دل ما اونقده پارست، موندنش مرگ دوبارست
اسمون ِ سينه ي ما خيلي وقته بي ستارست
هميني كه باقي مونده واسه دلخوشي، تو بشكن
تيكه تيكه هامو بردن، اخرينشم تو بكن
Printable View
دل ما اونقده پارست، موندنش مرگ دوبارست
اسمون ِ سينه ي ما خيلي وقته بي ستارست
هميني كه باقي مونده واسه دلخوشي، تو بشكن
تيكه تيكه هامو بردن، اخرينشم تو بكن
نبضم به انفجار می اندیشد
دیگر نمی توانم بغضم را قورت دهم
شقیقه هایم درون احساس با تو بودن سر شده
چشمانم نه می بیند
نه می خواهد ببیند
تمام تنم به داغی افتاب ظهر است
صدای نفسهایم را می شمارم
1...2....3....
از زبان می افتم دهانم خشک شده
همزباني نيست تا گويم بزاري اي دريغ
ديگرم مستي نمي بخشد شراب
جام من خالي شدست از شعر ناب
ساز من فرياد هاي بي جواب
نرم نرم از راه دور
روز چون گل ميشكوفد بر فراز كوه
روشنايي مي رود در آمان بالا
ساغر ذرات هستي از شراب نور سرشار است اما من
همچنان در ظلمت شبهاي بي مهتاب
همچنان پژمرده در پهناي اين مرداب
همچنان لبريز ز اندوه مي پرسم
جام اگر بشكست
ساز اگر بگسست
شعر اگر ديگر به دل ننشست
تمام نقشههای یک شبه مردن
چه نافرجام میماند!
زمین دیگر نمیلرزد.
دگر در لحظهای یکجا نمیمیریم.
به یک آن مرگ را در بر نمیگیریم، بی رنجی
و محکومیم
به یک کابوس هرروزه
به یک اعدام تدریجی.
مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق ...... .... گرت مدام میسر شود زهی توفیق
ا بازم كه اشتباه
ميم واسه چي؟
بايد با " ي" مي داديد
يادته تو اوج پاييز،اخرين لحظه ديدارنقل قول:
نوشته شده توسط magmagf
خب مواظب خودت باش،دو سه بار،دوباره تكرار
يادته به ماجرامون چقدر نگا مي كرديم
تا يكي دلش بياد و بگه خب،خدا نگهدار
تو خداحافظي كردي،دل من يه كم تكون خورد
بعدش اسمتو نوشتم روي ساقه ي سپيدار
بارون گريه كه باريد از تو ابر غصه هامون
هر دومون سرو گذاشتيم روي اجراي ديوار
يه بار ديگه مي پرسم راس راسي بايد جدا شيم ؟
يادته اشك تو افتاد روي سيم گرم گيتار ؟
منم انگار مث اشكت از چشات افتاده بودم
يه جوري دلت مي لرزيد پس ديگه نكردم اصرار
خيلي اونجا مونده بوديم همه ما رو ديده بودن
بد جوري نگا مي كردن مردم كوچه و بازار
نگاتو گرفتي از من گفتي خب كاري نداري
من شكستم ولي گفتم برو به اميد ديدار
دو سه تا فردا گذشت و من ديگه تو رو نديدم
شنيدم ولي رسيدي به يكي شبيه دلدار
دل من دوباره لرزيد مث اون لحظه ي اخر
خاطرت،هر چي كه گفتي،شد رو روياي من اوار
حالا موندم از خدامون چي بخوام،خوشيت يا غصت
همه گفتن عكس اونو ديگه از رو تاقچه بردار
اما من ميگم خدايا،من كه كلي غصه دارم
غماي اونم بگير و باز به اين ديوونه بسپار ...
رهسپار عشقم من..برسون مرا به فردا.
دستم بگیرو بگزار..برسم به صبح فردا.
(همین الان از خودم در وکردم به خدا!!!!).
یا حق....
اي پيك راستان خبر يار ما بگو
احوال گل به بلبل دستانسرا بگو
ما محرمان خلوت انسيم غم مخور
با يار آشنا سخن آشنا بگو
بر هم چو ميزد آن سر زلفين مشكبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
هر كس كه گفت خاك در دوست توتياست
گو اين سخن معاينه در چشم ما بگو
آن كس كه منع ما ز خرابات مي كند
گو در حضور پير من اين ماجرا بگو
گر ديگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از اداي خدمت و عرض دعا بگو
هر چند ما بديم تو مارا بدان نگير
شاهانه ماجراي گناه گدا بگو
بر اين فقير نامه ي آن محتشم بخوان
با اين گدا حكايت آن پادشا بگو
جانها ز دام زلف چو بر خاك مي فشاند
بر آن غريب ما چه گذشت اي صبا بگو
جان پرور است قصه ي ارباب معرفت
رمزي برو بپرس و حديثي بيا بگو
حافظ گرت به مجلس او راه مي دهند
مي نوش و ترك زرق ز بهر خدا بگو
وقتي كه تنگ غروب بارون به شيشه مي زنه
همه غصه هاي دنيا توي سينه ي منه
توي قطره هاي بارون ميشكنه بغض صدام
ديگه غير از يدونه پنجره چيزي نمي خوام
پشت اين پنجره مي شينم و آواز مي خونم
منتظر واسه رسيدنت تو بارون مي مونم
زير بارون انتظارت رنگ تازه اي داره
منم عاشق ترم انگار وقتي بارون مي باره
...