از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
ریحان
Printable View
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
ریحان
بوی خوش او رهبر ما شد
تا گل و ریحان تا گل و ریحان
خار
آخر گل و خار را بدیدی
روز و شب تار را بدیدی
نگار
امروز نگار ما نیامد
آن دلبر و یار ما نیامد
آن گل که میان باغ جانست
امشب به کنار ما نیامد
عیار
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری
صدایی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت
اگر چه بر زبانش زخمها زد تیغ تاتاری
مدادرنگی
برای به رنگ بهشت شدن
جعبه مدادرنگي کافی نبود
همه وجود رهگذری
پیش چشم مغرور باد
سر تعظیم فرود آورده بود
غریب
میلاد هشتمین قبله عشق را به همه شما تبریک عرض میکنم
---------------------
به کوی رضا جان صفا می پذیرد
در اینجا فروغ خدا می پذیرد
تو ای بی نوا رو بسوی رضا کن
که این پادشه خوش گدا می پذیرد
رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
سوی دریای معانی که گرامی گهری
غروب
آه اکنون تو رفته ای و غروب
سایه میگسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه
پنجره
پنجرهای شد سماع سوی گلستان تو
گوش و دل عاشقان بر سر این پنجره
چرخ
گر بود عمر به ميخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که با ديده گريان بروم
تا زنم آب در ميکده يک بار دگر
رود