُ
تو خیابون برپا کن ...
وقتی که عشق
همرنگ نفرت میشه ...
.
.
از عشق من به هر سو ، در شهر گفتگوئيست
من عاشق تو هستم، اين گفتگو ندارد . . .
چنان یاد از تو دارم
که گویی در دنیایت رهایم
چنان مجذوب آغوش تو بودم
که انگار از روز اول عشق
در آغوش تو خوابم
چگونه جان به اسم من تو دادی
که خود را جدا از تو نبینم
چگونه این عشق را پایداری ست
که من طاقت دوریت هیچ ندارم
دوباره یک نیشخند -صدای شکستن قلبم
که وا می شود - ببین - زخم کهنه ی قلبم
چراغ روشن -آب و جارو- بوی خاک می پیچد
گذار تو گرچه نمی افتد - به کوچه ی قلبم ...
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
حال ِ این روزهای من ســــخت گیـــــج می رود.... :41:
درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سر کند تنهــای تنها
نـــــه بارانی که آرد برگ و باری
نـه برقی تا بسوزد هستیش را
هركه عاشق شد جفابسيارمي بايدكشيد-بهريك گل منت صدخارمي بايدكشيد-من به مرگم راضي ام اما نمي آيد اجل-بخت بد بين از اجل هم نازميبايد كشيد
حال من همون یخشه قرمزه شعره !
کاش قلبــ ـ ـــم چون
کبوتری تشنه از غم غربت بر لب جام آشنایی با تو سیراب میشد........:40:
لمس کن کلماتي را که برايت مي نويسم
تا بخواني و بفهمي چقدر جايت خاليست ...
تا بداني نبودنت آزارم مي دهد ...
لمس کن نوشته هايي را که لمس ناشدنيست و عريان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ مي چکد
لمس کن گونه هايم را که خيس اشک است و پُر شيار ...
لمس کن لحظه هايم را ...
تويي که مي داني من چگونه عاشقت هستم
لمس کن اين با تو نبودن ها را لمس کن ...
هميشه عاشقت ميمانم
دوستت دارم اي بهترين بهانه ام
...
مژده دادند كه بر ما گذری خواهی كرد
نيت خير مگردان، كه مبارك فاليـــست
...
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار
یک بار از یاد
یک بار از دل
و یک بار از دست
کار سختیستْ دوســـــــت نداشتنِ تــــــــو
باید برای خــــــــــــودم
کار دیگری دست و پا کنم
کجا دنبالت بگردم کجا دیدی بهتر از من
کجا رفتی بی نشونه انگاری که سیری ازمن
کجاپیدات کنم آخه توی این شلوغی شهر
تنها دلخوشیم توبودی اینم از عاقبت من
مگه مال تو نبودم بگو ازمن چی می خواستی
عاشق عشق توبودم ولی هیچ وقت ندونستی
توچشام نگاه نکردی وقت رفتنت عزیزم
دیگه هیچ اشکی نمونده که برای تو بریزم
دیوونه می دونه میمیرم اگه نباشه
می ترسم یه روزی احساسم ازهم بپاشه
اگه نباشه ازم جداشه
کمی این کلمه ها را نصیحت کن تا با من کنار بیایند
بگو تازه شوند دوستت دارم ها دیگر فایده ای ندارند!
خدایا.......
دستانم خالی اند و دلـــــــم غرق در آرزوها...
یا به قدرت بی کرانت دستانــم را توانا گردان...
یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن...
.
.
قلبم از آن توست
با چشم قلبم میبینمت
قلبم پاک است
صدای قلبم تو را میخواند
تیک تاک زندگیم تو را فریاد میزند
استاد از درس گفت
سر ا پا گوش کردمش
ولی گوش قلبم تو را می شنود........:40:
در خیال من بمان ، اما خودت برو .
آنکه در رویای من است مرا دوست دارد ، نه تو
گذشتـــــــ دیگر آن زمان که فـــقط یک بار از دنیا می رفتیـــــم ..
حالا یکـــــ بار از شهـــر می رویم ..
...
...
یکــ بار از دیـــار
یکــــ بار از یــــاد
یکــــــــ بار از دل
و یکــــــــــ بار از دستــــــ ـــ ـ ..
دنیای تو بی نهایت، همه جاش مهمونی نور
دنیای من یه کف دست، روی سقف سرد یک گوی
چه دور گشته اي ز من اي تو همه بهانه ام
چه سخت در فراق تو غرق در اين فسانه ام
چقدر بي تو بوده ام در اين فضاي بي كسي
چقدر از تو پر شدم، تويي كه در من نفسي ...
میروم با درد خود تنها بميــ ـ ـــرم
در خزان زرد خود تنها بميــ ـ ـــرم
میروم تا انتهای شوم بختم
با دل شبگرد خود تنها بميــ ـ ـــرم
تاس تقدیرم مرا اینسان قضا بود
روی تخته نرد خود تنها بميــ ـ ـــرم..........
این روزها ،دوست دارم تورا داشته باشم -
تا اینکه ،تورا دوست داشته باشم