نذر کردم لحظه تنگ غروب
نذر يک شب اشک نيلی ريختن
بر سر هر کوچه شهر خيال
شب چراغی از نگاه آويختن
Printable View
نذر کردم لحظه تنگ غروب
نذر يک شب اشک نيلی ريختن
بر سر هر کوچه شهر خيال
شب چراغی از نگاه آويختن
نميترسي نميترسي نميترسي كه بنويسند نامت را
به سنگ تيره گوري شب غمناك خاموشي
اگه ميشه دو بيتي
--------------------
يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
ميسـپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوي وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفـت دور فلک از جان و تـنـش
شعرتون تکراری بود :دی
--------------------
شب از نيمه گذشته و من
خسته از خاطرات ديروز
به لحظه های حال تکه زده ام
چه آسان می توان از يادها رفت !!
گذشت زمان تاراج خاطره هاست
من نيومدم 514 صفحه رو بخونم تا بدونم كدوم شعر تكراري هست يا نيست
----------------------------------
تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار
کـه رحـم اگر نکـند مدعي خدا بکـند
تو خانقاه و خرابات را در ميانه مبين
خداگواه كه هرجا كه هست با اويم
حالا بفرمایید منو بزنید چوب بدم خدمتتون؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-----------------
دستخوش صیاد کرکسها ,کبوتر می کشی
با یکی می پروری بادست دیگر می کشی
تکه شمشی بودی اول بار که دیدم تورا
ای تبرزین مسی استاد مسگر می کشی
از کدام ایل وتباری که اینچنین یک مرغ را
بازبان تشنه اما دیده ای تر می کشی
عزيز خودتو ناراحت نكن گلم
يارب آن زاهد خود بين كه بجز غيب نديد
دود آهيش در آئينه ادراك انداز
زندگی هنگامه فریادهاست
سر گذشت در گذشت یادهاست
------------
قربونت بشم عسلی نازم
توانا بود هر كه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود