يك چند به كودكي به استاد شديم
يك چند ز استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
ازخاك در امديم و بر باد شديم
Printable View
يك چند به كودكي به استاد شديم
يك چند ز استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
ازخاك در امديم و بر باد شديم
چه ربطي داشت بايد با ت شروع بشه شعرتون
تو تكرار موزون موسيقي بي كلامي
كه در بند بند خيالات پوچم
چو زنجير پوسيده اي تاب خوردي!
پر از بيم افتادن از بند در بند!
در کلبهء دل،
سکوت دلنشین آزادی
در قصر بندگی،
ضرب و کوب رقصها همچون پُتک
کف دستی خاک،
امّا بارور
فرسخ ها کویر،
لیک تنها خار و مار
لحظه ای رؤیا در روح و ضمیر،
همچون بهشت
سالها روح و دلالت،
همچو دود اَندَر هوا
مُشتی آب از چشمه خوردن،
بَه زلال
تشنه لب،
دریا به دریا،
بی جواب
بگو هر چه مي خواهد آشوب در دل بكارد!
مرا ترسي از رسم ديوانگي نيست!
سلام
ـــــــــــ
تاریکی گفتارها
ظلمت اندیشهها
در سکوتی سرشار از دروغ
در سینههایی بیفروغ
همچو دزدی میبرد نور ستاره
میکشد هر چه خوبیست در بن چاه گناه
میزند سیلی خشم تعصب بر دهان
مینشاند دانههای باطل بر ایمان!
سلام فرانکم
--------
نمی دانی چه دلتنگم
چه بی تابم
چه غمگینم چه تنهایم
تو را هر شب صدا کردم
نمی بینی نمی خوابم
بیا تا باورت گردد
که بی تو کمتر از خاکم
ولی با تو به افلاکم
--------------
خداحافظ فرانکم :دی باید برم
من از تصورِ مرگ ِمسیح
بر چلیپای نور
زنده می گردم.
و سالهاست
که با اعتبارِ مرگ
از حجره های کوچک بازارِ زندگی
هر روز
آرزوی روزِ دگر را
نسیه می برم.
و چو بخطِ هوسهایم
هنوز پر نشده.
مرا با شما
صاحبانِ فروشگاهِ عشقهای زنجیره ای
که آبروی نقد می خواهید
و دیگر هیچ
هیچ حسابی نیست.
ای دوره گردِ عشق فروش
با طپشهای اشتیاق
مرا به خویش مخوان
مشتری نقدِ قلبِ تو
در جمعه بازارهای هرزه دری
پرسه می زند.
ــــــــــ
موفق باشي گلم
دنيا چون به كام ما شد شادان باش
افسرده دلي از چه دمي خندان باش
بگذشت دگر دوران غم و رنج و محن
زين بعد بود دوره عيش تو و من
زين بعد بود دوره عيش تو و من
چرا با د شروع نكرديد؟