باز هم دلتنگی ...باز هم زمزمه هایی از جنس بغض و تنهایی.باز هم پنجره باز و انتظار و نیامدنت.......
Printable View
باز هم دلتنگی ...باز هم زمزمه هایی از جنس بغض و تنهایی.باز هم پنجره باز و انتظار و نیامدنت.......
اخم می کنم تا ببینی جدی شدم.
چرا اینگونه سراغم می آیی؟
من به تمنای گریه ات نیست،
که تا سال ها،
تا قرن ها،
تا پایان تلخی،
زیر این خاک سرد،
قصد خفتن کرده ام.
معرفتی مانده اگر
یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،
برای من،
لبخند بزن ،لبخند !!
در اتاقم خلوتي ساكت و سرد
سجاده ام
پر از تسبيح و دعا در شگفتم با خود...
كه چرا خاك شدم؟
من چرا اين همه مشتاق شدم؟
من چه كردم با تو؟
كه رهايم كردي...
تو چرا سنگ شدي؟
من چرا اين همه دلتنگ شدم؟
تو بمان با قلبت،
تو بمان با يادم تو بمان اما من..
ميروم شهر به شهر
ميكنم از سر هر كوي گذر
روز و شب ميگردم،
تا بيابم تو را
تو همان گمشده پاك منی
تو همان مرهم دستان منی
تو اگر سرد شدي،
مهر تو گرمتر از خورشيد است
تو اگر با دل من قهر شدي،
مهر تو تا به ابد جاويد است
تو بمان با قلبت،
تو بمان با يادم
تو بمان اما من...
باز خواهم آمد
از همان شهر غريب،
با همان قلب ترك خورده و آن عشق نجيب
و تو را خواهم ديد
كه در اندوه همين حادثه پر پر شده ايي
روز دیدار تو روز ميلاد من است
و تو آنروز پشيمانتر از امروز مني!
چشمانم!
چه مظلومانه در جستجوي نگاهيست.
دستانم!
چه غريبانه درپي لمس دستي ست.
اما............!!!
بگوييد به چشمان خيسم، وبه دستان سردم .. نیست آنچه در پی آنید..
بازیچه ی دست روزگار اينبار ….. شماييد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
"هست" را
اگر قدر نداني
مي شود
"بود"
و چه تلخ است
... ... ... "هست" ي
که "بود" شود و
"دارم" ي که.. "داشتم"..
چقد ر حرف هست و من فقط سکوت میکنم
آمدنت را سکوت کردم !
داشتنت را سکوت کردم !
...
رفتنت را سکوت کردم !
انتظار باز گشتت را هم ...
حالا نوبت توست ...
باید در سکوت به تماشا بنشینی
سوختنم را ...
میفهمی ؟
برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی…. نترس گردوی کوچکآنچه سیاه می شود روی تو نیست ، دست آنهاست...
زمان میگذره هیچی عوض نمیشه
فقط نبودنش عمیقتر میشه
ندیدش دردناکتر میشه
این وسط هم عادت میکنی به تنهایی
حالا که می روی:
آهسته برو
هر قدمت دور تر…
نفسم تنگ تر
بگذار چشم آهسته آهسته ندیدنت را بیاموزد
کلید را می چرخانم
در را باز می کنم
می آید غبار از سر و رویم می تکاند
بعد آرام آرام
به آغوشم می کشد
تنهایی