چونان گرسنهای
در آفریقا
به تو گرسنهام!
Printable View
چونان گرسنهای
در آفریقا
به تو گرسنهام!
آن شبانگاهان كه بي توسوختم
ناله ي هجران ودرد آموختم
هرگزازكويت نيامد نامي
ازديارت درنگشت پيغامي
حال توبيچاره ومن دراوجم
تويك ساحل ومن دريايي ازموجم
به خاطرآورم هردم كه بي توگرچه تنهايم
ولي........
---------- Post added at 11:47 AM ---------- Previous post was at 11:45 AM ----------
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت تو را
با اشک های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم
رفتم. مگو. مگو . که چرا رفت؟ ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت . چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یک باره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان ریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش ز من مگیر
---------- Post added at 11:48 AM ---------- Previous post was at 11:47 AM ----------
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...
روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد..
هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...
ماه بعد شانسی به دلم نشستی
و حالا سالهاست یواشکی دوست دارم ...
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آهتنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
آسمان را مرخص مي کنم
ديگر...
به هوا هم نيازي ندارم
تو خودت را
مثل آسمان...
مثل هوا...
'مثل نور...
پهن کرده اي روي همه ي لحظه هاي من....
چقدر دلم
تنگ..
داشتن توست
به مجنون گفت روزی ساربانی
چرا بیهوده در صحرا دوانی
اگر با لیلی ات بودی سر و کار
من او را دیدمش با دیگری یار
سر زلفش به دست دیگران است
تو را بیهوده در صحرا دوان است
ز حرف ساربان مجنون فغان کرد
جوابش این رباعی را بیان کرد
در عقد بی ثمر هر کس نشاند
دوای درد مجنون را بداند
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر می چراند
به مجنون گفت کاخر ای بد اختر
گناهی از محبت نیست بد تر
تو را ایزد به توبه امر فرمود
برو از عشق لیلا توبه کن زود
چو بشنید این سخن مجنون فغان کرد
به زاری سر بسوی آسمان کرد
بگفتا توبه کردم توبه اما
ز هر چیزی به غیر از عشق لیلا
عشق یعنی راه رفتن زیر بارانعشق یعنی من می روم تو بمانعشق یعنی آن روز وصالعشق یعنی بوسه ها در طول سالعشق یعنی پای معشوق سوختنعشق یعنی چشم را به در دوختنعشق یعنی جان می دهم در راه توعشق یعنی دستان من دستان توعشق یعنی مریمم دوستت دارم توراعشق یعنی می برم تا اوج توراعشق یعنی حرف من در نیمه شبعشق یعنی اسم تو واسم میاره تبعشق یعنی انقباض و انبساطعشق یعنی درد من درد کتابعشق یعنی زندگیم وصله به توستعشق یعنی قلب من در دست توستعشق یعنی عشق من زیبای منعشق یعنی عزیزم دوستت دارم
بعضی در جستجوی عشـق
بعضی در حال گریز از عشـق
و بعضی را عشـق در میان است ...
من اما ...
من ...
فقط تـو را می خواهم
دغدغه ی عشـق هم باشد ، مال همان بعضی ها
به قربون ِ
دو چشمون ِ سیاه ِ
پشت ِ قابت!