داد پاسخش چنين
اي غرور قامتم
ناظر اسارتم
استواري تنم
سينه ات سپهر من
افتخار مام بحر
قهرمان آبها
سالهاست كاين سكوت
كرده لانه در دلم
جور داغ آفتاب
آشناي زخم من
Printable View
داد پاسخش چنين
اي غرور قامتم
ناظر اسارتم
استواري تنم
سينه ات سپهر من
افتخار مام بحر
قهرمان آبها
سالهاست كاين سكوت
كرده لانه در دلم
جور داغ آفتاب
آشناي زخم من
نهایت تمامی نیروها پیوستن است ، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیاب های بادی میپوسند
چرا توقف کنم؟
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان میگیرم
و شیر می دهم
صدا ، صدا ، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا ، صدا ، صدا ، تنها صداست که میماند
در گوشه ي باغ گنجشكي خرد
مي آيد و با شوق و شادي
پر مي زند لاي درختان
نا گه به يكدم مي گريزد
با جيك جيك خويش مي گويد كه اي باغ
آزاد بودم
آزاد ماندم
آزاد رفتم
آيد به گوشم نيمه شبها
آواي يك زنداني از دور
با ناله گويد
آزاد بودم
در دام ماندم
از ياد رفتم
چشمان بي نور يتيم خردسالي
در لحظه هاي مرگ گويد
من ميوه اندوه و رنجم
يك قطره اشك روزگارم
ناشاد بودم
ناشاد ماندم
ناشاد رفتم
اين لحظه ها اين صحنه ها اين رنج ها را
بسيار ديدم روزگاري
با ديدن اين پرده هاي زندگي رنگ
افسوس خوردم
در خلوت خود گريه كردم
بي خواب ماندم
هر نيمه شب تا كشور فرياد رفتم
مو احوالم خرابه گر تو جويى
جگر بندم کبابه گر تو جويى
ته که رفتى و يار نو گرفتى
قيامت هم حسابه گر تو جويى
يك نفر داره مياد
ديوارا رو ورداره
يك نفر داره مياد
زندگي رو مياره
تو اوني ، اون يك نفر
اي هم شب تن خسته
مي توني كليد باشي
واسه دراي بسته
هر چه بر آن بسته در کوفته شد سر به در
زآن بت بت بشکنان هيچ نيامد خبر
بس که پي منزلش گشتم و گرديده ام
پا ز کفم رفت و باز هيچ ندادم ثمر
روز و شباي رد شده ، چه قدر ازش شنيديد
چه لحظه هايي كه اونو تو پيچ كوچه ديديد
وقتي كه چشماشو مي بست ترانه ته مي كشيد
چه قدر براي خواب اون بي موقع ته كشيديد
دولت شب ها و توفيق دعا از دست رفت
لحظه ي معراج ما آن لحظه ي ناب بود
دوش ديدم كه ملاك در ميخانه زدند ------------گل آدم به سرشتند و به پيمانه زدند
دهان گشاده اٌسمان
ساقه بلند کوه
و غنچه ي پلنگ، چون نوعروسي
بوسه اي را پرواز ميکند.
دهان باز اٌسمان
منتظر
و نوعروس ناکام
افتاده در پاي ساقه ي اٌرزوهاي دور،
گل خوني
چون انعکاس اٌرزويي
نقش بر زمين.
پلنگ من!
اٌرزوي تورا هر شب
پرواز ميکنم
تا کوهي باقيست،
تا ماهي.