-
نمی خواهم -
در گوشِ دخمه های کوچک این دوزخ
رفتنت را به نوحه بنشینم.
چرا که خود
پژوک نوحه قرنم
و نوحه سرایی
کار نوحه نیست.
می دانی ؟
نمی خواهم -
با خشت خشتِ دردهای رفتنت
مرثیه سازی کنم.
چرا که خود
عصارهِ مرثیه های جاویدِ اعصارم
و مرثیه پردازی
کار مرثیه نیست.
-
تك و تنها اومدم
تابوي مادر/ تابوي عاشق
تا بوي كوچه / تا بوي باغچه
ريشه دوباره ام ميون خاك نشست
ميون خاك خودم افراشته نشست
توي فصل بي حقيقت
توي فصل خنجر و خون
ريشه كردم توي غربت
فصل دوري تن از خون
ميون وسعت تنهاي من
-
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد # نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت # ولي آنقدر مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد# گلويم سوتكي باشد به دست كودكي مشتاق و بازي گوش # و او يك دم دم گرم خودش را بر گلويم سخت بفشارد #و خواب خفته گانه خفته را آشفته تر سازد# بدين سان بشكفت داعم سكوت مرگ بارم را...~~~~~~ :blush:
-
اگر فرار كنم
چه كسي مي خواهد مرا به ياد بياورد
چند تركه
از چو ب گردو بايد جريمه شوم
چقدر بايد بدوم؟
نه
اين همه حساب و كتاب نمي ارزد
مي بوسم اش و فرار مي كنم.
-
ما از دو جهان ، غير تو اي عشق نخواهيم
صد شور نهان با ما / تاب و تب جان با ما
در اين سر بي سامان / غم هاي جهان با ما
با ساز وني / با جام مي با ياد وي
شوري دگر اندازيم در ميكده جان
جمع مستان غزلخوانيم / همه مستان سراندازيم
سراندازيم سرافرازيم
-
مي رم از شهر تو با يه كوله بار خاطره // دله من مونده پيشت گر چه باهام مسافره.
-
همه ايران را مي بوسم
من خورشيد هزار پاره عشق
را بر خاك وطن مي آويزم
اي وارثان خاكي من آخرين
نگاهم بر آسمان آبي اين خاك
و خليج هميشگي فارس خواهد بود
-
در مسیرِ هولنک ِشهرِ بی رنگی رنگ
با کدامین بوسه عریانِ تیغِ خاطره؟
بر گلوی عشقهای مهربان
سرخی خون
لذتِ اندوه
هرمِ آتشهای پنهان را
میهمانِ خک زردِ کوره راهِ یادِ سردِ مرد
خواهی کرد.
-
دشمني دلها را با كين خوگر كرد
دستها با دشنه همدستان گشتند
و زمين از بدخواهي به ستوه آمد
اي دريغا، كه دگر دشمن رفت از ياد
وينک از سينه دوست
خون فرو ميريزد.
-
در سحر گاه نجيب
من به فکر تو شدم
و نشستم پا به پاي لحظه ها
*
خوب ديدم يک گياه
سر به سجده مي زند
*
يک پرنده مي رود
شاخه اي نازک به نوک
تا بسازد لانه اي
پشت هم پر مي زند