آنچه کرم ابريشم پايان زندگي مي پندارد در نظر پروانه آغاز زندگيست
Printable View
آنچه کرم ابريشم پايان زندگي مي پندارد در نظر پروانه آغاز زندگيست
زندگی ریاضی است!پس... خوبی هارو جمع کنیم. غم هارو کم کنیم. شادی هارو ضرب کنیم. دردهارو تقسیم کنیم. نفرت رو زیر رادیکال ببریم. دوستی هارو به توان برسونیم. از قلب هامون فاکتور بگیریم
پنج راه حل براي خوشحال بودن : 1- داشتن يک دوست خوب مثل من 2- داشتن دوستي مثل من 3- فقط داشتن من 4- داشتن من 5- من
خواستي قاتل بشي همه رو بكش، چون اگه يه نفرم زنده بگذاري مي آد و انتقام بقيه رو ازت مي گيره… اگه خواستي عاشق بشي، صبر كن تا خود طرف اينو بفهمه چون اگه تو بهش بگي بهت مي گه لوس احمق نفهم… اگه خواستي پولدار بشي حتما از راه خلاف وارد شو چون اينجوري هيچ چي بهت نميدن… اگه خواستي دوست دختر پيدا كني يه كم خوشتيپ باش، يه كم خرج كن يه كم خر شو!!! … و بالاخره اگه خواستي علاف بشي يه بار ديگه از اول بخون .................
ترکه داشت آب جوش ميريخته توي باغچه! بهش ميگن: چرا آب جوش ميريزی تو باغچه؟؟ ميگه: آخه چاي كاشتم
ن حس تازه چيست که قفل دل مرا با دست بي رياي خود باز ميکند اين چشمهاي کيست که با يک نگاه خود صد فتنه بار ديگرش آغاز مي کند گيسوي کيست کز تب و تابش،تپيد دل با پيچ و تاب ،عشق خود ابراز ميکند اين شعله ي نگاه کدامين شراره بود
به غم کسي اسيرم که زمن خبر ندارد /عجب از محبت من که دراو اثر ندارد /غلط است هرکه گويد دل به دل راه دارد /دل من زغصه خون شد /دل تو خبر ندارد
زندگي فرياد ِ يک بيداد بود --- وآنهمه بيداد، يک فرياد بود
آن شنيدستم که در کاشان شبي زد به شيخي نيش، جرّار عقربي صبح، تنها نه که عقرب مرده بود شيخ او را جاي ميگو خورده بود
هفت شهر عشق شهر اول: نگاه و دلربايي شهر دوم: ديدار و آشنايي شهر سوم: روزهاي شيرين و طلايي شهر چهارم: بهانه،فكر،جدايي شهر پنجم: بي وفايي شهر ششم: دوري و بي اعتنايي شهر هفتم: اشك،آه،تنهايي