از جرم گل سياه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات كلي را حل
بگشادم بندهاي مشكل به حيل
هر بند گشاده شد به جز بند اجل
Printable View
از جرم گل سياه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات كلي را حل
بگشادم بندهاي مشكل به حيل
هر بند گشاده شد به جز بند اجل
برخيزم وعزم باده ناب كنم
رنگ رخ خود به رنگ عناب كنم
اين عقل فضول پيشه را مشتي مي
برروي زنم چنان كه در خواب كنم
حکیم ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیامی مشهور به "خیام" فیلسوف و ریاضیدان و منجم و شاعر ایرانی در سال 439 هجری قمری در نیشابور زاده شد. وی در ترتیب رصد ملک شاهی و اصطلاح تقویم جلالی همکاری داشت. وی اشعاری به زبان پارسی و تازی و کتابهایی نیز به هر دو زبان دارد. از آثار او در ریاضی و جیر و مقابله رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلدیس، رساله فی الاحتیال لمعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما، ولوازم الامکنه را می توان نام برد. وی در سال 526 هجری قمری درگذشت. رابعیات او شهرت جهانی دارد.
گر چند كه از گنــــــــــــــــــــاه بدبختم و زشت
نوميد نيم چو بـــــــــــــــــــــت پرستانِ كنشت
ميرم چو گهِ سحــــــــــــــــــــــر ز مخموري باز
مِي خواهم و معشوقه، نه مسجد، نه كنشت
صد خانه ز خونابِ دلم ويرانســت
وز گريه ي زار، بيمِ صد چندانست
از هر مژه ناودانِ خونســـــت روان
گر من مژه را بهم زنم توفانســـت
تا چند اسير عقل هر روزه شويم
در دهر چه صد ساله چه يك روزه شويم
در ده تو به كاسه مي از آن پيش كه ما
در كارگه كوزه گران كوز ه شويم
ایزد چو نخواســــت آنچه من خواسته ام
کی گردد راســــــت آنچه من خواسته ام؟
گر جمله صوابســـت که او خواسته است
پس جمله خطاست آنچه من خواسته ام
با دلبــــــرکی تازه تر از خرمنِ گل
از دست مده جامِ می و دامنِ گل
زان پیشـــترک که گردد از بادِ اجل
پیراهنِ عمـــــــرِ ما چو پیراهنِ گل
خورشيد به گِل نهفت مي نتوانم
واسرار زمانه گفت نتوانم
از بهر تفكرم برآورد خرد
درّي كه زبيم سفت نتوانم
ماييم كه اصل شادي وكان غميم
سرمايه ي داديم ونهاد ستميم
پستيم وبلنديم وكماليم وكميم
آيينه ي زنگ خورده وجام جميم
من مي نه زبهر تنگدستي نخورم
يا از غم رسوايي ومستي نخورم
من مي زبراي خوشدلي مي خوردم
اكنون كه تو بر دلم نشستي نخورم
رو بر سرِ افلاك و جــهان خاك انداز
مِي ميخور و دل به ماهرويان ميباز
چه جاي عتاب آمد و چه جاي نيـاز؟
كز جمله ي رفتـــگان يكي نامد باز
نتوان دلِ شــــــــــــاد را به غم فرسودن
وقتِ خوشِ خود به سنگِ محنت سودن
كس غيـــــــب نداند كه چه خواهد بودن
مِي بايد و معشـــــــــوق به كام آسودن
...
از دفترِ عمر بر گشودم فالي
ناگاه ز سوزِ سينه صاحب حالي
برگفت: خوش آن كسي كه اندر برِ او
ياري ست چو ماهي به شبي چون سالي
سرگشته به چوگانِ قضا همچون گوي
چپ ميرو و راست ميرو و هيـــچ مگوي
كانكس كه تــــو را فگند اندر تگ و پوي
او دانـــــد و او دانـــــد و او دانـــــد و اوي
از حادثه ي زمـــــــــــــــــانِ زاينده مترس
وز هر چه رسد، چو نيست پاينده مترس
اين يك دمِ نقد را به عشــــــــــــرت بگذار
وز رفته ميانديش و ز آينـــــــــــــده مترس
ترسيم كزين بيش به عالـم نرسيم
با همنفسان نيز فراهــــــــم نرسيم
اين دم كه در اوئيم غنيــمت شمريم
شايد كه به زندگي در آن دم نرسيم
هر كي چندي يكي برآيد كه منم
با نعمت وبا سيم وزر آيد كه منم
چون كارك او نظام گيرد روزي
ناگه اجل از كمين درآيدكه منم
امروز هم , روز بزرگداشت حکیم عمر خیام هست...
روحش شاد.:46:
امروز مصادف با 28 اردیبهشت روز جهانی عمر خیام ،دانشمند ایرانی است. این روز عزیز و گرامی میداریم
منم تبریک میگم به همه خیام دوستان عزیز
من نيستم آن ز رفتنم بيـــــــم آيد
كان نيمه مرا خوشتر از اين نيم آيد
جانيست مرا به عاريـــــت داده خدا
تسليم كنم چو وقـــــتِ تسليم آيد
دوستانی که به خیام علاقه دارند و میخواهند از یه دریچه جدیدی به او نگاه کنند (مخصوصا مخاطب ام افراد رشته های فنی هستش) این کتابی که دانشمند بزرگ معاصر ایرانی فضلالله رضا نوشته حتما بخونید :
واقعا نثر این مرد زیباست و کاملا بر میاد از کسی که یه عمر با ریاضی و منطق سر و کار داشته نوشته شدهکد:http://vista.ir/article/590890/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85
پرده برداری از تندیس عمر خیام در اسپانیا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تندیس حکیم عمرخیام نیشابوری به عنوان نخستین تندیس یک شخصیت ایرانی در اسپانیا، روز گذشته با حضور رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و با همکاری دانشگاه کمپلوتنسه مادرید در محوطه دانشکده زبان و ادبیات این دانشگاه رونمایی شد.
گر در برِ مــــــــــــن دلبرِ یاقوت لبست
ور آبِ خِضَــــــــــر به جای آبِ عنبست
گر زهره بود مطرب و همدم عیــــسی
چون دل نبود شاد، چه جای طربست؟
اي ديده اگر كور نه اي گور ببين
وين عالم پر فتنه و پر شور ببين
شاهان وسران و سروران زير گلند
رو هاي چو مه در دهن مور ببين
خشتِ سرِ خم ز ملكتِ جم خوش تر
يك جرعه مي از غذاي مريـم خوش تر
آهِ سحري ز سينه ي مســـــــتِ خراب
از ناله ي بوسعيــــــد و ادهم خوش تر
تا چند بر ابرو زني از غصـــــــــــــــه گره؟
هرگز نبرد دژم شــــــــــــــــــدن، راه بده
كارِ من و تو برون ز دسـتِ من و تو ست
تسليمِ قضــــــــــــــــا شو، برِ دانا اين به
از باده شود تكبـر از سر ها كم
وز باده شود گشـاده بند محكم
ابليس اگر ز باده خوردي يك دم
كردي دو هزار ســـــــجده بر آدم
ساقي كه رُخت ز جامِ جمشيــــد بهست
مردن به رهت ز عمرِ جاويــــــــــــد بهست
خاكِ قدمت كه چشمِ من روشن از اوست
هر ذره ز صــــــــــــد هزار خورشيد بهست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تن در غمِ روزگارِ بیـــــــــداد مده
جان را ز غــمِ گذشتگان یاد مده
دل چون سرِ زلــفِ یار بر باد مده
بی باده مباش و عمر بر باد مده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است
انگشت وزیر یا سر سلطانی است
آن به که در ایــــن زمانه کم گیری دوست
با اهلِ زمانه صحبت از دور نکوســـــــــــت
آن کس که به زندگی تو را تکیـه بر اوست
چون چشمِ خرد باز کنی، دشمنت اوست
ای بی خبر از کارِ جهان، هیچ نئی
بنیادِ تو باد اســـت، از آن هیچ نئی
شد حدِّ وجودِ تـــــــو میانِ دو عدم
اطرافِ تو هیچ و در میـان هیچ نئی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] می لعل مذابست و صراحی کان است
جسم است پیاله و شرابش جان است
آن جام بلورین که ز می خندان است
اشکی است که خون دل درو پنهان است [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این کوزه که آبخوارهٔ مزدوریست
از دیدهٔ شاهیست و دل دستوریست
هر کاسهٔ می که بر کف مخموریست
از عارض مستی و لب مستوریست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این کوزه گران که دست بر گل دارند
گر عقل و خرد نیـــــــک بر او بگمارند
هرگز نزنند مشـــــت و سیلی و لگد
خاکِ پدرانـسـت، نــــــــکو می دارند
از رنج کشیدن آدمی حر گردد
قطره چو کشد حبس صدف در گردد
گر مال نماند سر بماناد بجای
پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد