نقل قول:
فـ ـ ـ ـ ـ ـ ـاصله
خـــط عـــــــــابر پــــــیاده ندارد
دســـــــت مرا
بگـــــیر و از آن رد کن
Printable View
نقل قول:
فـ ـ ـ ـ ـ ـ ـاصله
خـــط عـــــــــابر پــــــیاده ندارد
دســـــــت مرا
بگـــــیر و از آن رد کن
من خسته ام از این همه تکرار ، تکرار
از دربهای بسته از دیوار دیوار
از سقف بی روزن آنهم جنس سیمان
از قلبهای تیرخورده نقش بر دار
من خسته ام از این قفسهای طلایی
از روز های وصل و شبهای جدایی
از ماه و فصل و سالهای چون گذشته
از لحظه های بی تپش،بیزاربیزار
من خسته ام از خفتگان رفته ازهوش!
بیدارهای بی بخار! و سردو خاموش
از مرغهای در قفس بی عاربی عار
از قرن مرگ عاطفه این قرن تب دار
از گاوها و از خران بار بردار
از مردم و از مردمان مردم آزار
از مرغهای خانگی چاق و پروار
از این سگان پاچه گیر استخوان خوار
من خسته ام از باز باران با ترانه
از درس روز و مشق و تکلیف شبانه
من خسته ام از رسم آداب و هنجار
از بله گویی عروس بعد از سه تکرار!
از پاچه خواری و تملق چاپلوسی
از پیر گشتن پای گل آنهم چو یک خار
من خسته ام از اینهمه تکرار تکرار
از دربهای بسته از دیوار دیوار
در من چه چیز را تـــکرار می کنیــــــِِ ؟
نفس هـــــــایت را...
یا کمــــــــرنگی حضـــــــــــــورتـــــــ ــــــــ را...
من دچار تکـــرار نبـــودنهـــــــــایتــــ ــــــ شده ام...
... نفس هــــــــایم بهانــــــــــهــ است....
خیاط خوبی ست خدا اما دل مرا، به عمد یا سهو،نمی دانم!!... شاید بی هوا تنگ به سینه ام کوک زد...
نــﮧ تـُ آمـدے، نــﮧ فـرآموشے !
امـآ مـَـن ..
ڪوه مے شومـ و
پـآے نـــبودنـ هـآیـتـ مے مـانـمـ !
سر سجاده اشکم خدایا ِیا خدا کردم
واز عمق وجود خود برای تو دعا کردم
تو با من کافري کردي به يادت شاعری کردم
و حیف واژه هائی که به یاد تو فنا کردم
شقایق تر ز هر عاشق به تو دلبسته بودم من
چه ساده باوری بودم خطا کردم ٍ خطا کردم
شکستی عهد و پیمانی که بستی با دلم اما
خلاف بی وفائی ها به عهد خود وفا کردم
تو و جور و جفا اما ٍ من و مهر و وفاداری
به تنهائی گرفتم خو و تن ها را رها کردم...
ارزان تر از انچه که
فکرش را بکنی بودی
اما برای من
گران تمام شدی ..
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم …
یک بار از دیار …
یک بار از یاد…
یک بار از دل …
و یک بار از دست …
كاش كسی بود امشب با من كمی قدم میزد...
كمی شعر میخواند و كمی حرف میزد..
و من برایش درد و دل می كردم و برایش اشك می ریختم..
كاش كسی بود امشب و من برایش چای میریختم
و او با لبخندی و نگاهی برایم دست تكان میداد....
كاش كسی بود امشب...
چقدر سفت شده پدال دوچرخه دونفره دوستی مان! یا من خسته ام، یا شیب زیاد شده، شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی!