فصل عوض مي شود
جاي ِ آلو را
خرمالو مي گيرد
جاي ِ دلتنگي را
دلتنگي
Printable View
فصل عوض مي شود
جاي ِ آلو را
خرمالو مي گيرد
جاي ِ دلتنگي را
دلتنگي
ایــــــن اشکــــــــ هــــا از قلبیستــــــــ
که شبیــــــه دخترکـــــــــے لجبـــــــاز
فقطـــ تــــو را مے خواهـــد
و از بـــــازے با خاطراتـــــــــــ خستهـــ شـــــــده
اگر به خانه ی من آمدی
برایم مداد بیاور، مداد سیاه
می خواهم روی چهر ه ام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس نیفتم
یک مداد پاک کن برای محو لبها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!!
یک بیلچه ، تا تمام غرایز زنانه ام را از ریشه در آورم
شخم بزنم وجودم را....بدون این ها راحت تر به بهشت می روم گویا!
یک تیغ بده موهایم را از ته بتراشم
سرم هوایی بخورد
و بی واسطه ی روسری کمی بیندیشم!
نخ و سوزن هم بده،برای زبانم
می خواهم بدوزمش به سقف..........
این گونه فریادم بی صدا تر است!
قیچی یادت نرود
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم!
پودر رخشویی هم نیاز دارم
برای شستشوی مغزی
مغزم را که شسته پهن کنم روی بند
تا آر مانهایم را باد با خودببرد به آنجا که عرب نی انداخت
می دانی که!باید واقع بین بود!
صدا خفه کن هم اگر گیر اوردی بگیر!
می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب
بر چسب فاحشه می زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم می خواهم
برای وقتی که خواهر و برادران دینی به قصد ارشاد
فحش و تحقیر تقدیمم می کنند!
تو را به خدا اگر دیدی جایی حق می فروختند
برایم بخر تا در غذا بریزم.......
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم رابخورم!
و سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم و رویش را با حروف درشت بنویسم :
(((( من یک انسانم ، من هنوز یک انسانم ، من هر روز یک انسانم ))))
ﺫﻫﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﺎ ﻋﺸﻘﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﺭﻓﺖ
ﺟﻤﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺿﺢ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﺭﻓﺖ
ﭼﻮﻥ ﺭﻣﯿﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﺁﻫﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻭ
... ...
ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﺭﻓﺖ
زنده ها خیلی براش کهنه بودند
خودش و تو مرده ها جا زد و رفت
هوای تازه دلش می خواست ولی
آخرش توی غبار زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی می گشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت
ســر به هــوا شــده ام،
تــو هم زیر ســرت بلــند شده...
چقــدر عجیــب...
فکــر می کــردم
قلــب همیشــه گرفتــار می شــود؛
امــا انگــار ســر، نقش کلیــدی تری دارد
در این ماجــرا...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ستـــاره ها را میبینــم
هر شـــب / ..
بــا اینکـﮧ دورنــــد
و تــو را / ..
در روز هــــــم
نمـے بینــــم
کاش ستــاره بــودـے .. / .
"عمیــــد صادقـــ ی نسب"
دلم گرفته از دلم که از تو دوره
خاطره هام همیشه در حال عبوره
چیزی ازم نمونده و هنوز میسوزم
یاد تو مثل آتیش مثل تنوره
زخم که نه ، جدایی از تو دلخراشه
یاد تو مثل خوره مثل بوف کوره
تابوت مرا بیاورید.
می خواهم با ترنّم سکوت ، هم بستر شده
و چشم هایم را به روی تکرار ببندم.
تابوت مرا بیاورید.
می خواهم از حصار ثانیه های تشویش ، رها گشته
و با امواج آرامش همسفر شوم.
تابوت مرا بیاورید.
می خواهم شراب عشق را لاجرعه نوشیده
و در هیئت مرگ ، بر لب های زندگی بوسه زنم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تنها دو نفر
به بدرقه کافیست
پیکر نزارم را ...
دو نفر اما
تابشان باشد
باران سرد پائیز را ...