پارسال پاییز بود تو مدرسه
زنگ خورده بود ولی من و چند تا از دوستام تو حیاط مدسه بازی میکردیم( یه دسته بیل تو باغ پشتی مدرسه پیدا کرده بودم و با یکی از دوستام دو تایی یکی دیگه را دنبال میکردیم تا با دسته بیل بزنیم )
همون موقع بود که چند لحظه جلوی در سالن مکث کردم تا نفس بگیرم یه دفعه دیدم یکی محکم زد پس گردنم
فکر کردم همون دوستمه منم چشمهامو بستم و محکم با سیلی زدم تو صورتش ولی وقتی خوب نگاه کردم دیدم ناظمه :27:
البته ناظم باحالی بود زود مشکل حل شد :27: