نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
بی وفا این زودتر می خواستی حالا چرا
Printable View
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
بی وفا این زودتر می خواستی حالا چرا
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند...
حافظ
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو مبارک بادم
متاع دوستی نادر متاعی است
چه حاصل چون به دشمن می فروشیم
من که ره بردم به گنج حسن بی پایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
ما عاشق صادقیم و از عشق چو اشک
لب بسته و بیهوده هیاهو نکنیم
مو آن عودم میان آتشستان
که این نه آسمانها مجمرستم
شد از نیل غم و ماتم دلم خون
بچهره خوشتر از نیلوفرستم
مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن