قول ميدهم ؛
تنها به يک پياده روي زير باران بسنده کنم ،
تا خيسي چشمانم را
به پاي بغض شکسته آسمان بگذاري
Printable View
قول ميدهم ؛
تنها به يک پياده روي زير باران بسنده کنم ،
تا خيسي چشمانم را
به پاي بغض شکسته آسمان بگذاري
به عشقــــ تـــو چشـــــم دوختــــه امــ
کـــوکشـــ را بـــاز نکنــــ
...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
صبوری
تا آمدن ِ تو
یا رسیدن ِ من
تا روزِ کنارِ تو بودن
...
همیشه
زمانِ میانِ دو دیدار
تلخ ترین ِ روزهاست...
و دلتنگی سرود ساده ایست
برایِ بیانِ آن
می دانی!
کاش اینجا بودی
من
دلتنگم
---------- Post added at 04:24 PM ---------- Previous post was at 04:20 PM ----------
اما چند بار مدیر و ناظر انجمن و کاربرا خواستن که عکس رو در کنار شعرهاتون نذارید
می دونید این پیج چقدر حجمش زیاد میشه با عکسها
درسته که شعرتون زیبا میشه ولی لطفأ یکمی هم به فکر دوستاتون باشین
تو این صفحه حدود 70 kb حجم عکسهاییه که شما گذاشتید :20:
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم
حرفي از جنس زمان نشنيدم .
هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود .
كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد .
هيچكس زاغچه اي را سر يك مزرعه جدي نگرفت .
من به اندازه يك ابر دلم مي گيرد .......
آرے گلکم
آرے نازکم
من از براے ما
همه چیز را سوزاندم
و تو
از براے آسودگے خویش
مرا سوزاندے
تو سوزاندے مرا
لیکن
اینچنین خاکستر شدن سزاوار من نبود
هر از گاهے بادے خواهد وزید
و خاکسترها شعله ور را به کوے تو خواهد آورد
و آن هنگاهم که با آخرین نسیم
خاکستر قلبم سراغ تو آید
خواهے دید که این آتش کده
از برای تو سوخت
تپید , تپید ...
سوزاندے و خاکستر شد
اما هنوز
میتپید
گفته بودی : یا تو یا هیچکس !
ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم
که این روزها هیچکس هم برای خودش کسی است
کسی حتی مهم تر از من
بغض می شوی ..یک قطره اشک و میریزی پایین ،
می رسی ته ...شانه هایت را بالا می اندازی
نشـــد که نشـــد !
آن فروغ دیده و آن راحت دل میرود
رخت بردارید، همراهان، که محمل میرود
ای که دیدی قتل من در پای آن سرو سهی
شحنه را زین فتنه واقف کن که: قاتل میرود !
مردمان گویند: هرچه از دیده رفت از دل برفت
نی، که بر جایست نقش یار و مشکل میرود
حق به دست ماست گر بر نیکوان عاشق شویم
و آنکه این را حق نمیداند به باطل میرود
منزل اندر جان ما دارد غم او بعد ازین
خرم آن جانی که با جانان به منزل میرود
در غمش دیوانه خواهد شد ز فردا زودتر
آنکه امروزش همی بینم که عاقل میرود
باز گردیدم که بنشینم به هجر او، ولی
هر کجا میآیم آن صورت مقابل میرود
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت بکام ،
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت ،
خواهم که جاودانه بمانی کنار من ،
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت بکام ،
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت ،
خواهم که جاودانه بمانی کنار من ،
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
در دلم هیچ کس شبیه خاطره نیست
پر میشوم از نقطه چیـ ـ ـ ـ ـن کسی
که در آغوش خلوتش
جای تمام حرف هایم خالیست...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]