من یک جور زندگی می خواستم
تو یک جور
نتونستیم کیک مشترکی داشته باشیم
خودمان را خوردیم.
Printable View
من یک جور زندگی می خواستم
تو یک جور
نتونستیم کیک مشترکی داشته باشیم
خودمان را خوردیم.
از باغ ميبرند چراغاني ات كنند
تا كاج جشن هاي زمستاني ات كنند
پر كرده اند صبح را ابرهاي تار
تنها به ايــن بــهانه كه بـاراني ات كنند
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
ايـن بـار ميــبرند كـه قــربانـي ات كــنند
يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطه اي بترس كه شيطاني ات كنند
اي گل گمان مكن به شب جشن ميروي
شـايد به خـاك مرده اي ارزانـي ات كنند
آب طلب نكرده هميشه مردانيست
شايد بهانه اي است كه قرباني ات كنند...
مادر
لالايي هايش را
من
كودكي ام را
در تو جا گذاشته ايم
ای گهواره ی سالهاي چوبي!
وحيد کياني
..................
بلند شد
موهايش را مرتب كرد
در را باز كرد
باد بود
برگشت
آشفته مو
شهاب مقربین
من اينجا ،
دلم سخت
معجزه می خواهد و
تو انگار،
معـجزههايت را
گذاشتـهاي براي روز مـبادا
shabedeath.blogfa
صبح بلند ميشود
تا شب فرمانروا شود
آسمان به زمين مي آيد
و زمين به آسمانها ميرسد
و من اين قدرت را پيدا ميكنم
كه خدايت شوم
دوباره بسازمت
هزار باره بسازمت
بي فرشتگان
بي بهشت
از گناه
از غرور
از عشق
و ديگر هيچ!
حال و روز تو را
دلتنگی های سال به سال تو را
و تردید های تو را
که ضرب در عشق کنیم
وبه توان دلواپسی برسانیم
تازه می شود من
"مهدیه لطیفی"
امروز روز خوبی بود
هیچ صفری اضافه نشد
به هزار غمی که داشتیم
"سینا به منش "
خودم را نمیبینم
یا تو آینه نیستی
یا من وجود ندارم!
ما همه پیر می شویمولی من تند تر نفس می کشم
مثل فنجان چای و دیوار اتاق
و تند تر پیر می شوم.
بیژن جلالی
» درمورد بالایی ؛ جالب نیست.
باز دو دل می شوم
دلم را بازی می کنم
سیاهی چشم تو و پیشانی من،
دلم را می بـُـرد
و من می بازم
---------- Post added at 01:52 PM ---------- Previous post was at 01:52 PM ----------
درشكه اي ميخواهم سياه
كه ياد تورا با خود ببرد
يا نه
نه
ياد تو بماند
مرا با خود ببرد