وقتی استعداد نقاشی ندارم
شعر می گويم
تصويرهايش را
از تابلوی روی ديوار می دزدم
حالا اينجا آنور دنياست
ومن باشاخه گلی در دست
نيم رخ زشت ترين زن دنيام
مهديه پيشقدم
Printable View
وقتی استعداد نقاشی ندارم
شعر می گويم
تصويرهايش را
از تابلوی روی ديوار می دزدم
حالا اينجا آنور دنياست
ومن باشاخه گلی در دست
نيم رخ زشت ترين زن دنيام
مهديه پيشقدم
برفی سنگین نشست...
درختی زیبا شد
درختی شکست
شهاب مقربین
آری می شود
می شود با خیال تو
تمام جاده های جهان را پیمود
تنها به من بگو
در کدام آبادی پنهان شده ای؟
به کسی نگو
من از جغرافیای جهان
فقط راه خانه ام را بلدم
امير آقايي
مگ مگ جونم شرمنده می کنی! ممنون! :40:نقل قول:
آره از چرت و پرتهای خودمه!!!
نیمنگاهی رد و بدل شد
روشن بود و ساده
سلام و احوالپرسی
به اندازهیِ شرطِ ادب
او شکلِ خوشبختها
تو هم نمونهی کاملِ یک فلکزده
ساده و روشن بود
راهتان را کشیدید رفتید
بیامیدِ دیداری
حتا به اندازهی شرطِ ادب
قديم ها
او مرا می خواست
تو شيرين را
شيرين او را
من، تو را
حالا
شيرين تو را
من او را
او شیرین را
تو مرا !
شعرهای شما چاپ شدند
شعرهایی که خواب دیده بودم
شعرهای شما اجازهی چاپ گرفتند
آنها خیال کردند آن سه نقطهها
جای پای شیخ شهاب الدین سهروردی است
شعرهای من برگشت خوردند
گفتند شانههای شعرم
بوی عطر مردانه میدهند
گفتند "کودک تو" را حذف کنم
"تپشهای تنم" را نیز
هر کتابی حالا چاپ شود
من حدس میزنم
کسی
جایی
سه نقطه شده است
پابرهنه راه نروید
اتفاق افتاده است
من هم بیرون بودم
گویا فرصت نکرده
از اشیا خانه قربانی بگیرد
خون اگر بریزد
گریبانگیر من است
جان عزیزانتان
پابرهنه راه نروید
این خانه شیشه خرده دارد.
خانوم مگ مگ
شما چندین پست کوتاه رو میتونی توی یک پست بذاری !!!
اصولا" مدیران و همکارها با این جور پست دادن بخورد میکنن
_جالبه_______________________
در یک هنگامۀ عریان که صد نیش و کنایه پوشش من بود
ودرعصری که دریایش لجن،طاقش ز آهن بود
شبی دلمرده تر از مردهای بی کفن آواز میدام
وروح آرزویم را به صحن بیکسی پرواز میدام
سکوت خوابهایم می شکست با نعرۀ بیجان ساعتها
و پَرپَر می شد احساسم به بیماریِِِ عادتها
زمان را گََز میکردم پیاده با دو پای لنگ
و میلرزیدم از لمس فجیع شیشه با سنگ
به دوره خاطرها محو میگشتم ز بیکاری
و از لعن هزاران غم،خوشی کاذب و خواری
دوباره مست میچرخیدم از رقص نبایدها
ودل خون میشد از تکرار شومین سماجتها
میان این همه تاریکی و ظلمت کنار پنجره رفتم
وراز خویشتن با ترس و وحشت با خدا گفتم
یقینم بود این شب هم چو شبهای دگر یلداست
دوباره اشک میریزم و او کورست و نابیناست
که یک آن رعد شد،باران نیامد،گونه ام تر شد
کویر چشمهایم پُر گُل از بویی معطر شد
ندا آمد ز عرش غیب ،گو از من چه میخواهی
به سختی پاسخش دادم که دارم چشم در راهی
بدنبال کسی گردم که نیمی از من و تنهاست
میان اینهمه زشتی به چشم عاشقم زیباست
نشانش دادم تا دیدم نفهمیدم دگر دردا
زاین بیخود شدن باید بمانم تا ابد تنها
نقل قول:
1- اگر پست کوتاه منظورتون شعر کوتاهه:27: باید بدونید که نباید با هم توی یک پست قرار بدهید اصلاً!!!!!!!
2- طبق قوانین انجمن یک کاربر حق تذدکر به کاربر ای دیگه رو نداره فق مدیران و همکاران به بقیه می تونن تذکر بدهند پس لطفا در انجمن ادبیات فقط مطالب مفید بزنید و هر تذکری داشتید توی پی ام به من بدهید اگه مناسب بود من خودم با اون فرد مطرح می کنم :46: