این مجموعه هم چیزی برای گفتن نداشت
یکی دو لبخند و دیگر هیچ ... :n29:
کاشکی پشت صحنه هارو هم اضافه کنن حداقل یکم بخندیم:n27:
Printable View
این مجموعه هم چیزی برای گفتن نداشت
یکی دو لبخند و دیگر هیچ ... :n29:
کاشکی پشت صحنه هارو هم اضافه کنن حداقل یکم بخندیم:n27:
به نظرم این 2 قسمت از قبلی ها بدتر بودن !
خوبش فقط همون آزمایشگاه بود و تا حدودی قسمت فیلمش
من آخرین کارهایی که از مدیری دیدم پاورچین، نقطه چین و شب های برره بود، بعدش دیگه افتاد بعد از دانشگاه و فرصت قهوه تلخ و ادامه ی ماجرا نشد.
دیروز گفتم بشینم سر نهار قسمت سوم شوخی کردم رو ببینم، خوب هیچ چیزی نداشت، نه طنزی، نه لبخندی، نه انتقادی، بیشتر یاد بچگی خودم افتادم که با بروبکس خانواده با هم میافتادیم، شروع میکردیم دلقک بازی در آوردن، به نظر منم "شوخی کردم" همون دلقک بازی هست که به صورت مجموعه در آمده.
جالبه دیشب گفتم بزار رندم یه قسمت شب های برره رو ببینم، هنوز هم بعد از چندین سال جذاب و خنده دار بود، به نظرم واژه ی پسرفت واسه "شوخی کردم"، لطف بزرگیه...
شاید برا اینکه نشان دادن الات موسیقی تو رسانه ی ملی حرامه :n09: مدیری خواسته این کمبود جامعه رو مرتفع کنه ;)نقل قول:
+
و از اونور شما این قطعه های موسیقیایی که پخش میشه تو هر مجموعه رو زمانشون رو کنار هم بزاری میشه تایم یه ایتم :n29:.. بنابراین ابزار مناسبی برای اب بستن هم میتونه باشه که هست !:)
«شوخی کردم» باخت تلویزیون است. اینکه مجموعهای که ذاتا هویتش تلویزیونی است سر از شبکه نمایش خانگی درآورده و آگهیها و مخاطبان را به سمت دیگری کشانده، نقطه ضعف تلویزیون است که ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
* اگر «شوخی کردم» در شبکه خانگی به موفقیت نرسد، نه مهران مدیری مقصر است که همچنان یکی از باذوقترین و دوستداشتنیترین هنرمندان ایران است و نه مخاطبانی که هنرمندشان را خوب میشناسند و آنقدر دوستش دارند که بدقولی «قهوه تلخ» را فراموش کنند و دل بدهند به کار جدیدش. رابطه مهران مدیری و مردم، خاصتر از این حرفهاست. مدیری یکی از معدود هنرمندانی است که وقتی جلوی دوربین میایستد مردم باورش دارند. حرفش را قبول میکنند. به صداقتش ایمان دارند. مثل مهران مدیری کم پیدا میشود که در چشممان زل بزند و ایرادهای فرهنگی را که عمر تاریخی دارند و گاهی حتی بهشان افتخار میکنیم، به سخره بگیرد و به رویمان بیاورد ولی دلخور نشویم و بخندیم و به اعضای خانواده که کنار دستمان نشستهاند تا سریال یا مجموعهای را ببینند که باعث میشود واقعا به همه از پیر و جوان خوش بگذرد، بگوییم: راست میگهها!پایه و اساس این اطمینان و علاقه، اول صداقت مهران مدیری با مخاطب است. اینکه خودش را جدا یا بالاتر از مخاطبش نمیبیند(هرچند برای خلق یک اثر هنری آنقدر باهوش است که از مخاطبش جلوتر باشد) و دوم اینکه کارش را خوب بلد است. مردم و جامعهاش را خوب میشناسد. وقتی از مردم حرف میزنیم، تودههای گستردهای را مد نظر داریم که از لحاظ فرهنگی با هم تفاوتهای زیادی دارند. مهران مدیری روی بیشتر اقشار جامعه احاطه دارد.
همه این نکات مثبت در مجموعه جدید مدیری، «شوخی کردم» هم وجود دارد به علاوه یک تجربه جدید: «شوخی کردم» سریال نیست. حتی ماجراهای اپیزودیک هم نیست. شبیه مجموعهای از کلیپها میماند که آنتراکت وسطش هم موسیقی است(که تنظیم و اجرای خیلی خوبی هم دارد). شبیه همان چیزی که سالها قبل در تلویزیون در مجموعه «ساعت خوش» تجربهاش کرده بود. این یک ور مثبت دارد. اینکه اگر مخاطب یک قسمتش را از دست داد، موضوع هفته آینده تحتالشعاع قرار نمیگیرد. ارجاعی وجود ندارد که متوجه شوخی قسمت بعدی نشویم. تنوع بازیگران و شخصیتها هم زیاد است. ممکن است از آن بخش چند دقیقهای خبر خوشتان نیاید، ایرادی ندارد. به اندازه 5 دقیقه صبر میکنید تا به بخش دیگری برسید که شما دوستش دارید. اما روی دیگر سکه همان چیزی است که ممکن است به شکست «شوخی کردم» منتهی شود. این مجموعهای نیست که اعضای خانواده بخواهند برای خریدن و دیدنش هر هفته به سوپرمارکتشان سر بزنند و 3هزار تومان بدهند. دلایل رفتارشناختی زیادی دارد. یکی این است که مردم ایران غالبا وقتی برای خرید یک محصول فرهنگی پول میدهند دوست دارند چیزی متفاوتتر از آنچه هر روز در تلویزیون در دسترسشان است به آنها عرضه شود. جای درست «شوخی کردم» در شبکه نمایش خانگی نیست. خانه اصلیاش قطعا تلویزیون است. این مجموعهای است که باید از صدا و سیما پخش میشد تا مخاطبان را پای تلویزیون بنشاند. اینکه به جای تلویزیون الان به شبکه نمایش خانگی آمده، و اگر بخاطر این جابهجایی شکست بخورد، مقصر مسئولان صدا و سیما خواهند بود. مدیرانی که موفقترین برنامهسازشان را از دست دادند تا به جایش بودجههای بیهوده به سریالسازانی بدهند که مردم برای دیدن یک قسمتشان هم وقت نمیگذارند. اینکه قدرت تحمل و جسارت و مسئولیتپذیری مسئولان آنقدر در طول سالهای اخیر کم شده است که احتمالا برای «شوخی کردم» هم ممیزی زیادی درنظر میگیرند چون نمیتوانند بپذیرند که مدیری انقدر با ظرافت از لباس و پوشش غالبا یکسان مدیران دولتی که به تلویزیون میآیند تا از روی آمار بخوانند و به بینندگان تلویزیون اثبات کنند چقدر در رفاه و خوشحالند، انتقاد کند. حتی هنوز هم نمیخواهند قبول کنند که آگهیهای بازرگانی کانالهای تلویزیونی که وسط سریالها پخش میشود مخاطبانش آنقدر زیاد است که مدیری با آنها شوخی کند و مردم هم نکته شوخی را بگیرند و بخندند.
واقعیت این است که «شوخی کردم» برای مهران مدیری و گروه بازیگران مشهورش گام بزرگی نیست. حتی شاید گامی رو به عقب باشد. بازگشت به همان فرم «ساعت خوش» دقیقا با همان سبک شوخیها. مثلا شوخیهایی که در تلویزیون با برنامههای ماهوارهای میشود یا همان طنازی همیشگی شخص مدیری موقع حرف زدن. «شوخی کردم» اتفاقی برای مدیری یا مخاطبانش نیست. ما به بهتر از اینها از طرف مهران مدیری عادت داریم. در این حد خنداندن و پرداختن به جزییات و جسارت در دست انداختن خبرهای روز، که همان مدیری همیشه است. ما هم مثل همیشه دیدیم و خندیدیم. اگر قسمتهای بعدی «شوخی کردم» همینطور متوسطالحال هم باقی بماند باز هم نه مدیری چیزی را باخته و نه مخاطبان مجموعه.
«شوخی کردم» باخت تلویزیون است. اینکه مجموعهای که ذاتا هویتش تلویزیونی است و هر جای دیگر دنیا هم که باشد چنین مجموعهای از شبکههای تلویزیونی پخش میشود، حالا سر از شبکه نمایش خانگی درآورده و آگهیها و مخاطبان را به سمت دیگری کشانده، نقطه ضعف تلویزیون است.
شبکههای کابلی با سریالهای قدرتمندی که هر سال میسازند، مشغول فتح جهان و تماشاگران هستند. «شوخی کردم» در مقابل آنچه در سریالسازی دنیا دارد اتفاق میافتد، درست به یک شوخی میماند. این مجموعه باید از طرف صدا و سیما حمایت میشد و از تلویزیون پخش میشد تا بخش خصوصی برود سمت ساخت سریالهایی که این روزها صدا و سیما نه هزینهاش را میتواند بپردازد و نه مخاطبش را جلب کند.
مهران مدیری هم باید هدفهای بزرگتری برای خودش در نظر بگیرد. «شوخی کردم» برای مدیری و مجموعه بازیگرانش که همه کنار مدیری کارهای بهتری تجربه کردهاند، کار پیش پا افتادهای است. خلاقیت چنین هنرمندانی نباید محصور به دایرهای شود که دائم در همان محدوده بچرخند: دست انداختن تیپها و شوخیهای کلامی که البته بامزه هست ولی به قامت مهران مدیری برازنده نیست. قسمت اول «شوخی کردم» در ذات همان «خنده بازار» تلویزیون بود ولی با دوز انتقادی بالاتر نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی که خب هنرمندانهتر و حرفهایتر هم ساخته شده بود. خوب است ولی کافی نیست.
صوفيا نصرالهي
«کار جدید مهران مدیری»؛ این عبارت مدتهاست دیگر کسی را به یاد دیدن سریالهای او از صدا و سیما نمیاندازد و همه به فکر خریدن DVD از سوپرمارکت و روزنامه فروشی و غیره می افتند. مدیری در ابتدای راه وارد شدن به بازار ویدیوهای خانگی، ابتکار جالبی کرد و در یک مونولوگ احساسی، از همه مردم صادقانه خواست که DVD قهوه تلخ را کپی نکنند. این تقاضا از سمت هنرمندی که پیش بیشتر مردم محبوب و مقبول است، جواب داد و کمتر می شد به نسخه های دانلود شده و DVD های کپی قهوه تلخ بربخورید. فروش کار خوب بود. نتیجه؟ سریال هیچ انتهایی نداشت. نه ورود لطفعلیخان زند توانست سریال را تمام کند و نه حتا بازگشت قهرمان داستان (نیما زندکریمی) به زمان حال. در واقع این ماشاا… خان هیچ وقت از دربار هارون الرشید برنمیگشت. مخاطب به سازنده احترام گذاشت، ولی متقابلا مورد سوء استفاده قرار گرفت. در حقیقت در این معامله هنری، به مخاطب خیانت شد و این شد که وقتی مدیری در «ویلای من»، از برادران آقاگلیان جدا و خودش تهیه کننده شد و با گلرنگ رسانه قرارداد پخش بست، با همان گروه بازیگران و نویسندگان، به مراتب، فروش کمتر و ناموفقتری را تجربه کرد.
در ویلای من از نظر هنری و جلب مخاطب اتفاق خاصی نیفتاد. نه جذابیت داستانی وجود داشت مثل «مرد هزارچهره» و نه خلاقیت روایتی و شخصیت پردازی مثل «پاورچین» و «شبهای برره». هرچه بود، بحث تولید بود. گویا محدودیتهای قرارداد با لوکیشن و بازیگران، بیشتر از رعایت قواعد دراماتیک اهمیت داشت.
حالا مدیری دوباره برگشته تا سیر شوخیهایش با مخاطب را با سری جدیدی ادامه بدهد. همه امید داشتند که این یکی متفاوت باشد. مدیری همه را دور هم جمع کرده بود. از غفوریان و شفیعی جم و بنفشه خواه هژیرها تا لاله صبوری و رامین ناصرنصیر جنگ 77. در گروه نویسندگان هم، این بار به جز امیرمهدی ژوله، طنزنویسهای جدیدتر و تازه نفستری مثل محمد صفاجویی را از «چلچراغ» آورده بود. کار را هم آیتمی ساخت تا دیگر دردسر زمان بندی قراردادهای لوکیشن، عدم یکدستی و تداوم دراماتیک و حتا نداشتن پایان مشخص(!) آزارش ندهد. امیدها به این کار بالا بود و احتمالا فروش DVD اول، خوب. چون روزهای بعد، حرف کار جدید مدیری نقل مجالس بود. ولی حرفها نه از قسمتهای بامزه و شوخیهای هوشمندانه آیتمها، بلکه از باورنکردنی بودن میزان بیمزگی و بیات بودن شوخیها بود و البته سیاستهای تولیدی مدیری. نه خبری از نوآوری هنری بود و نه حتا از گذراندن ساعتی خوش با تماشای این DVD در کنار خانواده.
قسمت اول که خلاقیت نام دارد، در واقع کنایه ای است به خلاقیت دروغپردازان. بنابر این طبیعتا بخش قابل توجهی از آن به دروغهای شاخداری میپردازد که مردم در سالهای گذشته شنیده اند. اما این شجاعت دیرهنگام همان قدر میتواند جسورانه تلقی شود که اجراهای ضعیف از جوک های بیات و قدیمی مثل آیتم عصرحجر. هر اندک امتیازی که بتوان برای دو قسمت ابتدایی DVD اول «شوخی کردم» قائل شد، به دلیل اجراهای انفرادی بازیگران است. ولی انعطاف شگفت انگیز صورت رضا شفیعی جم یا میمیک بامزه آرش نوذری، نمیتوانند بار بیمایگی مجموعه را به تنهایی به دوش بکشند. بیمایگی که در آیتمی مثل جراحی با بازی خود مدیری به شدت توی ذوق میزند. کارگردانی و اجرای ضعیف، ایرادهای متنها را هم شدیدا برجسته کردهاند.
مجموعه خلاقیت، تنها چیزی که از خلاقیت واقعی بروز میدهد اجراهای تلفیقی موسیقی جاز و سنتی است که اگر تمام زمان DVD را شامل میشد، مردم کمتر عزای 3000 تومان از دست رفته شان را میگرفتند.
بعضی ایراد کار را تنها به گردن آیتمی بودن کار میاندازند. برای این گروه، یادآوری یک کار آیتمی کوتاه مثل فضانوردان لازم است که اواسط دهه هشتاد به وسیله پیمان قاسم خانی و سیامک انصاری ساخته شد. این میتواند مهر تاییدی باشد بر این ادعا که کارهای مدیری تنها وقتی درخور و قابل توجهاند که پیمان قاسم خانی در آنها همکاری داشته باشد. شاهد این ادعا، شاخص بودن پاورچین، شب های برره، مرد هزار چهره و باغ مظفر در بین دیگر کارهای مهران مدیری است. این موضوع ما را به حقیقت تلخ دیگری نزدیک میکند که در چندین سال اخیر، تنها آثار طنزی که رگهای از خلاقیت و احترام به درک مخاطب داشتهاند، نوشتههای پیمان قاسم خانی بودهاند. از مارمولک، مکس و نان، عشق و موتور 1000 تا ورود آقایان ممنوع و سن پترزبورگ جزو معدود فیلمهای طنز قابل تماشا در سینمای رقت انگیز کمدی سالهای اخیر بوده اند. در تلویزیون هم، تفکر پشت ساختمان پزشکان یا حتا پژمان قابل قیاس با کمدی های اخیر تلویزیونی مثل پایتخت (نوشته محسن تنابنده و کارگردانی سیروس مقدم) که تنها بر پایه تکیه کلام و بازیهای اغراق شده و تقلید لهجه اند، نیست. اینکه چنین نویسنده توانایی در زمینه طنز داشته باشیم البته به خودی خود تلخ نیست که خیلی هم شیرین است. اما توجه به اینکه چقدر این گونه نویسنده های خلاق سینما و تلویزیون اندک اند، واقعا غم انگیز است.
همان طور که به هر فیلم سینمایی باید ده دقیقه فرصت داد تا خودش را نشان دهد، باید پیش از قضاوت، حداقل دو قسمت از هر سریالی را هم دید. مجموعه دوم به نام زندگی زناشویی، با فاجعه ای مثل آیتم عصر حجر شروع میشود و با بخش های بی سر و تهی مثل آزمایشگاه و تعریف کردن سریال مکزیکی برای شوهر ادامه پیدا میکند.
بی سرو ته از این نظر که هر لطیفه ساده، شروع، ادامه و یک اوج یا به قول فرنگیها، Punch Line دارد. چیزی که به خصوص در کل مجموعه خلاقیت و قسمت اول از مجموعه زندگی زناشویی، نایاب است. بخش اول این مجموعه، با یک آیتم امیدوار کننده تمام میشود. آیتم پدر و پسر اگرچه چندان بامزه نیست، ولی حداقل این شروع، ادامه، اوج را دارد. هرچند در اوج، هنوز پسر از کادر خارج نشده و به سمت پنجره نرفته، صدای شکسته شدن شیشه شنیده میشود. ولی این طور گافهای معمول، درست مثل عدم تکرار برداشتها بعد از همپوشانی و نامفهوم بودن بعضی دیالوگها، در مقابل کل فاجعه ای که در جریان است، به چشم نمی آید. جالب اینکه قسمت دوم همین مجموعه کاملا غافلگیرکننده شروع میشود و آیتم ملاقات در زندان و وام ازدواج با هیچ معیاری با بقیهی چیزهایی که تا اینجا دیده ایم، قابل مقایسه نیست. حجم کنایه و فانتزی این دو آنقدر بالاست که انگار از جای دیگری به مجموعه وصله شده اند. به خصوص در مورد آیتم وام ازدواج. زوج جوان بعد از رعایت تمامی شرایط سخت گیرانه و دقیق بانک شامل میزان مهریه و سن داماد و دانشجو بودن، به شرط پایانی میرسند که فوت پدر یکی از زوجین است. حالا همه منتظر میشوند تا پدر پیر داماد همانجا فوت کند تا رئیس بانک فرم وام را امضا کند. چیزی شبیه فانتزی های نیشدار مانتی پیتون. بقیه آیتم های این قسمت، اگرچه از حد متوسط بالاتر نیستند، ولی به یاری این شروع خوب، آبرومندانه بخش پایانی را جمع میکنند تا همچنان با دیدن نام مدیری در تیتراژ پایانی به این فکر کنیم که آیا سطح توقع ما به شدت پایین آمده که با حداقلی راضی شده ایم یا قرار است این مجموعه کم کم بهتر شود؟
منبع: بانی فیلم
سلام
بعد از دیدن قسمت اول و کمی از قسمت دوم به جرأت می توان گفت : مزخرف ترین و لوس ترین طنزی بود که می شد ساخت . ای کاش نمی دیدم و همان تصور ذهنی خوبی که قبلاً از مدیری داشتم سرجاش می بود .
من دیروز جلوی مهمون ها گزاشتم .....تو بگی یه نمه لبخند هم نیومد .
ای اینو کنسل کنند و به جای اون قهوه تلخ رو ادامش رو بسازن ....... خاک تو سر همشون.
قسمت سوم معلوم نیست کی میاد؟
قسمت قبلی که 1 بهمن اومد
مدیری هر روز بدتر از دیروز
شوخی کردم واقعا افتضاح هست
یه سری ایتم های شوخی کردم به معنای واقعی مزخرف هست مثل این ایتم :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خنده بازار که دیگه اینقدر مسخره بود از شوخی کردم بهتر بود
امیدی هم نیست بهتر از این شه
هر 15 روز یکبار میاد بنابراین قسمت بعدی ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ میاد!نقل قول:
اما سری سوم به اسم خشونت قراره 20 بهمن بیاد!
وای خدا قسمت دومشم اصلا جالب نبود ...........:n27:
بزرگمهر حسینپور کارتونیست و کاریکاتوریست برجسته ایرانی، پیرامون مجموعه طنز “شوخی کردم” به کارگردانی مهران مدیری که در شبکه خانگی توزیع می شود، در فیس بوکش نوشت:
برای خریدن و نخریدن شوخی کردم شک داشتم.برای رفاقتم با امیر ژوله هم که می بود باید می خریدم و دسته گل دماغ پرور رفیقم را می دیدم.هرچند گوشه و کنار از اهالی آه و ناله کننده شنیده بودم که کار خوبی نشده و از این تیم انتظاری بیش از این داشته اند،اما با این حال پول یک پیراشکی را برای یک قسمت از دی وی دی شوخی کردم خرج کردم و با هزار منت و اینکه بابا دیگه جهنم ،چی کار کنم و از این حرف ها دی وی دی را خریدم.راستش با این ذهنیت که کار خوب نیست شروع به دیدن کردم.اما کم کم لبخند گوشه ی دهان سخت گیرم جا باز کرد و به همنشینم هم که نگاه کردم دیدم دارد می خندد.یاد نوشته های لشگر ناله کن فیس بوک و اطراف و اکنافم افتادم و دیدم که چقدر بی انصاف هستند.و مثل مجالس ذکر مصیبت که همیشه افراد یاد مصائب خودشان می افتند و زار می زنند،یاد برخورد این جماعت با آثار خودم افتادم و انتقادهای بی معنا و بی دلیل و ادعاهایی که اغلب از روی بغض و کین و حسادت و خشم بود را یاد آوردم.
در شرایطی که هر چیزی کج نمایی و کج تابی محسوب می شود،هر انتقادی هزار برداشت وحشتناک و دهشتناک به همراه دارد،در شرایطی که اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی گل و گلاب و سمبل تر شده است،خنداندن مردم دیگر نه تنها مثل بیست سال قبل که مثل هشت سال قبل و سه چهار سال قبل هم نیست و هزار برابر خنده جاری کردن بر لب و قلب مردم سخت و دشوار تر شده است،بی انصافی است که زحمت یک تیم حداقل صد نفره را با یک جمله ی قهریه و غیر کارشناسی،به باد توهین و نقدهای بی سر و ته بگیریم و حرف هایی بزنیم که نه بار علمی و کارشناسی دارد و نه دلیلی از سر منطق.در ادامه همین ماجرا چند سوال را مطرح می کنم.
ملاک دوستان برای بامزه بودن یک سریال کمدی چیست؟یا به عبارت بهتر شما هنگام دیدن یک سریال چند بار بخندید کافی است؟ دست اندرکاران یک سریال کمدی باید تمام گذشته را فراموش کنند و یک اثر کاملا جدید خلق کنند یا اینکه در ادامه ی کارهای قبلی خودشان ،یک قدم جلو تر بروند خوب است؟
پرداختن به موضوع دروغ.در ابعاد مختلف جامعه،در اخبار تلویزیون آن،در گفته های مسئولین سینمایی آن،در مردم عادی…در بین زن و شوهر و هنرمند و ورزشکار و غیره،خود نوشتن یک سطری اش الان خط قرمز محسوب می شود،بعد کسانی می آیند و آن را پهن می کنند و یک مجموعه طنز از آن تولید می کنند ،چطور کار خاص و شجاعانه ای نکرده اند؟
شیوه مقایسه کردن کار آیتمی شوخی کردم با کارهای قدیم بسیار عجیب است.من همین چند وقت پیش یک مروری می کردم آن کارها و سالها را.جالب است بگویم که از نگاه من نود درصد آیتم های آن ها بی مزه و سطحی بود.و واقعا از یک مجموعه فقط سه،چهارتایش بامزه و خنده دار بود که البته کاملا طبیعی است.الان هم قصه عوض نشده.در این مجموعه هم از کل سی دی چهار پنج تایش واقعا بامزه است.و به نظر من هم همین کافی است.مگر قرار است از اول تا آخر زانو بزنیم و قارت قارت قهقهه بزنیم؟برای من که همان لبخند گوشه دهان کافی بود.(یادمان باشد گذشت زمان هیچ کاری را توجیه نمی کند.اینکه آن کار برای قدیم بود و الان بی مزه شده حرف اشتباهی است.اینطوری باشد کارهای چاپلین و بیلی وایدر الان باید احمقانه ترین کارهای دنیا باشد)
در آخر: ما مردم قدیمی پسندی هستیم.من متاسفم به حال هنرمندان بیست سال بعد که قرار است با کوباندن مجموعه شوخی کردم بر سر آنها،آنها را تحقیر کنند و این کار را مدام توی سرشان بکوبند.
کسان بی استعدادی که همیشه در حاشیه اند و تصور استاد طنزنویس بودن می کنند و یقین دارند که اگر آنها می نوشتند می ترکاندند و چون نیستند کار بد شده است احساس ترحم و دلسوزی می کنم.چون بارها در جایگاه های مختلف امتحانشان کردم و جز ادعا چیزی ازشان در نمی آمد و قطعا اگر اینهمه خلاق بودند الان حتما کسی بودند و کاری کرده بودند و چیزی شده بودند.این دنیا هیچ کس جای دیگری را تنگ نمی کند.
در کل ای کاش مردم صبور تری بودیم.ای کاش قدر هنرمندانمان را می دانستیم و ای کاش برای نظر دادن،کمی دقیق تر می بودیم و مطالعاتمان را بیشتر می کردیم و حداقل اینقدر به یقین حرف نمی زدیم.ای کاش گاهی شک می کردیم که نکند حرفمان درست نباشد.و نهایتا ای کاش این جمله بالای صفحه من (برتراند راسل)اشتباه بود:مشکل دنیا این است که احمق ها کاملا به خود یقین دارند و آنها که دانا ترند سرشار از شک و تردیدند.
منبع : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چقدر عکس میگیرین اینا پشت صحنه!!!:n02:
شنیده بودیم هرچقدر پشت صحنه صمیمی باشه کار جذاب تر میشه
اینجا فقط پشت صحنشون صمیمین خداکنه این کار جذاب بشه
همش فکر میکنم این کار جزو کارای فوق العاده مهران میشه و ماندگار امیدوارم (مطمئنم:دی)همینجوری میشه
(البته با همین تفکرات ویلای من دنبال کردم ولی هرگز اونجوری نشد که انتظار داشتم بجز چندتا قسمت)
محتوای مخفی: عکسای جالب از پشت صحنه
+++
مجموعه سوم با موضوع خشونت یکشنبه 20 بهمن
آنونس مجموعه۳- خشونت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ارزش دانلود رو داره یا نه؟
سری اول رو دیدم فوق مزخرف بود
من این قسمت سوم که به اسم خشونت بود را دیدم
کسانی که دو سری قبلی را دیدند و نپسندیدند فکر نمیکنم از این قسمت خوششان بیاید! (و احتمالاً پستهای منفی دوباره این قسمت خواهد داشت!)
اما در حد انتظار من بود! و نصف آیتمهایش به نظر من تکههای خندهدار داشت!
احتمالاً این سری آیتم سانسور شده داشته چون یک آیتم سلامت که ربطی به موضوع این سری نبود و در سری بعد است در آخر این سری هست! و چند دقیقهایی هم آنچه در قسمت بعد خواهید دید دارد پس باید یکی دو ایتم را حذف کرده باشند!
با دیدن این سه سری باید بگویم :
آیتمهایی که بهتر است حذف شود :
1. آیتم انسانهای اولیه جایی برای طنز زیاد ندارد
2. آیتم جراحی که مهران مدیری دارد جراحی میکند و معمولاً غیر از درآوردن اعضای بیمار و گفتن یک سری دیالوگ چیزی ندارد و بهتر است حذف شود!
آیتمهایی که خیلی خوب است! :
1. گفتگوی سینمایی
2. شعر
3. پدر و مادر گریان
4. گفتگو با زندانی (غفوریان)
آیتمهایی که بد نیست! :
1. آیتم اخبار
2.آیتم گفتگوی ویژه خبری
3. آیتم گفتگوی مردمی
شاید هم موضوع برای این مجموعه نداشتند مجبور شدند بیشتر آب بریزن تو سریال!!!نقل قول:
احتمالاً این سری آیتم سانسور شده داشته چون یک آیتم سلامت که ربطی به موضوع این سری نبود و در سری بعد است در آخر این سری هست! و چند دقیقهایی هم آنچه در قسمت بعد خواهید دید دارد پس باید یکی دو ایتم را حذف کرده باشند!
بعید به نظر میاد چون جایی خواندم که گروه چند نفرهایی که فیلم نامه آیتمها را مینویسند چند برابر تعداد آیتمهای هر سری اول ایده میدهند و بعد مدیری از بین آنها انتخاب میکند و بعد شروع به نوشتن آن آیتمها میکنند!نقل قول:
این سری قسمت اولش رو دیدم افتضاح تر بود ... میشه دیگه با اطمینان تیتر سقوط مهران مدیری با شوخی کردم به کار برد
فقط اون آیتم که مرده قلبش درد میکرد و داشتن هر چی لباس بود تنش در میوردن باحال بود :دی
خداییش شماها سر قسمت 5 و 6 چقدر خندیدید؟ :n24:
دریغ از یک لبخند! چی بود آخه این! چرا مدیری نمیره بشینه توی خونش و خودش رو بازنشست کنه! حداقل یک ویدئو دیگه منتشر کنه و از مردم عذر خواهی کنه بابت این مجموعه!:n21:
من که مردم از خنده!:n08:نقل قول:
این سری آخر فقط موسیقی راک بین آیتماش فاز داد
یعنی اومدم راجع به 5 و 6 بنویسم حیفم اومد حتی تایپ کنم
خلاصه ترین نقد ممکنه :
آشــــــــغال ...
همبن
دوستان ارزش وقت گذاشتن و دیدن رو داره این سریال یا اینکه شر و وره؟؟
اصلا ارزش دانلود کردن هم نداره! یعنی اگر اومدن در خونتون DVD اورجینال مجانی دادن بهت، مستقیم هدایتش کن توی سطل زباله.:n28:نقل قول:
امروز تو مغازه یکی از رفقا قسمت 1 و 2 رو دیدم جناب مدیری فکر میکنم کفگیرت ته دیگ خورده...
اینکه با کمدین هایی مثل رضویان یا شفیعی جم مردم رو بخنده بیارید کار آنچنان سختی نیست!
این همه بازیگر باحال جمع کردی . ازشون درست استفاده میکردی . آخه همون خنده بازار مزخرف رو میدیدم بهتر از این دو قسمت بود
خیلی خنده داره :n08:
آنونس شوخی کردم...! مجموعه۴-سلامت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آنونس شوخی کردم...! مجموعه۵-اعتیاد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سری جدید رو هم دیدم ، واقعا ذهنیتم از مهران مدیری تغییر کرد . به شدت افول کرده ....:n27:
مجموعه بعدی با موضوع "سلامت" ۴ اسفند ۱۳۹۲ میآید
یک مصاحبه جالب با پیمان قاسمخانی :
تنها معدودی از آدمها هستند که وقتی با یک ساعت تأخیر سر قرار برسی لبخند میزنند و به جمله «دیگه داشتم میرفتم» اکتفا میکنند و دعوتات میکنند تا بنشینی و صحبتتان را شروع کنی. وقتی مطمئن میشود که عکاس همراهت نیست نفس راحتی میکشد و میگوید «خیلی از عکس خوشم نمیآید». صندلیهای چرخدار و سرامیکها که لیز باشند بیشتر کمک میکند تا مقابل کسی که میگوید «من تئوری حرف نمیزنم، پس فضای مصاحبه را جدی نکن» راحت باشی. با این همه برای شروع چه بخواهی چه نه، سوالات جدیاند.
به نوشته آرمان، شاید هرکس دیگری بود سعی میکرد چیزهایی که بدان قائل نیست در جواب بیان کند اما او در جواب میگوید «من خودم را یک هنرمند به مفهوم واقعی نمیدانم، فیلمنامهنویسم و کارم سرگرمینویسی است». وقتی میخواهد داستان فیلمنامهای را که ده سال است برای خود نگه داشته تا روزی در مقام کارگردان بسازد، تعریف کند، رکوردر را خاموش میکنی، قرار است رازدار باشی و فقط تو بدانی که وقتی پیمان قاسمخانی داستان فیلمنامههایش را تعریف میکند از آنچه در تصویر میبینی، کمدیتر است.
طنز و کمدی در تلویزیون چه تعریفی دارند؟
من تئوریک صحبت نمیکنم. راستش بدون ادابازی، تعریف طنز و کمدی را نمیدانم و برایم هم مهم نیست که بدانم. دستهبندی برایشان نمیکنم. یک جور کمدی میشناسم که مطابق همان جلو میروم و دوستش دارم، یک دسته دیگر هم هست که دوستش ندارم پس سراغش نمیروم.
همین طنز و کمدیای که میگویید دوست دارید و سراغش رفتید بالاخره یک تعریف دارد.
در واقع خیلی نقشه یا برنامهریزی مشخصی برای رسیدن به یک تعریف نوشتاری ندارم. زمانی که به یک سوژه فکر میکنم، خودش مرا به سمت لحن و فضایش میبرد، قاعدهام به این شکل نیست که بگویم حالا که داستان به این شکل است من باید از این شیوه خاص و این جنس کمدی استفاده کنم، شبیه مل بروکس بنویسم و در کار بعدی شبیه بیلی وایلدر بنویسم. این اتفاقات برای من تعریف شده نیست.
به نظر میرسید زمانی طنزنویسان خوراک اصلی جامعه را به لحاظ تکیهکلامها، لحن و لهجه و حتی شیوه رفتاری تأمین میکردند اما امروز برخی از طنزنویسانمان برای سوژههایشان از جامعه و رفتارهای مردم خوراک میگیرند.
بله. هر دو شکل این مساله وجود دارد. هرچند که یادم نمیآید من چنین کاری کرده باشم. اما این یک اتفاق دو سویه است که هر دو شکلاش ممکن است. طبیعتا ما از جامعه تأثیر میگیریم اما در مقیاسهای کلانتر؛ نه اینکه یک چیز کوچکی مثل پنهپ را که همه میگویند در متنهایمان بیاوریم تا بامزهتر باشد.
طنزهای تازه تلویزیون انگار برای شخصیتپردازی، بیشتر از هر چیزی سراغ فرم ظاهری، میمیک صورت و لهجههایش میروند. این دسته از کارها را هم میتوان جزو نمونهای از کارهای کمدی درست دانست؟
من با هیچجور کاری مخالف نیستم و موافق هم نیستم که جلوی کاری، به جرم اینکه مطابق سلیقه عدهای نیست گرفته شود. هر کاری مشتریهای خودش را دارد. برخی از این برنامههای آیتمی نیازی به شخصیتپردازی ندارند. هر کار همانطور که مخاطب خود را پیدا میکند اگر نتواند در ادامه خوب باشد آنها را از دست میدهد و به تدریج حذف میشود. نمونه آن برنامه «صبح جمعه با شما». منظور تعیین ملاک و معیار خوب و بد نیست؛ سالها همه مخاطب این برنامه بودند خود من حتی حاضر نبودم یک روز را از دست بدهم، اما بعد از مدتی دورانش تمام شد. انگار که با آمدن گروه مهران مدیری مخاطب فهمید که دیگر این برنامه به اندازه کافی برایشان جالب نیست. این برنامه دوران خودش را داشت، هر برنامهای همینطور است و مردم هستند که تعیین میکنند بماند یا تمام شود. دستهبندی برنامهها به خوب و بد به واسطه سلیقه شخصی درست نیست.
پس طنز در خدمت جامعه و سلیقه مردم است؟
به نظرم همین است. من خیلی قائلم به سرگرمیسازی و سرگرم کردن مردم، به هر شکلی که جامعه اجازه دهد برایم قابل پذیرش و انجام است. به همین خاطر هدف اولم چه در کارهای خودم و چه در کارهایی که میبینم همین سرگرم شدن است. وقتی برنامهای میتواند با این ویژگی وجود داشته باشد مثل همین تئاترهای گلریز که مردم دوست دارند چرا باید حذفاش کرد. این اعتقاد را هم ندارم که برخی برنامهها سلیقه مخاطب را پایین میآورد و برخی باعث افزایش آن میشود. خود جامعه میتواند سلیقهاش را تعیین کند. گاهی کسانی در دورانهایی ظهور میکنند مثل گروه مورد علاقه من «مانتی پایتون» که باعث جهش میشوند و نگاه مردم را نسبت به کمدی تغییر میدهند، اما فارغ از همه این موارد کمدی راه خودش را میرود.
چه میشود که کار کمدی عمرش به پایان میرسد. «صبح جمعه با شما» سالها توانست مخاطب خود را داشته باشد و هنوز هم البته دارد، اما بعضی از کمدیها و گروههایی که در سالهای اخیر وارد این عرصه شدند زودتر از تصور به این پایان رسیدهاند.
یک اتفاقی میان کمدیکارهای ما پیش آمده که دوست دارم اسمش را بگذارم سندروم جمع آدمهای بامزه؛ این سندروم زمانی اتفاق میافتد که آدمهای بامزه دور هم جمع میشوند هر شوخیای که برای جمع خودشان بامزه است را وارد کار میکنند بدون اینکه به سلیقه مخاطب توجه کنند. مثل گروه ادگار رایت، سایمون پگ و نیک فراست که تا به حال هر فیلمی از آنها دیده بودم دوست داشتم. جمع فوقالعادهای دارند که پر از ایدههای جذاب و شوخی با ژانر است، اما آخرین کارشان شبیه این بود که این سه نفر کنار هم نشستهاند و هرکدام یک ایده دادهاند، بقیه تأییدش کردند، یک کار درون گروهی ساختهاند و حواسشان به افراد خارج از این جمع نبوده که این شوخیها را میپسندند یا نه. این اتفاق برای کمدیکارهای ما نیز میافتد. نمونهاش برای مهران غفوریان دوست خوبم رخ داد. او آدم بامزهای است. کنارش که بنشینی از حرفهای خندهدارش رودهبر میشوی؛ اما کار کمدی او به جایی رسید که انگار دوستان کنار هم نشستند به هرچیزی که برای هم گفتند خندیدند اما خروجی کار درستی نشد که به اندازه کافی مخاطبپسند باشد. پژمان جمشیدی یک جمله خوب داشت که میگفت «بامزه بودن جلوی دوربین با بامزه بودن معمولی فرق دارد». این همان مسالهای است که خیلیها را دچار اشتباه کرده و برای کمدی خطرناک است و آن را تبدیل به کار درون گروهی میکند.
شما چطور جلوی این خطر را در کارهای گروهیتان میگیرید؟
برای من خیلی پیش نیامده که احساس بامزگی کنم. البته من و محراب همیشه و بر اساس اخلاق گذشتهمان به هرچیزی میخندیم و همین خاطره برای ما نیز وجود داشته و دارد. خیال میکنم باید یک قدرت تفکیک بین خندهدارهای ما و مخاطب وجود داشته باشد برای همین همیشه هنگام نوشتن این حساسیت را دارم که شوخیهایی که در کار استفاده میکنم خیلی شخصی و مال خودمان نباشد، باید مراقب باشیم که شوخیهایمان براساس سواد و آگاهی اکثریت مردم باشد.
از طنز آیتمی صحبت کردیم. در کارهای شما طنز آیتمی کم است، چرا همیشه سراغ مجموعه رفتید؟
من فقط یک سری آیتم کار کردم، چون داستان گفتن را بیشتر دوست دارم.
طنز روی کاغذ جذابتر است یا وقتی تصویر میشود با بازی دیگران؟
احساس قلبیام این است که... البته این جمله خوبی نیست و تابه حال هم جایی نگفتم اما اینجا میگویم. چیزی که مینویسم زمان اجرا چند درصد از آن کم میشود، یعنی متنی که مینویسم به چشم خودم 100درصد است اما هیچوقت اینطور کامل اجرا نشده و حتی گاهی به 20درصد رسیده! آن هم به خاطر شوخیهایی که فهمیده نشده یا حتی غلط گرفته شده یا اتفاقاتی که با جزئیات و ظرافتهای بیشتری نوشته شده اما مقابل دوربین درنیامده. البته این قضیه شکل دیگری هم دارد، حالتهایی که کار فراتر از نوشته میرود. گاهی با کارگردانهای خوبی کار کردم که به نوشتههایم اضافه هم کردهاند.
نمونه این اتفاق در چه فیلمی رخ داده؟
رضا عطاران در «ورود آقایان ممنوع» جلوتر از طنزی که نوشته بودم رفت. او با درک خوباش از کاراکتر، چیزهایی به نقش اضافه کرد که مال همین شخصیت بود و به ذهن من نرسیده بود.
از کارگردانان چطور؟
مهران مدیری. سکانسی را که مینوشتم و به نظرم خندهدار میآمد وقتی اجرایش را میدیدم خندهدارتر بود. در واقع فهمیدن شوخی با ظرایف و ریزهکاریهایش و زمانسنجی در کمدی مهم است، اگر طرف مقابل اینها را از نوشته بفهمد و انجام دهد همه چیز خوب پیش میرود. با رامبد جوان و سروش صحت زبان هم را خوب میفهمیم و کار کردن با آنها را دوست دارم.
به غیر از کارهای خودتان طنز نوشتاری بیشتر جذبتان میکند یا طنز دیداری؟
خب، وقتی طنز میبینم. کمتر طنز مکتوبی خواندم که از آن لذت ببرم. نه که خوب نباشند، من بیشتر از دیدناش لذت میبرم.
بعضیها معتقدند به کارهایتان حساسیت دارید، درحالی که با این حساسیت میگویید گاهی فقط 20درصد فیلمنامه از کار درمیآید. این حساسیت دستوپای بداهه بازیگران را میبندد؟
سعی میکنم سکانسها از جهت دیالوگها و توصیف صحنهها حسابی پرو پیمان باشند. با جزئیات فضاسازی میکنم، حتی کوچکترین جملاتی که بازیگران در پاسکاری دیالوگیشان نیاز دارند را بهشان میدهم. به همین خاطر اغلب بازیگران نیازی به بداهه نمیبینند. دیالوگهای پینگپونگی که بر پایه ریتم ادای دیالوگ استوارند، اگر یک یا دو جمله از میانشان حذف شود ساختمانی که برای چیدناش فکر کردم یکباره خراب میشود. اما آدمهای باهوش که لحظه را میشناسند و میدانند که باید چه کار کنند مسلم است که دستشان باز است. اصلا محدود کردن بازیگران یک جنایت در حق کار کمدی است بخصوص که فرد بانمکی نیز در کار باشد. با این وجود بعضی اوقات پیش میآید که بامزهترین بداههها هم به ریتم و کمدی کار لطمه میزنند.
فیلمنامههایتان امضای شما را با خود دارند، به نظرتان چه فاکتوری باعث میشود شما در هر فیلمنامه متفاوت باشید و نسبت به قبل به رشد برسید؟
موافق نیستم که هر کاری امضای من را دارد، این را به عنوان تعریف تلقی نمیکنم. دوست ندارم این اتفاق بیفتد و بگویند این سبک قاسمخانی است. به نظرم این منجر به تکرار کردن میشود که من زیر بارش نمیروم. شاید در تمنوشتهها نقطه مشترکی پیدا شود اما در لایه رویی داستانها، اشتراکی به صورت مشخص وجود ندارد. دوست دارم کارهای بامزه بنویسم و بدون هیچ تواضع قلابی، باید بگویم که خودم را هنرمند به مفهوم واقعی نمیدانم. فیلمنامهنویسم و کارم بیشتر از همه سرگرمینویسی است تا افراد زیادی آن را ببینند و دوستش داشته باشند. شاید در ناخودآگاهم هم برایم اهمیت داشته باشد که هر کاری که انجام میدهم به نسبت کار قبلی بهتر باشد، اما به خودم سخت نمیگیرم.
به هرحال شما با توجه به سوژههایی که سراغشان میروید هم مدام به سمت جلو پیش میروید.
چون آدم غریزیای هستم پس شاید این اتفاق در ناخودآگاهم رخ دهد. کلا مسائل خاص كه کمی توجهام را جلب میکنند از آنها مینویسم. مثلا از بین چند طرحی که کمال تبریزی پیشنهاد داد «قبر دو طبقه» یا «طبقه حساس» مرا جذب کرد. رفته بودم که دیدار تازه کنم اما وقتی طرح چند خطی را شنیدم عاشقش شدم و قبولش کردم. سوژههایی که شبیه سلیقهام هستند اما تعریف مشخصی برایشان ندارم که بخواهم آنها را دستهبندی کنم و بگویم که باعث قدم برداشتن به سمت جلو یا عقبگردم میشوند.
چقدر نگران سلیقه مخاطبتان هستید؟ فیلمنامهای مینویسید که عامه مردم بپسندند یا داستان مشخصی را برای طبقه خاصتر هم مینویسید؟
موقع نوشتن به این مساله فکر نمیکنم و چیزی را مینویسم که دوست داشته باشم. همان جمله تکراریای که در چند مصاحبه دیگرم هم گفتهام، من قبل از اینکه نویسنده باشم خودم را تماشاگر سینمای عوامپسند میدانم و فیلمهای پرفروش آمریکایی را میبینم و خیلی سلیقهام همخوان با سینمای اروپایی نیست. به طورکلی سخت سراغ فیلمهایی میروم که متعلق به گیشه نیست. سلیقه اصلیام فیلمهای فضایی است البته سینمای مستقل آمریکایی را هم دوست دارم. از آن جنس کارهای نه چندان کمدی آمریکایی مثل کارهای «الکساندر پین» که همه فیلمهایش را دوست دارم.
شما حالا در جایی ایستادهاید که مخاطب به خاطر اسم شما همراه سریال یا فیلم میشود، این موفقیت از سلیقه به کارهای گیشهای میآید یا نگاهی هم به سلیقه مخاطبانی که در طول این سالها مدام تغییر کرده اما همچنان در کنارتان ماندهاند، داشتهاید؟
این جمله بیشتر ترسناک است تا تعریف باشد. این اعتماد توقعی را به وجود میآورد که مرا میترساند، از طرفی کمکم میکند تا سر هیچ کاری برای یک سکانس و حتی یک دیالوگ کوتاه نیایم. اما اگر همخوانی با سلیقه مخاطب وجود دارد شاید به خاطر این است که به روز هستم. جریانات روز و فیلم ها و موسیقی روز را دنبال میکنم و سلیقه ام خیلی اوقات به بچه های امروزی نزدیک است. اصولا خیلی با سنم بزرگ نشدهام، اگر اتاقم را ببینید کلی عروسک و سفینه فضایی وجود دارد که در هر سفرم در اسباببازیفروشیهای آن شهر که جزو اولین جاهایی است که سراغش میروم و بعد کتابفروشیها، خریدمشان. تا چند وقت پیش رودربایستی داشتم که از اینها بگویم اما حالا دیگر ندارم، چون فکر میکنم همین روحیه باعث میشود آدم تازهتر بماند.
در جایگاه کنونی شما بیشتر کارگردانان را انتخاب میکنید یا کارگردانان شما را؟
ترجیح میدهم بنویسم و بعد به سراغ کارگردانان بروم. مدتهاست که دیگر کسی استخدامم نکرده تا برایش فیلمنامهای بنویسم.
کار جدی در کارنامه شما کم است، چرا سراغ آن نمیروید؟
دو تا کار داشتم که تجربههای خوبی نبودند. هرچند این دلیلی نشد که از کار جدی فرار کنم. بیشتر طرحهایی که نوشتهام در قالب کمدی جالبتر میشدند، اما کارهایی هم هست که کمدی به حساب نمیآیند. مثل همین طرح «طبقه حساس»؛ خیلی کمدی نیست و هرچه جلوتر میرود داستان سیاه میشود. یا همان فیلمی که سالهاست میخواهم بسازم و مدام از آن طفره میروم، فضای کمدی ندارد و بیشتر به فضای فیلمهای برادران «کوئن» نزدیکتر است.
تجربه کارگردانی چرا امتداد نداشت؟
چیزی حدود 10 سال پیش که کانون کارگردانان مجوز کارگردانی میداد یک فیلم کوتاه ساختم و مجوز گرفتم چون فکر میکردم از سال بعد سراغ فیلمهای خودم میروم. اما بعد دلایل مختلف برای خودم تراشیدم که دیگر سراغش نروم. یکی از دلایل هم این بود که از فضاهای شلوغ خوشم نمیآید و دوست ندارم سر صحنه فیلمبرداری بروم.
همه فیلمنامهنویسان یک نوشته دارند که برای کسی نیست، هیچ کارگردانی قرار نیست آن را بسازد. این اثر برای آنها آنقدر میماند تا مقابل دوربین خودشان برود.
من یکی از این فیلمنامهها دارم که ده سال است نگهش داشتم. اما اینکه چرا تا به حال نساختمش دو دلیل بیشتر ندارد؛ یکی تنبلی و دیگر فیلمنامههای زیادی که باید انجام دهم. کارهایی که با یک تیم در حال انجامشان هستم و نمیتوانم رهایشان کنم.
فیلمنامهای دارید که کس دیگری به نام خود کند؟ همان سرقت فیلمنامهای که مدتی اتفاق میافتاد.
چنین چیزی تا به حال رخ نداده. شاید چون کم کار میکنم و طرح و داستانهای زیادی ندارم که بخواهد چنین اتفاقی برایش بیفتد. چند وقت پیش اتفاقی افتاد که شوکهام کرد. فیلمی از رسانههای تصویری به بازار آمد با بازی مهدی هاشمی. شخصیت اول داستان میخوابد، بیدار که میشود شخصیت دیگری دارد. این شبیه داستانی بود که 10 سال پیش ثبتاش کرده بودم اما زمانی که فیلم را دیدم متوجه شدم شباهتی به داستان من ندارد.
این کمکاری برای چیست؟ سوژهها که کم توجهتان را جلب میکنند یا طرح کم پیشنهاد میشود؟
در این مدت اخیر که کار زیاد انجام دادهام. در سینما کمکار بودهام البته همین حالا هم چند طرح دارم که اگر سریالها اجازه دهند سراغشان میروم. سوژههایی که خودم فیلمنامهشان کنم تنها موارد خاصی بودند، اما همیشه موقعیتها و لحظههای جالب را برای فیلمنامههایم استفاده میکنم.
همین بعضی سوژهها یا موقعیتهایی که توجهتان را جلب میکنند از زندگی با مردم میآید؟
نه. من در اتاقم زندگی میکنم.
شما میگویید سلیقهتان به سینمای گیشه نزدیک است، اما حتی سینمای تجاری آمریکا نیز اوقاتی به ورطه ابتذال میافتد و مخاطباش را از دست میدهد. نگران این ورطه و از دست دادن مخاطبان نیستید؟
فکر میکنم سلیقهام در این سالها شکل گرفته، علاوه بر اینکه سعی نمیکنم به روز باشم. اگر فیلم میبینم دلیل بر این نیست که تلاش میکنم به روز باشم، در واقع این برایم لذتبخش است. پس در کنار آثار تجاری هالیوودی، فیلمهای سینمای مستقل آمریکایی را هم میبینم، دنبال کردن فیلمهای کارگردانها تنها به صرف نزدیکی به سلیقه و علاقهام است. پس من همراه با سلیقهام پیش میروم.
این سالها زیاد با تلویزیون همکاری داشتهاید، درحالی که برخی معتقدند به خاطر خط قرمزها یا سیاستهای موجود دیگر نمیتوان مثل قبل به راحتی با تلویزیون کار کرد. شما با خط قرمزها کنار میآیید یا آنها با شما؟
طبیعتا کار با تلویزیون شرایط خاص خود را دارد. قطعا کار آسانی نیست. خیلی اوقات نسخههای اولیه کارها پیش از ممیزی بهتر است، اما کار ممتد با تلویزیون باعث میشود که زبان همدیگر را بهتر بفهمیم و اعتماد دوسویه به وجود بیاید. برای سریال «دزد و پلیس» خیلی ممیزی وجود داشت. دو سال پیش امکان نداشت تلویزیون قبول کند شخصیت حقیقی کسی مورد نقد قرار بگیرد اما برای «پژمان» کمترین ممیزی اتفاق افتاد. علاوه براین سختی کار، طیف گسترده مخاطبان تلویزیون لذتبخش است. یک اثر در سینما تا رسیدن به بازخورد مخاطب زمان زیادی نیاز دارد اما در تلویزیون بازخورد به صورت سریع و گسترده دیده میشود.
پس هنوز هم میتوان با تلویزیون کار کرد درصورتی که اعتماد دو جانبهای ایجاد شود؟
مسلم است. البته برخی سوژهها خود به خود خط قرمز است و سایر نهادها و ارگانها نسبت به آن حساسیت نشان میدهند.
از فیلمنامههایی که نوشتهاید، موردی بوده که دوست نداشته یا بعدا از نوشتناش پشیمان شده باشید؟
چون برای نوشتن هر کدام از فیلمنامههایم زحمت زیادی میکشم و پس از تمام شدناش مطمئن هستم که تمام تلاشم را کردهام، از آنها راضیام. موردی هم بوده که سلیقهام با کارگردان یکسان نبوده و پس از ساخته شدن فکر کردم اگر کسی دیگر آن را میساخت بهتر بود. اما وجدانم پیش خودم راحت است که برای همه کارهایم تمام توانم را گذاشتهام.
برویم سراغ قدم اول، چه شد نویسنده شدید و چرا رفتید سراغ طنز؟ پای تلفن گفتید یادداشت نمینویسم، سوژه که مشخص میکنند نمیتوانم بنویسم.
یادداشت ننوشتن به این خاطر است که فصیح نوشتن و ادبیات کار من نیست، به همین خاطر پیشنهاد نوشتن را قبول نمیکنم حتی دوستان گفتهاند رمان بنویسم اما حتی ته ذهنم چنین چیزی نمیگذرد. داستاننویسی دنیای دیگری دارد و شباهتی به فیلمنامهنویسی ندارد. اما اینکه چطور فیلمنامهنویس شدم تصادفی بود. لیسانس آمار داشتم، دورهای برگزار میشد برای فیلمنامهنویسی که هر لیسانسی را قبول میکردند؛ چون سینما دوست داشتم رفتم آزمونش را شرکت کردم و قبول شدم. راستش این است که آن زمان میخواستم از قضیهای خلاص شوم و اگر در این کلاسها قبول میشدم این اتفاق میافتاد. اصلا به فیلمنامهنویسی فکر نمیکردم. میخواستم از این طریق حداقل به علاقهام سینما برسم.
میخواستید بازیگر شوید؟
نه به کارگردانی فکر میکردم. اینکه سر صحنه فیلمبرداری بروم و پشت صحنه و هنرپیشهها را ببینم. وقتی که برگه را دیدم سوالات را خواندم و نوشتم، دیدم نوشتن چه کار سادهای است. وقتی آزمون تمام شد مطمئن بودم که انتخاب میشوم و حتی فکر میکردم کسی وجود ندارد که بتواند از چیزی که من نوشتهام بهتر و بامزهتر نوشته باشد.
هم دورههایتان چه کسانی بودند؟
مصطفی خرقهپوش، شادمهر راستین، شهره لرستانی، مسعود احمدیان و مجید فرازمند.
به هرحال هرکسی که میخواهد سراغ کاری برود باید جرقهای از استعداد لازمه را در خودش ببیند. این اتفاق تصادفی باید از یک نوشتن یا علاقه به نوشتن بیاید. پیش از این آزمون کجا این نوشتن و جرقه اتفاق افتاده بود؟
مطلقا ننوشته بودم. حتی یک داستان یا یک جمله پیش از این ننوشته بودم.
پس چطور شد که سراغ آن رفتید، علاقه به سینما یا ذهن خیالپردازی که داستان مینوشت؟
خیلی کتاب خوان بودم، سینما را هم دوست داشتم و فیلم میدیدم. شاید هم کمی خیال پرداز بودم. یادم نمیآید. قضیه مال بیست سال پیش است، یادم نمیآید به چه چیز فکر میکردم.
جایگاهی که حالا ایستادید برایتان راضی کننده است؟
فکر میکنم اگر تنبلی و بعضی ملاحظات نبود و سعی میکردم فیلم بسازم حالا از وضعیتم راضیتر بودم. اما همین جایی که هستم هم خوب است. ناشکری نمیکنم.
شما به شهرتی رسیدید که اعتماد مخاطب را برای خود دارید، شاید از این واقعیت خوشتان نیاید، اما وجود دارد. حالا با این جایگاه، پایانی که برای خودتان درنظر گرفتید کجاست؟
یک بار تا پای نوشتن یک فیلمنامه به زبان انگلیسی رفتم تا کارگردانی غیرایرانی بسازد. یک محصول پرفروش نه جشنوارهای؛ که به خاطر شرایط آنها نشد که همکاری کنیم و کار شروع نشد. اما این اتفاقی است که دوست دارم انجامش بدهم ولی حالا با گذشت زمان و کارهای دیگر کمرنگ شده اما دوست دارم یک فیلمنامه برای هالیوود بنویسم.
تا اسکار بگیرید؟
نه. اینجا به ما جایزه فجر هم نمیدهند، چه رسد که چشمم دنبال اسکار باشد.
کسی دیگر نیست که بخواهد فیلمنامهتان را بسازد یا شما دیگر دنبالش نیستید؟
جریان این است که احساس میکنم رویاهایم را از دست دادهام و فقط کار میکنم. این اتفاق بدی است. هنوز هم آن کارگردان هست، واسطه این ارتباط هم مدام پیغام میدهد که کار را شروع کنم. اما خب، نوشتن چنین فیلمنامهای مسلما نیازمند وقت بیشتری است، چون انگلیسی نوشتن کار سادهای نیست.
این نهایت کاری است که میخواهید بکنید؟
فکر میکنم نهایت من همین چیزی است که حالا میبینید. سالی یک فیلم سینمایی و دو سالی یک سریال بنویسم و اگر خوششانس باشم فیلمم را بسازم. اما این را میدانم که قرار نیست کارگردان باشم حتی اگر همین یکی را بسازم و دوست دارم فیلمنامههایی را که مینویسم تهیه کنم.
منبع : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کسی قسمت های جدید این فاجعه هنری رو دیده ؟
هنوز همون ماست بندیه یا فرقی کرده بخوایم حتی کیفیت low اش رو دان کنیم تو شبانه
فعلا که هیچ تغییر خاصی نکرده و با این روندی که در پیش گرفته اصلا در حد کارهای قدیمی مهران مدیری نیست .
من این قسمت که با موضوع سلامت بود را دیدم :
سطح طنزش در حد قسمتهای قبلی بود!
به نظرم انتقادهای خوبی درباره وضعیت درمان و سلامت فعلی کشور داشت!
قسمتی که بین آیتمهای طنز، مدیری درباره ایدز چند جمله گفت خوب بود!
نخرید باو..یه آشغال به تمام معنا
قسمتی که بین آیتمهای طنز، مدیری درباره ایدز چند جمله گفت :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کلا شوخی کردم همه چی داره الا طنزنقل قول:
دیگه تو این قسمتش هم رفت تو فاز توصیه های بهداشتی :n09:
توقع هم دارن ملت واسه این توصیه های بهداشتی که تو تنظیم خانواده هم خیلی بهتر و کاملتر یاد گرفتیم و تو تلویزیون هم صد بار شنیدیم پول بدن