رنج را گفتم که صبرش اندک است ****** اشک را گفتم مکاهش کودک ست
گرگ را گفتم تن خردش مدر ********* دزد را گفتم گلوبندش مبر
بخت را گفتم جهانداریش ده ********* هوش را گفتم که هشیاریش ده
(پروین اعتصامی)
Printable View
رنج را گفتم که صبرش اندک است ****** اشک را گفتم مکاهش کودک ست
گرگ را گفتم تن خردش مدر ********* دزد را گفتم گلوبندش مبر
بخت را گفتم جهانداریش ده ********* هوش را گفتم که هشیاریش ده
(پروین اعتصامی)
هر جا گل هاي نشايش رست، من چيدم. دسته گلي دارم،
محراب تو دور از دست: او بالا من در پست...
"سهراب سپهري"
تو پنداری نمیخواهد ببیند روی ما را نیز کو را دوست میداریم
نگفتی کیست باری سرگذشتش چیست؟
پریشانی غریب و خسته ره گم کرده را ماند
شبانی گله اش را گرگها خورده
وگرنه تاجری کالاش را دریا فرو برده
و شاید عاشقی سرگشته کوه و بیابانها
...
(( مهدی اخوان ثالث))
اي واي بر اسيري كز ياد رفته باشد ..... در دام مانده صيد و صياد رفته باشد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ----------------------- گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت ---------------------- با من راه نشین باده مستانه زدند
(( حافظ ))
دلام گرفته است
دلام گرفته است
به ايوان میروم و انگشتانام را
بر پوست کشيدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاريک اند
چراغهای رابطه تاريک اند
کسی مرا به آفتاب
معرفي نخواهدکرد
کسی مرا به ميهماني گنجشگها نخواهدبرد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است...........
فروغ
تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.
مي رفتيم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سياه!
راهي بود از ما تا گل هيچ.
مرگي در دامنه ها، ابري سر كوه، مرغان لب زيست.
مي خوانديم: "بي تو دري بودم به برون، و نگاهي به كران، و صدايي به كوير."
مي رفتيم، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما مي باريد.
خنديديم: ورطه پريد از خواب، و نهان ها آوايي افشاندند.
ما خاموش، و بيابان نگران، و افق يك رشته نگاه.
بنشستيم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي، و زمين ها پر خواب.
خوابيديم. مي گويند:دستي در خواب گل مي چيد.
دادار آسمان غیب دان و نگهدار آسمان ----------------- رزاق بنده پرور و خلاق رهنما
((سعدی))
از ما که گذشت
باید به ابر بیاموزیم
تا از عطش، گیاه نمیرد
باید به فقل ها بسپاریم
با بوسه ای گشوده شوند
بی رخصت کلید