برا منم همین اتفاق افتادهنقل قول:
منتها برعکس من دو ساعت داشتم گوش می دادم بابام چی می گه !
Printable View
برا منم همین اتفاق افتادهنقل قول:
منتها برعکس من دو ساعت داشتم گوش می دادم بابام چی می گه !
خیلی باحال بود ...نقل قول:
دمت گرم
تابستون تو مخابرات کارآموزی بودیم من و 4 تا از دوستام
این دوستم گوشیمو گرفت و گفت میخوام یه جازنگ بزنم گوشی خودم شارژنداره منم دادم بهش
این مردشور هم برداشت گوشی را گذاشت رو آهنگ همین Dj خروس(همون خروسی که دی جی قوقولی قوقو میکنه ) و صدا را هم گذاشت آخرش منم از همه جا بی خبر وقتی تو قسمت امور مشترکین بودیم یهدقعه رییس مخابرات هم اومد تا یه سر به کارکنای اونجا بزنه همون موقع هم این دوست منحوسم زنگ زد به گوشیم
وای نمیدونین چه صدای خروسی کل اتاق را برداشته بود:27:
البته منم عوضش را درآوردم چون بایگانی اونجا طوری بود که قفسه های پرونده ها متحرک بودن تا جای کمتری بگیرن
وقتی اون رفته بود یه پرونده دربیاره رفته بود داخل قفسه ها بنده خدا یکم هم چاق بود
منم کل قفسه ها را بستم و بنده خدا موند لای قفسه ها هرچی داد میزد من اینجام گوش نمیدادم و محکمتر قفسه ها را میبستم آخرش هم قفسه ها را تاجایی که جا داشت بستم و رفتم بعد چند ساعت کارمندها درش آورده بودن :27:
یه دفعه هم یه کارمند خانوم را (البته این بار اشتباهی ) لای قفسه ها زندانی کردم
بسی شیطانی خندیدیم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
با سلام
یه دونم ما بگیم
اقا 1 هفته پسیش این پسر خاله خدابیامرز ما تو جریان این برف اومدنا با ماشینش رفت ته دره و مستقیم اون دنیا (روحش شاد پسر خوبی بود:41:)
مراسم ایشون بود و من تو حیاط داشتم به اشپزا تو اوردن وسایل و دیگو این جور چیزا کمک میکردم :5:
کل زنا و دخترای فامیل هم اونور مشغول دلداری دادن و اروم کردن خالم بودن
من داشتم میرفتم سمت در که اجاق گاز بزرگی رو که مال اشپزا بود بیارم همینکه یه قدم ورداشتم دنیا دور سرم چرخید و اوفتادم رو دیگا و دیگچه:2::18:
اق یک صدایی کرد که نگو بلند که شدم دیدم همه خالم و ول کردن و دارن زی زیرکی :21::18::18:میخندن
نگو اون یه تیکه رو از شانس من بخت برگشته نمگ و خورده چوب نریختن به خیال اینکه ته ضر فا کثیف میشه
که به جاش ما تحت من سرویس :2:شد
تا مراسم چهلمش فکر کنم سوجه شدم
خیلی ضایع شدم:31:
آقا من صحنه سوتی بالا رو نگرفتم یه بار دیگه بگو... چی شد دقیق ؟
اق صحنه محنه کجا بود حرف واسه ما در میارید اااااااا
هیچی داداش با زمین خوردن من انچنان صرو صدای درنگ و دورونگی به پا شد که فکر کنم خواجه حافظ شیراز هم تو گورش بندری رقصید
اینم سوتی های یه هفته نامه، رایگان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام:11:
اشتباه نکنید اینی که دارین میبینید [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نه جنایت صدامه نه شکنجه جسمی:27:
فقط دست بابای بیچاره ی منه که توسط بخاری سوخته و به این شکل در اومده :31:
ما هم گفتیم شاید یه نوع سوتی باشه پس ازش عکس گرفتم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به چی میخندی برای خودتم اتفاق میفته ها
.
.
.
.
.
.
شوخی کردم بخندین تا دنیا بهتون بخنده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای چی بخندیم.؟دی:نقل قول:
آقا سلام به همه
راستش منم سوتی زیاد دادماااااااااااااااااااا
اما آخریش که کاملا کارمو خراب کرد این بود:
تو اتوبوس بودم که موبایلم زنگ زدو یکی از رفیقام گفت که برای بازی تو یه سریال بهم پیشنهاد شده و باید به یه خانم زنگ بزنم.
منم به اون خانم زنگ زدمو قرار گذاشتیمو پس فرداش رفتم دفترشون.
اونا هم یه فرم دادن که پر کنم.
تو این فرم یه قسمت داشت به نام قابلیت ها که منظورشون توی بازیگری و یا موتور سواری و از این چیزا بود.
منم همه چیزو نوشتم آخرشم نوشتم روابط عمومی قوی.
بعدا خودم کلی خندیدم . خودمم نمی دونم چه ربطی به هم داشتن بازیگری و روابط عمومی قوی.
همین باعث شد از لیست خط بخورم.
فکر کنم کارگردانه با برو بچ بازیگر کلی بهم خندیده باشن............
هیچ دقت کردید دخترا سوتی نمیدن؟؟؟ هر چی هست زیر سر پسراست حالا منم از دختر خالم میگم دلتون نشکنه
دوشنبه ختم مادر بزرگم بود دختر خالم اومد حرف بزنه گفت 75 سال با من زندگی کرد چه زود گذشت (دختر خالم 11 سالشه)
این سوتی ماله 30 دقیقه پیشه یعنی09:50 pm
مثل عادت تمام ایرانی ها
وقتی که غذا رو تموم میکنیم
میگیم که دستتون درد نکنه , سفرتون همیشه پر برکت و خدا شما رو برای ما زنده نگه داره و رفتگان شما رو بیامرزه و........
مامان بزرگم به مامانم اینا رو میگه
مامان ما هم هول میشه میگه خدا رفتگان شما هم زنده کنه :دی
دخترا که کلا سوتی هستن خودشون :دینقل قول:
هیچ دقت کردید دخترا سوتی نمیدن؟؟؟ هر چی هست زیر سر پسراست حالا منم از دختر خالم میگم دلتون نشکنه
دوشنبه ختم مادر بزرگم بود دختر خالم اومد حرف بزنه گفت 75 سال با من زندگی کرد چه زود گذشت (دختر خالم 11 سالشه)
منم میگم.......سه سال پیش بود من داشتم میرفتم سمت اموزشگاه کنکور(تبلیغ ممنوع) ............اخی یادش که میو فتم دلم میسوزه................اها میگفتم همین طوری که میرفتم یه خانوم جوان و باریک با مانتوی سفید اونم از نوع خیلی سفید داشت جلو ما راه میرفت.....خلاصه تو همین اوضاع وسط کوچه اب لجن جمع شده بود(در حد تیم بارسلونا) خانومه فرمون داد اینور از کنارش رد شد........تقریبا من با هاش نیم متر فاصله داشتم ............منم به جای اینکه مثل اون خانوم راهنما بزنم بندازم لاین بقلی ترجیح دادم ار روی این اب سیاه رنگ(خیلی سیاه مرکب دوات ..) بپرم چشتون روز بد ببینه.چیز نبینه من یک خیز بر داشتم او مدم بپرم یعنی همون لحظه که داری از رو زمین بلن میشی ......تو هوا معلق چشم اوفتاد به بند کفشم.......نمیدونم چه جوری تصمیم به این سرعت گرفتم که برای اینکه بنده کثیف نشه با اون یکی پا فرود بیام.....خلاصه وسط زمینو اسمون دست پامو گم کردم یه راس وسط اب لجن فرود اومدم........................ مثل این فیلمای اسلوموشن دیدم این ابه بلند شد پرواز به سمت خانوم سفیده...........خیلی جالب بود از نوک کمر تا باسن مبارک رو پیکاسو کردم به انضمام کمی از پاچه شلوارش که اونم بدبختی سفید بود.........البته خانومه چون سرش پایین بود فقط موتوجه شد کمی از پاچش کثیف شده....یه نگاه کرد به یه نگاه به پاچش چنتا فوش بهم دادی(البته از پشتش بویی نبرد) منم گفتم خودتی....برگشتم دیدم همه همین طوری عین خری که دارن به نعل بندش نگاه میکنه... منو نظاره میکنن.......اخی یادمه 7 ال8 تا پایی برای جیم شدن قرض کردم
خیلی باحال بود :دی
تابستون بود. يه بار با ماشين داشتم از دانشگاه برمىگشتم. خيلى هم عجله داشتم. رسيدم يه جا به يه دونه از اين جوبهاى كوچيك سيمانى (حالت مقعر داره) كه پر آب بود. كنار خيابون هم يه مادر و دختر سانتىمانتال داشتن رد مىشدن! من سرعتم بالا بود، اين دو تا رو هم دير ديدم، گفتم نمىصرفه يه دفعه بزنم رو ترمز! به محض اينكه دو چرخ جلوى ماشين افتاد تو جوق، يه موجى از آب و گل تا ارتفاع سر اين مادر و دختر بلند شد و خيس آبشون كرد! وقتى اين جورى شد من سريع شيشه رو دادم بالا كه فحشهاى مادره رو نشنوم و گازشو گرفتم رفتم. تو راه برگشت چند بار ضمن مجسم كردن صحنه و ريسه رفتن، از خداوند طلب عفو كردم!
◙
شما همتون قاتلید اما من بیچاره همیشه مقتولم و تو اینجور صحنه ها آب به سروپام میپاچه. یه بار داشتم میرفتم خونه دوستم. تو کوچه اینا همیشه آب جمع میشه. یه ماشین پراید با شیشه های دودی از کنارم رد شد و آب پاشید به شلوارم. منم عصبانی شدم شروع کردم به فحش دادن ( +18 ) یهو دیدم ماشین یه کم جلوتر ترمز زد آماده یه بزن بزن شده بودم که یهو دیدم در ماشین باز شد و یه دختر خوشگل و خوش تیپ از ماشین پیاده شد اومد جلو و کلی معذرت خواهی کرد و از کیفش یه دستمال تمیز و خوشبو در آورد داد به من. منم از خجالت مردم به خاطر فحشهایی که دادم گفتم نه دستمالتون کثیف میشه دیدم خودش شروع کرد پاک کردن باور کنید قلبم داشت تالاپ تولوپ میزد دستمالو ازش گرفتم و یه کمی پاک کردم. بعدشم به من تعارف کرد هر جا میرید برسونم.خلاصه تا خونه رفیقم منو رسوند. فقط همینو بگم کف ادب و متانت این دختر شدم...
چه رمانتیک...نقل قول:
والا برای منم همچین اتفاقی افتاده بود ، منتها طرف سیبیل بود....
احتمالاً منظور دیگه ای داشته [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
احتمالا طرف همشهری من بوده...:21::27:نقل قول:
نقل قول:
احساس میکنم اندکی خالی بندی داشت :27:
نه بابا سوتی هاتونو تعریف کنین بهم گیر ندین تا تو خیابون کسی روتون آب نپاشه.نقل قول:
به امید اتفاق افتادن این ماجرانقل قول:
برای ما :دی
فقط غرق متانت شدی:41: تلی,آدی هی ,میلی هیچی.......:13:
واقعا +
آقا دیروز با دوتا از رفیقامون سوار اوتوبوس شدیم داشتم میرفتیم جایی.قسمت مرودونه خلوته خلوت بود اما قسمت زنونه اونقدر شلوغ بود که یه سری هم امده بودن تو قسمت مردونه.خلاصه... یکی از رفیقامون سردش بود به اون یکی گفت کاپشنتو بده بپوشم سردمه این یکی رفیقمونم که هدفون تو گوشش بود و صداشم تا آخر زیاد کرده بود:headphone برگشت بلند بهش گفت به ت.مم که سردته :19::19: :18: یعنی اونقدر بلند گفت که صداش تو کل اوتوبوس پیچید.خوشبختانه دم ایستگاه بود و ما 3تایی جیم شدیم ولی از بیرون صدای فشایه زنا رو میشنیدیم
خلاصه شرمنده یه کم بی ادبی بودا:7:
اگه شما از این اخلاقا نداری، دلیل نیست که همه دخترا همین طور باشن! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
(شوخیه ناراحت نشی)
احساساتی نشو دوست من به عقلت رجوع کن اگه اونم همینو گفت شک نکن عاشقی ( چی گفتم ؟!! ):20:نقل قول:
دیگه وارد مسائل حاشیه ای نشدم وگرنه اونقدرم شلغم نیستم بالاخره ما هم یه حرکتی کردیم ولی فکر کردم گفتنش بدآموزی داشته باشه.نقل قول:
سوتي مال يكي از هم كلاسي هاي پيش دانشگاهيمونه !! : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اينا خوابگاهي بودن !
يه بار مدير مياد تو خوابگاه و اين دوست ما داشته يه كاري مي كرده و حواسش تو كار خودش بوده ...
مدير هم با همه صميميه !!! يدونه از پشت مي زنه به شونهي اين دوست ما !
دوست ما هم فكر مي كنه كه يكي از بچه هاس داره اذيت مي كنه و تو همون حالت يه فحش خواهر خيلي آب دار نثار مدير مي كنه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ...
بعد بر مي گرده و مي بينه كه ، بـــــــــله !!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه رستوران .................. . يه خاطره جالب [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ساعت 1 ظهر يه روز از تابستون امسال بود با يکي از رفيقام بنام فرهاد بيکار بوديم
اين شد که رفتيم يه چک رو دستي از بانک بگيريم (مبلغ چک : 800000 تومن (لازمه گفته بشه!))
يارو حسابش موجودي نداشت مام برگشت نزديم فقط تلفن صاحب حساب رو گرفتيم
که بعداً بهش زنگ بزنيم که کي بريم بانک. (تيريپ مايه داري [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
شديداً گرسنه بوديم خلاصه همين جوري که داشتيم قدم زنون ميرفتيم چشم
کور شدمون افتاد به يه رستوران عربي رديف . گفتم بريم اينجا گفت بريم
آقا رفتيم تو ولي همين جوري که پله هاشو ميرفتيم پايين پاهامون شُل تر ميشد! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رو در و ديوارش عکس ها همه سفير و وزير و وکيل و رييس جمهوراي
بعضي کشوراي عربيو و اروپايي رو زده بودن که قبلاً اونجا نشخوار کرده بودن.
طبقه ي پايين که رسيديم يه دونه ازين پشخه پرونا ! آويزون بود که بگمونم
هفت هشت تومن مايه ش بود همه زنجيراش يا طلا بود به نظرم يا نقره [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وارد که شديم ديگه مات بوديم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] سرتاسر
درخت و گل و بلبل و پرچم تموم کشوراي دنيا (غير از رژيم غاصب اسراييل)
(تيريپ جلوي سازمان ملل) بود ارتفاع سالن غذاخوري 6 متر بود همه طرف
لوستر و تجملات و موزوخ عربي زنده
و هوارتا آدم مو بلوند و آبجو الکل دار [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] وشيخ و الحبيبي و اينا به وفور
يافت ميشد
تيريپش هم تخت داشت و قليان نيز هم و هم صندلي داشت که تو
بگير کاخ ورساي نداره . يه عرب با يه زن پوشيده و چن تا
باديگارد اومد از کنارمون رد شد ، اونقد چاق بود مگه تموم ميشد ؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گردنشو ماکيتا sb16 * حريف نميشد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] گفتم فرهاد کجا بشينيم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] گفت لب اون حوضه خوبه گمونم !!!
خلاصه يه گوشه خلوت نشستيم کسي نبينمون و منو رو هنوز ور نداشته بوديم
که Fooooooof دو تا پيشخدمت پرسپوليسيه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بغلمون ظاهر شدن
تعظيم کنان و در خدمتم ارباب گويان ودر عرض يک دقيقه کوکا اومد
پپسي اومد jever * اومد آب معدني نستله رو اولين بار بود ميديدم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] که اومد
دلستر و دوغ اومد نون در انواع و اقسام اومد ماست اومد الويه اومد سالاد
فصل و شيرازي اومد کره و پون و انير و منگور اومد سبزي اومد و.... اومد
ما کفمون بريده بود! يعني شانديز بيا برو نايب بخواب بابا
..........
يه نيگا به منو کرديم ديديم اََََََََََََ َ َ َ َ َ َ َ َ =مععععععععععععععععع! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چقدر صفر دارن اين قيمتا!
من گفتم شيشتوق (غذايي عربي شبيه بلغاري) ميخورم ، فرهاد گفت يه
هفتوقم واسه من بيارين [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نه خ.ش اون گفت مُجمَل* ؟ مجمله همچين چيزايي
خلاصه رفتن غذا رو بيارن که دو نفر ديگه اومدن : سوپ اومد.. قهوه عربي با
ظرف مخصوص* (هموني که عکسش روي سکه ي يه درهمي امارات هستش)
اومد - چاي اومد و......اومد
اينجا بود که تيريپ اون دو تا کفترا که ميگفتن تو هم داري به همون چيزي
که من فکر ميکنم فکر ميکني من به فرهاد گفتم چه قدر پول جيبته؟ گفت
14500 تومن! گفتم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] من رو حساب تو اومدم تو خودم 4 تومن
بيشتر ندارم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاصه آقا گاري سونو صدا کردم گفتم عزيزم ما سرجمع 17.5 داريم سعي
کن بيشتر نشه بيلمون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يارو گفت : تا همين الان 40 بيشتر پياده اين!!!
آقا سرتو درد نيارم :
Fooooooof دو تا پيشخدمت پرسپوليسيه دوباره ظاهر شدن
و در عرض يک دقيقه کوکا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نرفت
چون دست خورده بود! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پپسي رفت jever رفت آب معدني نستله رو که
دومين بار بود ميديدم! رفت دلستر و دوغ رفت نون در انواع و اقسام رفت
ماست رفت الويه رفت سالاد فصل و شيرازي رفت کره و پون و انير و منگور
رفت سبزي رفت و.... رفت سوپ نرفت.. قهوه عربي با ظرف مخصوص
(هموني که عکسش پشت سکه ي يه درهمي امارات هستش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) رفت - چاي
موند و......رفت خ.ش
ما مونديم و دو دست قاشق چنگال [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاصه همچين با قيافه اي شبيه چندش اول شيشتوق رو آوردن انداختن
جلومون ما هم عين اين سگان درباري اوفتاديم روش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و در 2 دقيقه غيبش
کرديم (ولي چه لذيذ بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
در همين اثناها من متوجه شدم فرهاد رفته بيرون! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] گفتم قال گذاشت
14 و 500 هم برد ديگه بي شک اين عربا .... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] زنگ زدم گفتم
کجايي گفت زنگ زدم به صاحب حساب (به همون شماره اي که از بانک
گرفته بوديم) گفت امروز صبح از فلان شعبه حواله تلفني شده محاله نيومده
باشه تو حساب... خلاصه يه ربع بعد که تازه داشتن مجمل رو مياوردن همزمان
فرهاد وارد شد!! با هشت ميليون ريال معادل هشتصد هزار تومان نقد رو دستش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
( همه رو از قصد هزاري پونصدي گرفته بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) اومد سر ميز پولارو
عين ميز قمار رديف چيد رو ميز و داد زد گارسون!! بيار اون منو رو کارش دارم! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا ملت هيشکي خبر نداره چي شده فقط حافظ نميدونست! همه زدن زير خنده...
سرتو درد نيارم در عرض يه دقيقه:
Fooooooof دو تا پيشخدمت پرسپوليسيه سه باره ظاهر شدن
دست به سينه و در عرض يک دقيقه پپسي اومد
jever اومد آب معدني نستله رو که سومين بار بود ميديدم! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] برگشت دلستر و
دوغ برگشت نون در انواع و اقسام برگشت ماست برگشت الويه برگشت
سالاد فصل و شيرازي برگشت کره و پون و انير و منگور برگشت سبزي
برگشت و.... برگشتند! سوپ برگشت.. قهوه عربي با ظرف مخصوص (هموني
که عکسش به هر حال يه طرف سکه ي يه درهمي امارات هستش!) برگشت -
از همه مهمتر.... قليان آمد ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-----------
راستي اسم غذاهه مجمل نبود! يادم اومد مُشَکَل بود
----------
jever :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---------
* ظرف مخصوص
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
--------------
ماکيتا sb16 اينه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستان از ديروز صبح شروع شد که داشتم با خودم فکر ميکردم چند وقته يه برف بازي وحشيانه نکردم !!!
خلاصه با دوستان قرار گذاشتيم بعد از ظهر بريم کوههاي اطراف يه دل سير برف بازي کنيم!!!
دوستان بنده هم سر ساعت اومدن زنگ خونمون زدن ، منم با لباس رزم اومدم برم دم در که سرو صداي برف بازي و حشي بازي به گوشم خورد !!!
منم شاکي از اين که بدون من شروع کردن همونجا 2 تا گوله برفي ابکي خرکي اماده کردم و دم در کمين کردم تا سرو صداشون به در ما نزديک شه !!!
و در لحظه اي که احساس کردم يکيشون قشنگ در تير رس در و باز کردم پريدم بيرون و هر دو گوله برفيو شلال ( پرتاب خرکي !!! ) کردم تو صورتش !!!
اين بابا هم غافلگير شد و تنها کاري که کرد اين بود که دستاشو گرفت جلو صورتش و پشتشو کرد به من که فرار کنه !!!
منم که هنوز کامل ارضاء نشده بودم رفتم تو کار کشتي باچوخه ( نوعي کشتي محلي استان خراسان يا مازندران يا هر جاي ديگه اي !!! ) و يقه و پشت کمرشو گرفتم و درختکنش ( فن در کشتي ) کردم اينم با پشت خورد زمين !!!
حالا سوتي اين داستان کجا بود ؟!!
سوتيش اين بود که دوستاي ما تو ماشين نشسته بودن و خيلي متمدنانه مارو نگاه ميکردن و اين اکيپي که من باهاشون درگير شدم يه گروه ديگه اي بودن که من تا به حال نديده بودمشون و اونا هم ايضا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و تازه بعد اين که اين پسر خورد زمين من ميخواستم سرو کلشو بکنم تو برفا خون به مغزم رسيد و دقت کردم (!) ديدم بلــــــــــــــــــــه !!!
تو عمرم اين همه کلمه اقا شرمندمو و گ ه خوردمو تکرار نکرده بودم !!!
دوستاي من که داشتن تو ... خودشون دست پا ميزدن !!!
دوستاي طرفم اول فکر کرده بودن من اين بابا رو ميشناسم بعدش هم که جريان فهميدن به همون حالت دوستاي من در اومدن !!!
خلاصه رفتيم برف بازيو کرديم اومديم ولي هيچ کس جرات نکرد طرف من بياد تا اخر
نقل قول::laughing: (ايشون اهل قزوين هستن!)نقل قول:
◙
این سوتی بود یا فقط خواستی دل ما رو آب بندازی؟:41:نقل قول:
یکی از بهترینهایی بود که خونده بودم...نقل قول:
يه رستوران .................. . يه خاطره جالب [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ایول کلی خندیدم.نقل قول:
داستان از ديروز صبح شروع شد که داشتم با خودم فکر ميکردم چند وقته يه برف بازي وحشيانه نکردم !!!
__________________________________________________ _______
همین دیشب ناظم مدرسمون زنگ زد به گوشیم و چون صداش خیلی شبیه به یکی از دوستامه من نشناختم و هی میگفت من فلانیم و من میگفتم امیر شناختمت ضایع شدی...
آخر گفت بابا من فلانیم (همون فامیلش منظورمه) منم گفتم تو غلط کردی فلانی باشی الاغ بیشعور و خلاصه یکسری فحش از اونهایی که رفقای صمیمی بهم میدن بهش دادم.
آخر سر این بدبخت قطع کرد و به گوشی بابام زنگ زد، منم طبیعی کردم گفتم بگو خونه نیست. اونم هنوز فعلا زنگ نزده تا ببینم چه خاکی میتونم تو سرم کنم.
بسی جالب بود....و هیجان انگیزناک.نقل قول:
يه رستوران .................. . يه خاطره جالب [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
----------------------------
امروز من هم یه سوتی دادم خیلی خفن نیست ولی تازست....
این معلم شیمی ما پدرش پریروز فوت کرده بود.
تصمیم گرفتیم با یکی از معلما بریم مسجد فاتحه....
4 نفر شدیم با معلم ادبیاتمون سوار ماشینش شدیم رفتیم مسجد.
اونجا واسه کفشا پلاستیک گذاشته بودن. که ببریدش داخل. ما هم کفشا رو گذاشتیم تو پلاستیک زدیم زیر بغلمون رفتیم تو.....
داخل مسجد که نشستیم واسمون میوه آوردن.از قضا میوه رو توی یه ظرف یه بار مصرف گذاشته بودن که روش هم یه پلاستیک کشیده بودن.......( ما فقط چای خوردیم)
یه ذره که نشستیم. بچه ها پاشدن که برن. منم سریع پا شدم که از غافله عقب نمونم.
رفتیم با همه ی صاحب مجلسا دست دادیم و با معلمون هم روبوسی کردیم و تصلیت گفتیم.
ولی من حس میکردم که همه منو یه جوری نگاه میکنن. یه ذره هم قیافشون خندون شده.
اومدیم که کفشامونو بپوشیم. به پلاستیکه نگاه نکردم. همینجوری دستمو کردم تو پلاستیک که کفشامو درآرم.
همون جا بود که دوستام زدن زیر خنده .... گفتن موز میخوای پات کنی؟!!
همون جا بود که فهمیدم چه گندی زدم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
(اشتباهی به جای پلاستیک کفش .پلاستیک میوه ها رو آورده بودم.....)
آقا چرااین تاپیک یه صفحه اضافه داره؟ نگاه کنین الان 200 صفحه هست. ولی آخرین صفحه 199 هست.
خيلى از تاپيكها اينجورى شده...
◙
دقیقا یه سال پیش بود، آخرین امتحان پایان ترم رو داده بودیم و بقدری سخت بود که همه فکر میکردن می افتن. استاد گفت ساعت 4 عصر نمره هارو میزنه. ساعت 4:30 دانشگاه رسیدم از اون طرف چندتا از همکلاسی ها رو دیدم که برخلاف من دارن بسرعت میان بیرون.
گفتن استاد هنوز نمره هارو نزده.ما بلیط داریم، نمره ما رو برامون sms بزن. داشتن میرفتن که گفتم احتمالا استاد نمره ها رو با شماره دانشجویی میزنه. شماره دانشجویی تون رو بدین. از دفترچه یادداشتم همینجوری یه صفحه باز کردم، داشتن دفترو ازم میگرفتن که متوجه شدم یه چیزایی اول صفحه نوشتم، سعی کردم ورق بزنم یه صفحه سفید بیاد اما لامصب انگار لج کرده بود ورق نمیخورد. بچه ها هم خیلی عجله داشتن، از طرفی خودمم انقدر خسته بودم که گفتم ولش.
وقتی داشتن شماره دانشجویی هاشون رو مینوشتن، حس کردم یه جوری دارن بالای صفحه رو نگاه میکنن. خودم از اون زاویه نمیدیدم چی نوشته شده، یه خورده این پا اون پا کردم. به خودم گفتم: اه دختر میمردی میزدی صفحه بعدی؟ حالا نکنه یه دری وری اونجا نوشته باشی؟
وقتی دفترو دادن و باز با عجله سمت دانشکده راه افتادم. تو اون مدتی که منتظر بودم استاد نمره ها رو بزنه. دفترچه رو باز کردم. اصلا چیز خاصی ننوشته بودم! فقط همین: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1- گرفتن حال ریاضی ها
2- کتابخونه
3- خرکردن مهتاب
خب حالا این چی بود؟ از به اصطلاح برنامه ریزی های روزانه ام(که البته مربوط به چند وقت قبل بود)، معمولا مینویسم که یادم باشه انجامشون بدم.
مورد اول:سر یه کل کل با بچه های دانشکده ریاضی میخواستم تلافی کنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] یادداشت کرده بودم، اما این مهم نبود. اما مورد بعد:
مهتاب هم یکی از همکلاسی ها و دوست همونایی که دفترو خوندن، بود که میخواستم سر یک مسئله نظرشو جلب کنم.
از اونجا که معمولا هدفم در نوشتن لیست کارها خلاصه نویسیه، کوتاه ترین جمله ای که میتونست منظورمو بیان کنه این بود. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جالب اینجا بود که وقتی استاد نمره هارو زد با نام خودمون بود نه شماره دانشجویی...
رفیقات آمارتو ندادن به این مهتابی؟ :31:
والله مهتابی که چیزی بهم نگفت ولی فکر میکنم بهش گفته باشن و سفارش کردن چیزی نگو خب اگه حرفغی میزد معلوم میشد اونا بهش گفتن.