میخواهم نگاهت کنم
اما
دیرم میشود
Printable View
میخواهم نگاهت کنم
اما
دیرم میشود
تو چرا باورت نمی شود ؟
لحاف و رو انداز بهانه ای برای خواب نیستند،
این ماییم که بهانه ایم
برایِ ندیدنِ بیداری !
امیر آقایی
من تنهایم ...
اماچراشلوغه دوروبرم؟
من بیکسم...
اماچرا آدم هایی هستن کنارم؟
من خستم...
اما چرا دلم آرام نیست...
میگوید برو....
به کجا؟
نمی داند...فقط برو....
نمی توانم برم...
اما قلبم...
اه.......
[ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم
ای رفته ز دل، راست بگو! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سويم؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نيم، او مرده و من سايه اويم
من او نيم، آخر دل من سرد و سياه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا، با همه کس، در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر! به سر داشت
من او نيم، اين ديده من گنگ و خموش است
در ديده او آن همه گفتار، نهان بود
وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تيرگی شامگهان بود
من او نيم آری، لب من اين لب بی رنگ
ديري ست که با خنده يی از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده ميخفت
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو ميخواهيش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ندانم که به ناگاه
چون ديد و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد
من گور ويم، گور ويم، بر تن گرمش
افسردگی و سردی کافور نهادم
او مرده و در سينه من، اين دل بی مهر
عقربه ها پیمان شکن نیستند
زمــــــــان
جدایی می اندازد بینشان !
پرده را می کشم،
چراغ را اما می گذارم روشن بماند.
خودم هم تکیه می زنم
به عصای از دو جا شکسته ی یادگاری پدربزرگ
فقط تصمیم نیامدن ت که قطعی شد
نامه ای به موریانه ها بنویس!
عابران اینجا،
بی حوصله تر از آن اند
که تصویر یک آدم منتظر را هر شب پشت یک پنجره ببینند!
در بازگشت از زیارت " تنهایی "
خنده سوغات بیاور
من هم پیش پایت
" سکوت " را
سر می برم
"علیرضا کیانی "
دیشب
باد چنان آمد
که ماه را با خود برد
خورشید
از صبح کلافه بود
هی فکر می کرد
چیزی را جایی جا گذاشته
نصف دنیا را دنبال آیینه اش گشت
دم غروب
رفت و
لب دریا نشست
و هی از خودش می پرسید:
باد
ابرها را می آورد یا می برد؟
سینا به منش
---------- Post added at 06:22 PM ---------- Previous post was at 06:19 PM ----------
جایت خالی
می خواستیم بخندیم
جای لبخند
بر لب خالی بود
سی و سه تا پل روی زمین
همین قدر در آب
چه فایده !
وقتی این همه پل
کسی را به کسی نمی رساند ...
"فرشته پیر علی "
فکر میکند از دماغِ فیل افتاده
شعرِ عاشقانهای
که امشب نمیآید!