یکی دیگه من مثل این دیدم ... طرف سوار سه چرخ موتوری بود و منجی کل راکب و سه چرخه رو برد اونطر خیابون ...!نقل قول:
Printable View
یکی دیگه من مثل این دیدم ... طرف سوار سه چرخ موتوری بود و منجی کل راکب و سه چرخه رو برد اونطر خیابون ...!نقل قول:
خخخخ :n02:نقل قول:
اینو نمیدونم اما بصورت کلی من هنوز فکر میکنم پدیده های ماورالطبیعه واقعیت دارن ...
والا تصور اینکه در این عالم بیکران فقط ما باشیم برام یخورده سخته ...نقل قول:
در ضمن فیلمهای ترسناکی با این مضامین خیلی زیاده که تقابل خیر( خدا و مسیح) با شر و شیطانه و معلومه توجهات معطوفه ... و بشر حتی خود غربی ها هم دائما در حال کنکاش هستند ... فیلم میسازند و مستند و ... آیا فقط بخاطر پوله؟
حتی تصور تنهایی انسان و مردن و تبدیل به کود شدن صرف، عواقبی جز افسردگی
و نومیدی نداره ... زندگی بخاطر پوچی ...
زمین تکراری ، اشکال تکراری ، انسان تکراری ، قتل های تکراری ، کشتار تکراری ، سلاح های تکراری ....
مردن تکراری
افرادی که دچار استرس و اضطراب مرضی و همییشگی هستن زندگی بشون خیلی سخت میگذره ... سختی ای که برای دیگران به هیچ وجه قابل درک نیست ... زندگی این افراد مثه کسی هست که تنها در یک اتاق زندگی میکنن ... و بشون گفتن این اتاق جن داره ... اکثر اوقات در ترس و وحشت بسر میبرن ... آرامش ندارن ... خواب راحت ندارن ... و بدتر اینکه میدونن مریضن و کاری از دستشون برنمیاد ... و دیگران نه تنها ترسها و اضطرابشون رو درک نمیکنن، بلکه به چشم یک مریض عصبی و روانی بشون نگاه میکنن ...
اگه روزی به جایی برسیم که بتونیم به معنای واقعی در یک دنیای مجازی زندگی کنیم، زندگی چه مزه ای خواهد داشت؟ یک نوع زندگی شبیه خواب اما با آگاهی و اختیار بیداری ... که در اون توانایی های فرد تقریبا بی نهایته ... چیزی شبیه اونچه در مورد بهشت میگن ... که در اون فرد میتونه هر طور دوست داره زندگی کنه، میتونه هر کس و هر چیز رو دلش بخواد داشته باشه، پرواز کنه، با عزیزان از دست رفته اش زندگی کنه، به عشق های که در دنیای واقعیش شکست خوردن به خوبی و خوشی ادامه بده و ...
آیا این نوع زندگی میتونه انسان رو ارضا کنه ... به نحوی که دیگه نخواد به زندگی واقعی و فیزیکی برگرده ... یا بعد از مدتی از اونجا هم زده خواهد شد و هوای دنیای واقعی اش رو خواهد کرد ...
چرا ما اینجوریم؟
چرا ما ایرانی ها به اینجا رسیدیم ... و تبدیل به چنین موجوداتی شدیم ... که حساسیت مون به موضاعات اجتماعی و فرهنگی اینجور بیقواره و زشت رشد کرده ... که اگر میشد شکلش رو دید قطعن حالمون رو بهم میزد ... نسبت به بعضی موضاعات بشدت واکنش نشون میدیم، وجدان درد میگیریم، تجمع میکنیم، اعتراض میکنیم، تخریب میکنیم و ... اما نسبت به موضاعات دیگه که اگه مهمتر نباشن، کم اهمیت تر هم نیستن بی حس شدیم، هر چقدر هم بر پیکرمون ضربه بزنه دیگه درد نداره، عادی شده ...
وقتی خبر تجاوز، کودک آزاری، حیوان آزاری و ... رو میشنویم کمپین راه میندازیم، هشتگ درست میکنیم، تجمع میکنیم، عصبانی میشیم، حمله میکنیم، خراب میکنیم و ... که البته باید هم بکنیم که درسی بشه برا بقیه ... اما وقتی خبر دزدی ها و اختلاس ها و قاچاق های حکومتی، قانونی شکنی های آشکار گردن کلفتا، ضعیف کشی ها و بستن ها و بردن ها بی گناهان، حیف و میل های ثروت ملی، سو مدیریت ها و نابود کردن منابع طبیعی مملکت و ... رو میشنویم در بهترین حالت اون در یک جمع دوستانه مطرح میکنیم و کمی در موردش بحث میکنیم و در آخر هم احتمالن مجلس رو با چند فحش و لعن ختم میکنیم و تمام ...
ترس ار تنبیه ... حتمن یکی از دلایلی هست که وجدان ما رو به چنین روزی انداخته ... اما اگر این ترس نبود آیا احساس و واکنش ما نسبت به این مسایل هم مثه مسایل دیگه بود ... مگر در کشورهای دیگه که مردم به بد رفتاری های حکومت شدیدا حساسن ترس از تنبیه وجود نداره ...
وقتی خاطی یکی مثه خودمون هست ... ضعیفه ... شیر میشیم و شدیدا برخورد میکنیم، که باز تاکید میکنم باید هم بکنیم... اما وقتی خاطی حکومته و گردن کلفت ... الحق که حکومت ها نماد و تمثیل و شکل فیزیکی وجدان اجتماعی هر جامعه هستن ...
کجا رسیدیم؟؟! همون جایی که نباید میرسیدیمنقل قول:
به مرگ و اینکه کی سراغم میاد و اصن چرا شهامت خلاص کردنمو ندارم!
زندگی ابدی
زندگی ابدی یعنی چند سال؟ هزاران سال؟ میلیون ها سال؟ میلیارد ها سال؟ ... در بینهایت زمان و مکان بی معنا میشن ... بر هر نقطه در گستره بی نهایت انگشت بذاری دقیقا وسطشه ... هر نقطه ای، هیچ فرقی نمیکنه ... چون در بینهایت و ابدیت ابتدا و انتهایی وجود نداره ...
آیا چنین زتدگی خسته کننده نخواهد بود؟ آخه چقد زندگی؟ زنده بودن و زندگی کردن و خوردن و خوابیدن و ... تا کی؟ یکی از ایرادهایی که بر عقیده زندگی ابدی پس از مرگ گرفته میشه همینه ... که چنین زندگی خودش در نهایت باعث عذابی بی نهایت خواهد شد ...
اما بنظر من نفس زندگی ابدی ملال آور و خسته کننده نیست ... اون چیزی که چنین زندگی رو خسته کننده میکنه رنج و درد تکرار و ایستایی و نداشتن امید و انگیزه هست ... اگر عوامل خارجی وجود داشته باشن که بتونن میل انسان به زیبایی و کشف و تجربه رو ارضا کنه بنظر نمیاد که زندگی ابدی ملال آور باشه ... نوعی تنوع بی نهایت ...
نگاهی به زندگی خودمون بندازیم ... از زمانی که خاطراتمون یادمون میاد ... در یک نگاه کلی و سرسری زود گذشت ... اما وقتی وارد جزییات روزها و ساعت ها و دقایق زندگی گذشته مون میشم، از 3-4 سالگی تا الان ... میبینیم که چقدر زندگی کردیم ... خیلی خیلی زیاد ... چیزی شبیه بینهایت ... و هنوز زندگی میکنیم بدون اینکه فکر مرگ و پایان زندگی انگیزه ما باشه ... بر این اساس اگر زندگی بینهایت پس از مرگ واقعیت داشته باشه، لزوما به معنای ملالت و کسالت و خستگی و دلزدگی نخواهد بود ...
جهان بر پایه عدالت بنا شده ؟!
ابتدائا از طرف خودم و انجمن پی سی ورلد عمیق ترین همدردی ها رو به کسانی که در زلزله دیشب عزیزانی رو از دست دادن عرض میکنم، ما رو در غم هاتون شریک بدونید ...
.
.
.
جهان بر پایه عدالت بنا شده ... جهان در بهترین شکل افریده شده ... و ... حوادثی مثه انچه دیشب اتفاق افتاد و دیگر وقایع مرگبار مثه جنگ ها، خشک سالی ها و قحطی ها، کشت و کشتارها، طوفان ها، سیل ها و غیره چقدر ساده و محکم این ادعاها رو از اساس ویران میکنن ...
میشه جهان رو مثل یه فیلم در نظر گرفت .نمیشه با دیدن چند ثانیه از فیلم گفت فیلم خوبیه یا نه.بنابراین باید تا آخر فیلم رو ببینیم بعد بگیم فیلم چطور بود. از نظر مذهبی ها که دنیای فعلی عادلانه نیست و بخاطر همین باید آخرتی باشه که این بی عدالتی ها جبران بشه.اونایی هم که به دنیای دیگه اعتقاد ندارند میگن حق با قویتره و عدالتشون همون بی عدالتیه.
زلزله و جنگ و ... شکلهای مختلف مرگ انسانها هستند.خوب حتی اگه اینا نبود بازم مرگ بود و بازم آدم میتونست فکر کنه دنیا عادلانه نیست.
به نظرم عدالت و اختیار در تضاد هستند.توی دنیایی که اختیار هست دیگه عدالت نیست.مگه اینکه آدمهایی رو که قبلن به خوب بودنشون پی بردیم یه جا چمع کنیم.
تنهایی عاطفی مخصوصا تو سن 25 ب بالا بسیار سخته:n03:
من هر چی بیشتر از عمرم میگذره .. بیشتر متوجه میشم همه این کلمات فقط ساخت و پرداخته ذهن خود ماست، و این ساخته و پرداخته ها برای دنیا و طبیعت مفهومی نداره،نقل قول:
دنیا پر از اتفاقاتیه که یا به صورت طبیعی روی میدن(حوادث طبیعی) یا نتیجه حماقت/دانش انسان هاست (جنگ یا آرامش) به همین سادگی ..
یه مورد خیلی عجیب
یه بچه داریم 2 سالشه، هنوز نمیتونه حرف بزنه، این بچه وقتی داره کارتون میبینه هر وقت چهره ها یا صحنه های وحشتناک تو کارتون میبینه میترسه و میاد میچسبه به پدر مادرش! از چهرش کاملا مشخصه که ترسیده!
دلیل این احساس و رفتارش چیه؟ این که هنوز هیچ تجربه ای نداره، داستان جن و جهنم و ... نشنیده! فیلم وحشتناک ندیده ... این احساس ترس دلیلش چیه؟
فکر کردی تنهایی ؟
تو خواب هم نمی بینی که تنهایی
فقط خیال میکنی که تنهایی . حقیقت نداره این تنهایی
سلامنقل قول:
هیچ کلمه ای نمیگه اصلاً ؟
احتمال مشکل در شنوائی زیاد هست
ما اول میشنویم بعدش یاد میگیریم و بعدش تکرار می کنیم
کسی که مشکل شنوائی داره در حرف زدن هم مشکل داره
ناشنوایان کامل ، لال هم هست چون چیزی نمیشنوه که بخواد یادش بگیره تکرار کنه
همه ی ناشنوایان ، لال هم هستند .
اگر هم بخواد حرف بزنه کلماتِ نامفهوم و بی معنی میگه و حروف رو هم بلد نیست
البته امیدوارم این بچه مشکل شنوائی و مغزی نداشته باشه
احساس ترس به واسطه محرکهای خاصی میتونه بوجود بیاد. حتما نیاز نیست که فرد تجربه کرده باشه یا آگاه باشه بهش.نقل قول:
صحنه های ترسناکی که میگید قاعدتا به خوبی اون عناصر رو دارن که میتونن حس ترس رو براش ایجاد کنن.
ضمن اینکه بچه ی 2 ساله کلی تجربه داره و میتونه خیلی چیزها رو بفهمه هرچند بصورت ابتدایی. چیزی که میگید اصلا غیر طبیعی یا عجیب نیست.
سلام کلمات بچه گانه میگه، مشکلی نداره، منظورم این بود که توانایی حرف زدن مثه ما و درک مفاهیم انتزاعی مثه جن و ... رو نداره که باعث این ترسش شده باشننقل قول:
مثلا یکی از صحنه های که باعث ترسش شد یه حیون بود که توی کوهستان تنها گم شده بود، وقتی یه سایه بزرگ افتاد رو حیونه یدفعه بچه ترسید و رفت چسبید به مامانش و از گوشه چشمش به تلویزیون نگاه میکرد ... این بچه چرا از یک سایه بزرگ که امده سراغ یه حیون تنها میترسه؟ چه محرکی در دنیای واقعی میتونه باعث چنین ترسی شده باشه؟نقل قول:
سلامنقل قول:
مطمئن نیستم اما چند بار در تلویزیون دیدم که انسانهایی که اوتیسم دارند یک همچین رفتاری دارند یعنی در درک حقیقت و واقعیت و خیال و غیر واقعی و تشخیصسون از هم مشکل دارند .
مثلاً اگه به شوخی بهش بگیم الان آقا غوله پرواز می کنه میاد اینجا باورش میشه
خیلی چیزها میتونه حس ترس رو منتقل کرده باشه اینجا. فکر میکنم بیشتر از هر چیزی چهره هست. کودکها زبان چهره رو میفهمند. مثلا شما وقتی بهش اخم میکنید متوجه عصبانیت میشه و وقتی هم لبخند میزنید اون هم حس شادی رو میگیره. قاعدتا در این کارتون اون حیوان که تنها گیر کرده تو اون موقعیت چهرهی مضطربی داشته و کودک با دیدن چهره اون حس ترس رو گرفته.نقل قول:
به غیر از این فرضیه، میشه چیزهای دیگری رو هم دخیل دونست. مثلا صدا. اگر صدای کارتون اون لحظه صدای ترسناکی بوده باشه فکر میکنم میتونه به خوبی حس ترس رو بده. مثلا شما وقتی سر کودک فریاد بزنید کودک بدون اینکه بدونه شما چی میگید میترسه. این مسئله بصورت غریزی تو بقیه حیوانات هم وجود داره. میدونیم که حیوانات از فریاد برای ایجاد ترس استفاده میکنه.
حتی خود اون سایه و بزرگ بودنش در مقابل یه موجود کوچیک میتونه این حس رو بده. باز هم بصورت غریزی در ما مثل خیلی از حیوانات ترس از موجودات بزرگتر وجود داره.
دلیلش چیه بعضیا بدون اینکه هیچ ارتباط خانوادگی با هم داشته باشن وحشتناک رفتارشون، طرز نگاه کردن، حرف زدن، خندیدن، راه رفتن و ... شون مثه همه! :n36:
در بیشتر مواقع تقلید ..نقل قول:
مخصوصا اگر تقلید تو ذهن کسی جزو اصول زندگی تعریف بشه که تو این مورد باعث تعطیل تر شدن مغز میشه تعطیلی مغز هم به نوبه خود باعث تقویت تقلید میشه..
نه منظورم اینجور شباهتا نیست، فرض کنید شما دوستی دارید با طرز خندیدن و حرف زدن خاص، بعد جایی دیگه یک فرد دیگه رو میبینید که خندیدن و حرف زندن و حرکات و ...ش دقیقا کپی اون دوست شماست، بدون اینکه اصلن ایدو همدیگه رو دیده باشننقل قول:
اگه به تو نمیگفتم حرفامو اگه نمیگفتم چقد دوست دارم الان بودی
شاید اگه نمیفهمیدی اینو که تورو زیاد از حد دوست دارم الان بودی
زانیار
یکی از حرفایی که تا حد امکان نباید گفته بشه همینه ... که وقتی کسی رو دوست داری بش بگی ... بجز بعضی موارد که عشق دو طرفه هست، معمولا صریح مطرح کردن عشق همه چیو خراب میکنه .... چه دوستی های صمیمی که به همین دلیل خراب نشدن ...
به نظر من با ژنتیک و روانشناسی رفتاری، شاید بشه این تشابه رفتاری رو توجیه کردنقل قول:
رفتار ادم ها برآیند تاثیر محیط و ژنتیکه شاید اون دسته از ادما که از نظر رفتاری شبیه هم هستن دارای توالی های از ژنوم مشابهی هستن که مرتبط با رفتار آدماس
من اینطور آدم ها رو دیدم بعضی وقتا دقیق بشیم تو سبک زندگیشون میبینیم واقعا از بچگی هم تو سبک زندگی مشابه همدیگه بودن(تاثیر از محیط) ..
نمیشه ادعا کرد دو نفر در همه زمینهها عینا یکجور رفتار میکنن. تنها میشه گفت از بعضی جنبهها بعضیها خیلی شبیه هم هستن.نقل قول:
و اتفاقا هرچی این جنبهها رو محدود کنیم شانس اینکه تعداد افراد زیادی شبیه به هم باشن زیاده. بخصوص اگر به تیپهای شخصیتی توجه داشته باشیم. مثلا افرادی که مضطرب هستن در خیلی از مسائل شباهتهای زیادی دارن، چون اضطراب رفتارها رو به یک سمت خاص گرایش میده. همینطور بقیه جنبههایی که تیپهای شخصیتی رو شکل میده.
بچه ها گاهی رفتارهایی نشون میدن که عجیبه ... که البته لزوما به این معنا نیست که عاملی فراطبیعی دخیل هست ... چند روز پیش یکی از این بچه ها که حدود سه چهار سالش هست چیزایی گفت که تا الان ازش نشیده بودم و برام خیلی عجیب بود ... داشت با دوچرخه اش بازی میکرد که امد پیشم و بم گفت یه دوست دارم به اسم حسین (اولین بار بود که این اسم رو می آورد) گفت اونجاست و با دستش به چند متر اونطرف تر اشاره کرد، گفت الان میرم بش میگم بیاد اینجا ...رفت اونجایی که اشاره کرده بود و شروع کردن صحبت کردن با یه نفر ... انگار واقعن یه نفر اونجا باشه ... بعد بش گفت بشینه ترک دوچرخه اش و امد پیشم و اشاره کرد به پشت دوچرخه اش و گفت این حسینه ... بعد گفت میگه ازت میترسه ! این اولین بار بود چنین رفتاری ازش میدیم ...
دلیل این گونه رفتارها میتونه هرچیزی باشه ... اما بنظرم نمیشه بی درنگ گفت که حتمن داشته بازی میکرده و هیچ چیزی رو ندیده ... یادمه خودم که بچه بودم چنین تجربیاتی داشتم و واقعا چیزهایی میدیم، چیزهای که شاید توهم بوده اما واضح و روشن میدیم و صداشون رو میشنیدم ...
پدیده داشتن دوستان خیالی در بچه ها خیلی خیلی معمول هست و طبیعتا چون مطالعه روی بچه ها کار دشواریه خیلی تحقیق علمی درباره علت یابی هاش انجام نشده مگه وقتی قضیه حالت های شدید می گیره و مشکل ساز میشه.نقل قول:
منم یادم میاد در بچگی دو شخصیت خیالی رو می دیدم. یکی یک پیرزن جادوگر بود که سایز خیلی کوچکی هم داشت (تقریبا اندازه یک مداد) که می تونست پرواز کنه و جادو انجام میداد و یکی یک پیرمرد با صورت عجیب که وقتی حرف میزد من صدام قطع میشد و نمی تونستم چیزی بگم ولی همزمان یک صدای عجیب (که تنها شیوه ای که میتونم توصیفش کنم شبیه صدای ترمز شدید لنت ماشین هست!) می شنیدم. قضیه مربوط به همون دوران 4-5 سالگی هست.
فکر نمیکنم بشه گفت این بچه ها دارن بازی در میارن، حداقل من که یادمه در نمی آوردم و حتما چیزی رو که می دیدم تجربه می کردم. البته طبیعتا ادعا این نیست که اون چیزها واقعی بودن یا چیز ماوراءالطبیعه در کار بوده. کانکشن نورون های مغز کودکان کلا خیلی متفاوت است با دوران بزرگسالی.
اصلن مشخص نیست این اعتراضات نتیجه اش چی میشه ... اونقدر عوامل مختلف دخیل هستن که پیش بینی یک نتیجه قطعی رو غیرممکن میکنه ... میتونه مثل قبلیها یک موج زودگذر باشه ... یا تبدیل بشه به چیزی شبیه اونچه در کشورهای عربی اتفاق افتاد ...اما یک چیز قطعی هست ... انقلاب در شرایط فعلی اصلن به صلاح ما نیست ... ای کاش مسولان کمی عقل داشته باشن و با کوتاه امدن در برابر خواسته های بحق مردم جلوی چنین اتفاق احتمالی بنیان براندازی رو بگیرن ...
ما هنوز به تعادل نرسیدیم... انقلاب غیرقابل انکاره...نقل قول:
سلامنقل قول:
حکومت ایران سپاه و بسیج و لباس شخصیها و سربازان گمنام و غیره و غیره رو به خوبی تغذیه میکنه از ثروتها و درآمدهای کشور و مسلح هم هستند .
یعنی برای حفظ زندگی خودشون هم که شده از این حکومت دفاع میکنند
امریکا و صهیونیستها هم این موضوع رو میدونند . برای همینه که همه ی تلاششون اینه که حکومت درآمدش کمتر و کمتر بشه
وقتی درآمدش کم بشه دیگه نمیتونه هم خرج ملت رو بده هم خرج نگهبانانش رو
یعنی یا صدای ملت درمیاد یا نگهبانانش کم میشند
اگر صدای ملت دربیاد اونوقت نگهباناش مجبور به درگیری با ملت میشند که وضع ناجوری هست در صحنه ی داخلی و بین المللی
نارضایتی مردمی هم اگر خیلی زیاد بشه دیگه کسی جلودارشون نیست . همه ی حکومتهای دنیا از خشم توده های مردم وحشت دارند و میدونند اگر خشم توده های مردم برانگیخته بشه دودمان قویترین حکومتها رو هم به باد میدند
همه ی حکومتها مزدور دارند
این مزدورها خرج دارند , پول میخوان
این پول رو حکومت از راهی بتونه تامین میکنه .
نامه زیبا کلام به شمخانی
... اظهارنظر حضرتعالی مبنی بر اینکه ناآرامیهای اخیر را به عربستان نسبت داده بودید شگفتزدهام نمود. نمی دانستم عربستان از چنین توانمندی برخوردار است که میتواند هزاران تن از جوانانمان را در شهرهای بزرگ و کوچک کشورمان به خیابانها بکشاند. البته بیش از آن که از قدرت عربستان شگفتزده شوم، از اظهارنظر حضرتعالی متاسف شدم.
این البته نه نخستینباری است که مسئولین در مواجهه با اعتراضات_مردمی آنها را به توطئههای دشمن حوالت داده اند و نه آخرین آن خواهد بود. به یاد نمیآورم حتی یکبار در طی این قریب به چهل سال مسئولین ما بجز این، واکنش دیگری نشان داده باشند. اعتراضات سال۸۸ به سفارت انگلستان، به آمریکاییها و جورج سوروس نسبت داده شدند و اعتراضات امروز هم به داعش و عربستان. البته اسرائیل، مجاهدین، سلطنتطلبها، بهاییها و عناصر نفوذی دشمن هم بیتقصیر نبودهاند. از عالم گرفته تا آدم، همه دستی در اعتراضات مردم ایران دارند الّا خود مردم ایران و عملکرد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نظام.
ایکاش برای یکبار هم که شده بود، بجای متوسل شدن به شهر فرنگ و پادشاه جنها و پناهبردن به توهمات توطئه و فرضیههای داییجانناپلئونی، از برج عاج خود فرود میآمدید و از مردمی که از سیاستهای شما به جان آمدهاند، میپرسیدید دردتان چیست؟ به چه چیزی اعتراض دارید؟ چرا عصیان کردهاید؟ دراینصورت دیگر خیلی نیازی نمیرفت که پای آمریکا، اسرائیل، انگلستان، صهیونیستها، جورج سوروس، عربستان، داعش و مجاهدین را به میان میکشیدید.
اگر بجای تهدید و ارعاب و نشان دادن قدرت، حاضر میشدید به دردشان گوش بدهید متوجه میشدید اکثرا جوانان دهه هفتادی هستند که سالهاست بیکارند؛ نه گذشته تابناکی داشتهاند و نه امیدی به آینده. بیست و چند ساله و سی و چند سالههایی هستند که سالهاست لیسانس و فوقلیسانس گرفتهاند اما همچنان بر سر سفره پدر و مادر نشستهاند. سرخورده از اصولگرایان و شریعتمداریشان، ناامید از اصلاحطلبان و لیبرالیسمشان و منزجر از روحانی و وعدههای توخالیاش. دستکم عدالتشان از من و شما خیلی بیشتر است، چرا که نسبت به همه ما به یک اندازه بیاعتمادند و متنفر. ایام به کام باد
صادق زیباکلام
۱۳دیماه 96
من حرف های ایشون رو دنبال نمیکنم اما زیبا کلام این بار رو درست گفته (گوش دادن و حق جویی ؛ قلب نرم و چشم بینا خیلی ها ندارند این روزا)نقل قول:
اون طرف مقابل هم واقعا حرف کاملا چرتی زد ... خواسته یه چی بگه... حالا این به اون مقام بالایی داره وای به حال نماینده هایی که با پول و راه حرام اومدن بالا
ولی اینم بدونید حالا چقدر سو مدیریت داشتیم اما مشکلات اجتماعی مثله فساد و مشکلات اقتصادی مثل نبود کار متوسط حتی برای جوان... غیرقابل چشم پوشیه
مشکل نا آرامی ها هم میشه روانشناسی دشمن گذاشت که جهت دهیش رو خراب کرد تا به نتیجه ی مطلوب به مردم برسه ... اما مردم ما همه جوره مظلوم واقعا شدند
خب یکی که غد هست برای بیگانه؛ برای خودی که باید خوب باشه نباشه؟ همه چی که صرف امنیت شده مه هستا خیلی خیلی مهمه ... اما امنیت چند نوع داریم. با تشکر
دژمن دژمن نکنید . هیچ جهت دهی از خارج در کار نبوده و نیست .
اصولگراها میخواستن توی مشهد تظاهراتی علیه روحانی ترتیب بدن که همون اعتراضات موجش به شهرهای دیگه رسید و فرم دیگه ای گرفت و مردم ریختن بیرون و حرفشون رو میزنن .
خواسته مردم چیزی بالاتر از گرانی و قیمت گوشت و مرغ و تخم مرغه . مردم نه فقط روحانی رو نمیخوان بلکه روحانیون رو هم نمیخوان و خواستار اصلاح رژیم هستن.
این حکومته که برای مردم مشروعیت نداره و مردم رو ذله کرده و باعث شده کل کشور کل منطقه توی کثافت و لجن دست و پا بزنه .
مصلحت اندبشی زیباکلام هم باعث شده که حقایق رو تحریف کنه و با بازی با کلمات وضع موجود و اعتراضات رو جور دیگه ای تعریف کنه .
به هر حال زیباکلام هم جزو باند به اصطلاح اصلاح طلبان هست و از اونجایی که اصلاح طلبان خارج از رژیم تعریفی ندارن و هر دو از یک آخور تغذیه میکنن سعی کرده که توی توضیحات و مطلبش میانه روی کنه .
ولی حقیقت واضح اینه که مردم دیگه نمیخوان ملاها برای اونا تصمیم بگیرن و حکومتی سکولار میخوان که با چیزی که در رژیم فعلی شاهدش هستیم بدست آوردنش غیر ممکنه.
حالا شما هی برید خزعبلات امثال مطهری و زیباکلام و ... رو چک کنید .
ممنون از توجه دوستان:n16:نقل قول:
1- 3 مطرح کردن هر گونه بحث و مطلب سیاسی ممنوع است. سیاست محدوده ای از علوم انسانی است که در این انجمن بررسی نخواهد شد.
ما نه دژمن دژمن کردیم و نه از این دژمن دژمن کردنا خوشمون میاد، اتفاقن زیباکلام هم داره میگه آقا هی دژمن دژمن نکن ... شما که انتظار نداری کسی مثه زیبا کلام که داره از این نظام نون میخوره بیاد و حرفای شما رو بزنه ... حالا ما یه حرفای داشتیم گفتیم از زبان زیبا کلام بیان کنیم و طوری باشه که پستمون هم حذف نشه ... در ضمن داداش میتونستید خط آخر رو کمی محترمانه تر بنویسید ...نقل قول:
صحبتم خطاب به پست بعد از شما بود که گفته ناآرامی ها رو میشه به حساب دشمن گذاشت که جهت دهی اعتراضات مردم رو عوض کرد !!!نقل قول:
مشکل اینه که خود زیباکلام با این پستش به نوعی داره جهت تظاهرات رو عوض میکنه و کسی که توی بطن تظاهرات نبوده و با مردم نبوده فکر میکنه چیزی که زیباکلام گفته درست بوده . در صورتی که وقتی بین مردم برین میفهمین که چی میگن و چی میخوان و خواسته اصلیشون چیه .
زیباکلام و امثال ایشون و به قول معروف عوامل دولتی به اصطلاح روشنفکر که توی رسانه تصویری و اینترنت و جاهای دیگه شاهدشون هستیم بنوعی دارن با مردم بازی میکنن و با حرفهای الکی و قول های الکی و انتقادهای نرم از دولت اینطوری نشون میدن که آره ما خیلی دولت انتقاد پذیری داریم و مردم و بقیه میتونن حرفشون رو بزنن و انتقاد کنن .
اونایی که انتقاد واقعی میکنن و به جزئیات و حقایق پشت پرده و هزار جور مشکلات دیگه می پردازن میشن منافق و کافر و میرن گوشه زندان و یا مرگ نصیبشون میشه .
امثال زیباکلام و ... میکروفون در اختیارشون گذاشته میشه تا اینجوری با مردم بازی کنن و کنترل مخالفین رو با انتقادات و حرفها و قولهای الکی دست بگیرن. کاری که اصلاح طلبان بخوبی توی این چندسال انجامش دادن و ملتو بازی دادن , چون اصلاح طلبان در حوزه همین رژیم هست که تعریف میشن و اگه رژیم درکار نباشه اصلاح طلبی هم در کار نیست .
الان مردم هم درس گرفتن و دیگه اسمی از اون اصلاح طلبان آورده نمیشه و خواسته مردم چیز دیگه است و امیدوارم بقیه اسیر خیمه شب بازی این افراد نشن.
اون جمله آخر هم خطاب به چیزایی بود که این افراد بیان میکنن . فکر نکنم بتونم بهتر از این تراوشات کج و کوله اونا رو تعریف کنم . در کل به نظرم واژه شایسته ای برای گفته های این افراده که حاضرن بدبختی مردم رو ببینن ولی از نون خوردن نیافتن.
با وجود اینکه حکومت هیچ راه دیگه برای مردم ما نذاشته اما بنظرمن ادامه خشونت ها در شرایط فعلی اصلن به نفع ما نیست ...
.
.
.
آیا ممکن است ایران سوریه شود؟
مهرداد فرهمند (خبرنگار بیبیسی)
(توجه: این نوشته به معنی پیش بینی من از روند ناآرامیهای کنونی در ایران نیست بلکه قوی ترین احتمالی است که من در مورد از مهار خارج شدن و به خشونت کشیده شدن ناآرامیها می دهم)
می گویند ایران را با سوریه مقایسه کردن خطاست. خیر خطا نیست. قطبی شدن جامعه، خشونت، دخالت خارجی و تروریسم بیماریهای جهانشمول اند. همان گونه که بیماریهای بشری سیاه و سفید و آسیایی و آمریکایی و آفریقایی نمی شناسند، این بیماریها هم به هر جامعه مستعدی سرایت می کند. جامعه مستعد بیماری هم یعنی جامعه نا امن و ناآرام. تن بیمار مستعد هر چرک و عفونتی است. مشابه همان چرک و عفونتی که سوریه را گرفت، هر کشور دیگری را هم می تواند بگیرد...
جامعه ایرانی فرق دارد و مستعد این بیماریها نیست؟ چرا هست. لزومی ندارد حتما پای داعش و القاعده به ایران باز شود. همه ایدئولوژیهای دیگر هم نسخه های رادیکال و خطرناک بدتر از داعش دارند. بالا گرفتن خشونت در جامعه ای قطبی شده و دخالت از خارج می تواند هر کشوری را سوریه کند حتی اگر سوییس باشد. چه برسد به ایران.
آنچه در قهدریجان و ایذه و درود رخ داد در خیلی جاهای دیگر ایران می تواند اتفاق بیفتد. وقتی خونی به زمین ریخته شد دیگر اینکه اصلا تظاهرات بر سر چه بود فراموش می شود و کسی هم دنبال آن نمی رود که ببیند گلوله اول را کی شلیک کرد. خشم و خونخواهی و انتقامجویی با سنگ و چوب و قمه و تفنگ شکاری در برابر لگد و باتوم و ژ - ۳ و کلاشنیکف آغاز می شود و بزودی به آر پی چی و خمپاره و استینگر و راکت می رسد. در هر گوشه و کنار کشور پادگان و پایگاه و اسلحه خانه ای است که کافی است در یکی از آنها باز شود. پشت مرزها هم انبارهای سلاح آماده سرازیر شدن به کشور است و کیست که پشت این مرزها از آشوب در ایران خوشحال نباشد و نخواهد گازی از این سیب بزند؟ یکی همین محمد بن سلمان که خودش علنا گفته معرکه را به داخل ایران می کشاند. ماجراجوییهایی که تاکنون در منطقه کرده، از محاصره قطر تا گروگانگیری سعد حریری نشان داده که دربند عاقبت اندیشی نیست.
می گویید ایران زمینه خشونت ندارد؟ خیلی خوب هم دارد. تا اینجا شمار قربانیان این نا آرامی که هنوز هم آن را در خور نام جنبش ندانسته و خیلی هم جدی اش نگرفته اند، کم بوده؟ وای به اینکه جدی شود. نظامی بر سر کار است که جمع کثیری را از آلونکهای حاشیه شهر به برجهای الهیه و از الاغ به پورشه و فراری رسانده. کسانی که به خواب نمی دیدند روزی کارمند ساده اداره ای شوند، وزیر و وکیل شده اند و قوم و خویش را که هیچ، حتی پسرخاله دختر دایی گربه همسایه شان را هم از ته آغلهای دارقوزآباد پشت کوه آورده و صاحب ویلای شمال و ماشین سانتافه کرده اند. اینها آیا حاضرند به این راحتی از قدرت دست بکشند؟
این سوی معرکه تا بن دندان مسلح به انواع ابزار سرکوب است و آن سو، جمعیتی است خشمگین که چیزی برای از دست دادن ندارد. در لابلای این جمعیت خشمگین هم یکی می خواهد رضا شاه را سر کار بیاورد، دیگری دنبال دیکتاتوری پرولتاریاست، آن یکی آنارشیست است این یکی فاشیست. فردا قومیتچی ها هم سر می رسند و گل به سبزه آراسته می شود و هر دولت همسایه و قدرت کوچک و بزرگی پشت یکی شان می ایستد.
دقت داشته باشید که صاحبان این اندیشه ها قرار نیست در آرامش و فضائی دموکراتیک دور هم جمع شوند و بر سر تقسیم قدرت گفتگو کنند و ساز و کاری هم برای پیشگیری از خشونت برقرار سازند. بلکه ابتدا محیط نا آرام و خشن است که شکل می گیرد و بعد گروهها با اندیشه ها و اهداف گوناگون در این فضا، مجال ظهور و رشد می یابند. اگر برعکس بود که اصلا جنبش اعتراضی به راه نمی افتاد و کار به اینجا نمی کشید. می گویید ایران مستعد حضور داعش نیست. اصلا کی از داعش حرف زد؟ خشونت منحصر به داعش نیست. همه اندیشه های راست و چپ در طول تاریخ نشان داده اند که از داعش کم نمی آورند. در محیط خشونتزده هم خشنها و فرصت طلبان حاکمند و حرف اول و آخر را کسی می زند که سلاح به دست دارد نه قلم. این ابوفلانها و ابوبهمانها در سوریه که هر کدام عده ای را دور خود جمع کرده و سلاح از قطر و عربستان و ترکیه و آمریکا گرفته و نام یکی از یاران پیامبر را رویشان گذاشته اند، فکر می کنید از مسجد و حوزه علمیه بیرون آمده اند؟ خیر. پرونده هر کدام را بررسی کنی می بینی پیش از اینکه انقلاب در زندانها را باز کند، به جرم راهزنی و قوادی و آدمکشی و زورگیری در حال آب خنک خوردن بودند و در عمرشان یک رکعت نماز نخوانده بودند اما حالا کسی را که نمازش دیر شود شلاق می زنند. در همین لبنان کسی به نام احمد اسیر بود که سرکرده جهادیها شد و با ارتش جنگ راه انداخت و بعد به سوریه گریخت و به داعش پیوست. فکر می کنید قبلش چکاره بود؟ در کاباره برای رقاصه ها تنبک می زد. لابد حالا هم اگر تنبک دست کسی ببیند سر از تنش جدا می کند.
در مملکت ما که جولانگاه فرصت طلبان است فکر می کنید چنین پدیده هایی رخ نخواهد نمود؟ دوستی می گفت آنهایی که حسینیه آتش زدند خودشان تا دیروز ندای لبیک یا حسینشان به هوا بود. دوست دیگری تعریف می کرد که در راهپیمایی مخالفان اعدام در تورنتو می گفتند این آخوندها را باید از درختها حلق آویز کرد. پس بعید ندانید که آسید ابوالفضل که تا دیروز مداح حسینیه محل بود و برای جده اش فاطمه زهرا اشک می گرفت، نام خودش را کامبیز بگذارد و فروهر به گردن بیندازد و گردان متوسلین به هوخشتره را در جنگ با آتیلا فرماندهی کند که تا دیروز نامش آقامعلی بود و همراه با دیگر اوشاقلار بسیج اردبیل، پان ترکها را کتک می زد اما امروز فرمانده قشون گرگهای خاکستری است. تاریخ همین سی و چند ساله ما نشان داده که ما آن قدر فرصت طلب داریم که می توانیم به تمام جهان صادر کنیم. عقلای قوم و اهل آشتی و گفتگو دراین معرکه جایی ندارند. اگر وسط بیفتند زیر دست و پا له می شوند. کجا سراغ دارید که عاملان خشونت پیش از آنکه همدیگر را آن قدر زده باشند که دیگر نای پایداری برای هیچکدامشان نمانده باشد، تن به گفتگو داده اند؟ پس دم زدن از اینکه ما با فرهنگیم و اهل گفتگو، بی معنی است. دور و برتان را نگاه کنید. همه مان با فرهنگ و اهل گفتگو نیستیم.
می گویند ایران را با مصر و تونس مقایسه کن نه با سوریه و لیبی. این مقایسه خطاست به یک دلیل بزرگ: دخالت خارجی و خشونت داخلی. در مصر و تونس، آمریکا و فرانسه و قطر و عربستان و ترکیه وارد نشدند و اسلحه و نیروی مسلح خارجی نریختند. در مصر و تونس پیش از آنکه کار به خشونت فراگیر بکشد، ارتش مانند سد حایلی وارد عمل شد و اوضاع را تحت کنترل درآورد. در ایران، سپاه خودش یک سر دعواست و از ارتش هم نمی توان انتظار داشت که به جنگ سپاه برود، اگر برود جنگ داخلی تمام عیاری می شود که باید بگوییم صد رحمت به سوریه. در اینکه قدرتهای خرد و کلان هم مانند گرگ به گله بزنند که فکر نکنم کسی تردیدی داشته باشد.
ایران نه تنها استعداد سوریه شدن را دارد که از سوریه بدتر هم می تواند بشود. ایران کشوری است پرتنوع که زیبایی اش به همین رنگارنگی در جغرافیا و آب و هوا و فرهنگ و زبان و مذهب و لباس و غذا و اندیشه است. رنگهای این رنگین کمان را اگر کسی چوبی به دست بگیرد و با خشونت به هم بزند حاصلش خاکستری چرک است.
روح
آیا موجودات زنده علاوه بر جسم، روح هم دارند ... هر چقدر دنیا علمی تر و پیشرفته تر میشه اعتقاد به معنویت و بعد روحانی کمرنگ تر و غیر قابل پذیرش تر میشه ... این روزها اگه جایی از روح صحبت کنی اجتمال اینکه مورد تمسخر قرار بگیری زیاده ... اما آیا این جور برخوردها و رد کردن ها رو واقعیت هم تایید میکنه؟
شخصن نمیدونم که آیا روح واقعن وجو داره یا نه ... اما مسایلی هست که تا روشن نشن به هیچ وجه نمیشه راحت وجود یک بعد غیرمادی رو انکار کرد ... مثه پدیده هایی که در عین وجود داشتن مادی نیستن ... ظاهرا مادی نیستن ... شاید روزی مشخص بشه اینها هم مادی هستن ولی هنوز مادی بودن اونها ثابت نشده ... این پدیده ها بخصوص پدیده هایی هستن که از جنس آگاهین ... تقریبا تمام آنچه میبینم و میشنویم و حس میکنیم همه از این نوع پدیده ها هستن ... در جهان مادی خارج نه رنگ آبی وجود داره، نه بوی گل، نه مزه سیب، نه صدای آب، نه حس دلتنگی و نه هیچ حس دیگری ... تمام حس های ما از جهان خارج از جنس آگاهی هستن ... در ورای آگاهی ما نه رنگی هست، نه صدایی، نه بویی، نه مزه ای و نه حسی ...
این آگاهی ما چطور از ماده بوجود امده ... چطور از تاثیر ماده بر ماده چیزی بوجود امده که خصوصیات ماده رو در ظاهر نداره ... چنین چیزی چطور ممکنه ... اگر اجزای بنیادین ماده رو به مثابه اعداد صفر تا نه در نظر بگیریم که از ترکیب اونها بینهایت موجود مادی متنوع بوجود امده ... اعتقاد به مادی بودن آگاهی مثه اینه که بگیم در جایی از ترکیب این اعداد حروف بوجود امدن ...
مساله دیگه اینه که بافرض ثابت شدن بعد غیرمادی باز نمیشه با اطمینان گفت که در جهان دو بعد وجود داره، شاید هر دو یک چیز هستن که ذهن ما بخشی رو بصورت مادی و بخشی رو بصورت غیرمادی پردازش میکنه ... یک چیز رو اما به قطع میدونم و اون اینکه ذهن ما فعلن توانایی فهم جهان اونگونه که هست رو نداره ...
دلایلی مخالف که در تحلیلها بهشون اشاره شدن هم قوی هستند و قابل تامل. مثلا تا به حال تجربه نشون داده جوامعی که سرنوشت سوریه رو داشتن تو منطقه اونهایی بودن که از نظر شاخصهای مهم توسعهای ضعیف بودند. مثلا آموزش در جامعهای مثل ایران قابل مقایسه با جامعهای مثل سوریه نیست. علت اینکه گفته میشه ایران رو باید با مصر مقایسه کرد به نظر من از این جنبه هست. از طرفی برای کشوری مثل امریکا یا عربستان اگر ممکن بود ایران رو سوریه کنند قطعا باید اینکارو تا به امروز میکردند و حتی شرایط هم از خیلی از لحاظ محیا بود. اما هیچوقت چنین استراتژی رو مد نظر قرار ندادند. یکی از دلایلش به نظر من اینه که این کشورها چنین سناریویی رو ناممکن میدونن با توجه به شرایط جامعه ایران. من خودم حدس میزنم حتی از این بالاتر، اگر ایران ظرفیت چنین شرایطی رو داشته باشه و بهش نزدیک بشه قدرتهای خارجی بخصوص غربی جلوی این اتفاق رو میگیرند بخاطر اینکه بی ثباتی ایران یعنی بی ثباتی بازار انرژی (نفت) و تو این شرایط اقتصادی غرب این امر اصلا به منافع غرب کمک نمیکنه.نقل قول:
اما بالاتر از همهی اینها، این نگاه سوریهای شدن و مقایسش با نظم موجود نگاه مخدوشی هست. باید دید این نظم موجود چگونه نظمی هست. اگر داعش در عراق و سوریه مسلط باقی میموند بالاخره یک نظمی شکل میگرفت و تثبیت میشد تا سالیان. اونوقت ممکن بود 30 سال بعد در کشور داعش جریانی بوجود بیاد که تحول خواه باشه و انقلابی عمل کنه، اونوقت اگر کسی در اون زمان بگه این نظم رو بهم نزنید چون شرایط آشوب میشه، این حرف و استدلال مضحک به نظر خواهد رسید. حالا در این کشور بعد از سالها محدودیت و شرایط نا مساعد حقوق بشر و وقوع قتل های زنجیره ای روشن فکرها و کشتار اعضای یک حزب بصورت گسترده در زندانها، به نظرتون مضحک نیست که بخاطر فرار از سوریهای شدن بخوایم نظم موجود رو حفظ کنیم؟ به نظر من این نهایت کوته نظری هست... مخالفان حکومت بشار اسد در سوریه حداقل تلاششون برای تغییر شرایط کردند. شاید خود اونها هم اپوزوسیون مناسبی برای اسد نبودند و معلوم نبود نظم بعدی چگونه میبود ولی هیچ کدوم ازاینها دلیلی برای اینکه مردم نظم موجود رو بهم بزنند نبود .